Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rouse out
U
بیدار کردن افراد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
characterization
U
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
daw
U
بیدار کردن
wakens
U
بیدار کردن
arouse
U
بیدار کردن
arouses
U
بیدار کردن
awakens
U
بیدار کردن
awaken
U
بیدار کردن
aroused
U
بیدار کردن
wakened
U
بیدار کردن
arousing
U
بیدار کردن
take to
U
بیدار کردن
wakening
U
بیدار کردن
waken
U
بیدار کردن
rewake
U
دوباره بیدار کردن
wakes
U
از خواب بیدار کردن رد پا
waked
U
از خواب بیدار کردن رد پا
wake
U
از خواب بیدار کردن رد پا
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
call book
U
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
levee en masse
U
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
enlisted section
U
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
condemns
U
محکوم کردن افراد
swallow one's pride
<idiom>
U
متواضع کردن افراد
condemning
U
محکوم کردن افراد
condemn
U
محکوم کردن افراد
roll call
U
حاضر و غایب کردن افراد
intermarry
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to call the roll
U
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
reception station
U
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
booking
U
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
bookings
U
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
battery of tests
U
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
ship to shore
U
حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
awaking
U
بیدار
wakeing
U
بیدار
awoke
U
بیدار
wakeful
U
بیدار
awake
U
بیدار
woke
U
بیدار شد
awakes
U
بیدار
awakened
U
بیدار
open eyed
U
بیدار
sit up
U
بیدار ماندن
to wake up
U
بیدار شدن
awake
U
بیدار ماندن
awakening
U
بیدار کننده
broad a wake
U
کاملا بیدار
awakes
U
بیدار شدن
to be up
U
بیدار بودن
waker
U
بیدار کننده
awakener
U
بیدار کننده
wanener
U
بیدار کننده
wakening
U
بیدار شدن
wakens
U
بیدار شدن
awake
U
بیدار شدن
hypnopompic
U
خواب و بیدار
sit up
<idiom>
U
بیدار نشستن
night bird
U
مرغ شب بیدار
awakes
U
بیدار ماندن
wide-awake
U
کاملا بیدار
waken
U
بیدار شدن
awaking
U
بیدار ماندن
to stay up
U
بیدار ماندن
wakened
U
بیدار شدن
awakens
U
بیدار شدن
to wake
U
بیدار شدن
awaken
U
بیدار شدن
wide awake
U
کاملا بیدار
awaking
U
بیدار شدن
get out of bed on the wrong side
<idiom>
U
ازدنده چپ بیدار شدن
reveille
U
طبل بیدار باش
hit the deck
<idiom>
U
از خواب بیدار شدن
outwatch
U
بیشتر بیدار ماندن از
vigilant
U
گوش بزنگ بیدار
Please don't wake me until 9 o'clock!
U
لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
Wake not a sleeping lion .
<proverb>
U
شیر خفته را بیدار نکن.
He woke up (got up).
U
بلند شد( برخاست ،ازخواب بیدار شد )
i was up early this morning
U
امروزصبح زود بیدار شدم
rouse
U
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
roused
U
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
Be quiet so as not to wake the others.
U
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
rouses
U
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
keep (someone) up
<idiom>
U
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
I was up all night in my bed.
U
من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
to have someone wake you up
U
بگذارید کسی شما را بیدار کند
to book
[order]
an alarm call
U
بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
U
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings.
U
عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
enlisted personnel
U
افراد
troop
U
افراد
personnel
U
افراد
enlistedman
U
افراد
trooping
U
افراد
men
U
افراد
trooped
U
افراد
equal status persons
U
افراد همپایه
enlistee
U
افراد داوطلب
liberty men
U
افراد مرخصی
personnel status
U
وضع افراد
service club
U
باشگاه افراد
head count
U
جمع افراد
withindoors
U
افراد داخل
platoons
U
جوخهء افراد
packed out
پر و مملو از افراد
platoon
U
جوخهء افراد
filler personnel
U
افراد جایگزینی
cognoscenti
U
افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
roll call
U
نامیدن افراد
category
U
طبقه افراد
head counts
U
جمع افراد
top-level
U
افراد عالیرتبه
enlisted personnel
U
طبقه افراد
receptee
U
افراد مورد پذیرش
bachelor quarters
U
منازل افراد مجرد
billet slip
U
لوحه اسکان افراد
billet slip
U
کارت محلهای افراد
morale
U
روحیه افراد مردم
favouritism
U
افراد مورد توجه
transfer station
U
محل انتقال افراد
personnel monitoring
U
بازرسی بدنی از افراد
personal error
U
خطاهای انفرادی افراد
part owners
U
افراد شریک المال
the common wealth of learning
U
افراد اهل علم
target audience
U
افراد مورد نظر
noncombatant
U
افراد غیر نظامی
commandos
U
افراد نیروی مخصوص
commando
U
افراد نیروی مخصوص
army deposit fund
U
پس انداز انفرادی افراد
transfer station
U
محل اعزام افراد
aptitude area
U
حیطه قابلیت افراد
troops
U
افراد قسمتها سربازان
avast
U
افراد به جای خود
coachload
U
افراد سوار بر درشکه
special olympics
U
المپیک افراد استثنایی
play the field
<idiom>
U
با افراد مختلفی قرارگذاشتن
close station
U
افراد بدو مرخص
characterization
U
نوشتن بیوگرافی افراد
cimmerian
U
افراد کشور فلمات
top-level
U
توسط افراد عالیرتبه
dependents
U
افراد تحت تکفل
posse comitatus
U
دسته افراد پلیس
family size
U
تعداد افراد خانواده
charter
U
بین افراد دلالت کند
troop housing
U
کوی درجه داران یا افراد
Applicants flooded in.
U
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
leatherneck
U
جزو افراد تفنگداران دریایی
sociometry
U
سنجش روابط افراد جامعه
IMA
U
قالب ها و خصوصیات افراد است
life line
U
طناب اتصال افراد به یکدیگر
lockstep
U
پیشروی افراد پشت سریکدیگر
whom it may concern
U
برای اطلاع افراد ذیربط
biographical information blank form
U
فرم پر نشده بیوگرافی افراد
posses
U
دسته افراد پلیس جماعت
posse
U
دسته افراد پلیس جماعت
intransit strenth
U
افراد در حال حرکت یا انتقال
biographical intelligence
U
اطلاعات مربوط به بیوگرافی افراد
personal salute
U
تیر سلام برای افراد
Certain notorious ( dubious ) characters .
U
عده افراد معلوم الحال
people sniffer
U
رادار کشف افراد دشمن
Do not admit any outsiders.
U
افراد غیره را راه ندهید
aptitude area
U
حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
rotation
U
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
assembly
U
محل بسیج افراد احتیاط
chartered
U
بین افراد دلالت کند
huddle
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
personal salute
U
مراسم سلام افراد برجسته
huddled
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
charters
U
بین افراد دلالت کند
huddling
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
chartering
U
بین افراد دلالت کند
human machine interface
U
حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
character guidance
U
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
atomistic evalution
U
ارزیابی نظرات افراد در موردتبلیغات یک محصول
intermarriage
U
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
oral trade test
U
ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
CSE
U
آزمونیدر بریتانیا کهاز افراد 51 یا 61 سالهبعملمیاید
lunatic fringe
U
افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
preference blank
U
دستگاه کشف علایق وسرگرمیهای افراد
army standard score
U
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
split ticket
<idiom>
U
انتخاب افراد سیاسی برای رای
queues
U
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
buzzword
U
کلمهای که بین گروهی از افراد معروف است
queue
U
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
an infinite verb
U
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
enlisted
U
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
oligrachy
U
حکومتی که قدرت ان در دست افراد معدود باشد
oligopoly
U
تولید کالا توسط افراد یا شرکتهای معدودی
pit crew
U
افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
conference
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
zouave
U
یکی از افراد پیاده نظام فرانسوی در الجزایر
conferences
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
longtour area
U
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
queued
U
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queueing
U
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
the early bird catches the worm
<proverb>
U
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com