English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (2355 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
above-mentioned <adj.> U بیان شده در بالا
above-quoted <adj.> U بیان شده در بالا
abovementioned <adj.> U بیان شده در بالا
aforementioned <adj.> U بیان شده در بالا
afore-mentioned <adj.> U بیان شده در بالا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
orientated U زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان ساده برخی مشکلات را میدهد
problem U زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problems U زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
user U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
users U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
positive true logic U یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
Other Matches
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
spinwriter U چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
dat U سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
apl U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
pull up U بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
choice of words U بیان
declarations U بیان
word choice U بیان
statements U بیان
say so U حق بیان
statement U بیان
say so U بیان
say-so U حق بیان
quotation U بیان
wording U بیان
quotations U بیان
averment U بیان
exposition U بیان
expositions U بیان
verbiage [American English] U بیان
diction U بیان
expressions U بیان
expression U بیان
say-so U بیان
explication U بیان
recitation U بیان
dit U بیان
dite U بیان
diction U بیان
explanation U بیان
explanations U بیان
experssion U بیان
pronunciations U بیان
locutions U بیان
locution U بیان
pronunciation U بیان
rhetorically U بیان
declaration U بیان
wording U بیان
interpretations U بیان
recitations U بیان
interpretation U بیان
restatement U بیان مجدد
intonations U بیان با الحان
restatements U بیان مجدد
tells U بیان کردن
intonation U بیان با الحان
stater U بیان کننده
lip U سخن بیان
said U بیان شده
verbalization U بیان کلامی
verbalization U بیان شفاهی
tell U بیان کردن
statement U بیان وضعیت
imparting U بیان کردن
imparted U بیان کردن
impart U بیان کردن
expressed U بیان یا شرح
to set forth U بیان کردن
apposition U عطف بیان
licorice U شیرین بیان
sweet root U شیرین بیان
anticlimaxes U بیان قهقرایی
statements U بیان وضعیت
anticlimax U بیان قهقرایی
imparts U بیان کردن
eloquence U علم بیان
inexpressibility U بیان ناپذیری
utter U بیان کردن
shibboleth U بیان رایج
shibboleths U بیان رایج
self-expression U بیان حال
liquorice U شیرین بیان
paradoxes U بیان مغایر
mouth U مدخل بیان
mouthed U مدخل بیان
mouths U مدخل بیان
voice U بیان کردن
account U بیان علت
paradox U بیان مغایر
express U بیان یا شرح
expresses U بیان یا شرح
expressing U بیان یا شرح
set out U بیان کردن
fluidity U سلاست بیان
set forth U بیان کردن
fluidity U روانی بیان
frame U بیان کردن
telling-off U بیان کردن
formulation U بیان ریاضی
says U بیان کردن
say U بیان کردن
presentment U بیان حضور
mouthing U مدخل بیان
freedom of experssion U ازادی بیان
remark U افهار بیان
appositive U عطف بیان
fair spoken U خوش بیان
named <adj.> <past-p.> U بیان شده
expessible U قابل بیان
remarked U افهار بیان
declaratory U متضمن بیان
mentioned <adj.> <past-p.> U بیان شده
remarks U افهار بیان
dictograph U بیان نگار
numbers U بیان کیفیت
number U بیان کیفیت
expressible U به بیان درامدنی
enunciative U بیان کننده
remarking U افهار بیان
stated <adj.> <past-p.> U بیان شده
simply stated U به بیان کوتاه
expounder U بیان کننده
termed <adj.> <past-p.> U بیان شده
diction U طرز بیان
restate U مجددا بیان کردن
rhetorician U اموزگار معانی بیان
rhetoricians U اموزگار معانی بیان
run on U بتفصیل بیان کردن
bubbles U بیان کردن حباب
anticlimax U بیان قهقرایی نمودن
bubbling U بیان کردن حباب
anticlimaxes U بیان قهقرایی نمودن
below-mentioned <adj.> U بیان شده در پایین
k U نشانه بیان یک هزار
quantifying U چندی بیان کردن
causal U بیان کننده علت
restating U مجددا بیان کردن
express U بیان کردن اداکردن
sound off <idiom> U عقاید را بیان کردن
expressed U بیان کردن اداکردن
word picture U بیان یا شرح روشن
bubbled U بیان کردن حباب
restated U مجددا بیان کردن
riddles U تفسیریا بیان کردن
bubble U بیان کردن حباب
inenarrable U غیر قابل بیان
expresses U بیان کردن اداکردن
riddle U تفسیریا بیان کردن
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
pomfret cake U کلوچه شیرین بیان
expressing U بیان کردن اداکردن
restates U مجددا بیان کردن
last word U بیان یا رفتار قاطع
obiter dictum U بیان ضمنی و تصادفی
detail U یات را بیان کردن
detailing U یات را بیان کردن
enigmas U رمز بیان مبهم
inexpressible U نا گفتنی غیرقابل بیان
circumlocutions U بیان غیر مستقیم
euphuism U بیان مطنطن لفافی
misstate U درست بیان نردن
enunciator U بیان کننده اداکننده
anticlimactic U مربوط به بیان قهقرایی
enigma U رمز بیان مبهم
polarity U بیان جهت جریان یک شی
quantified U چندی بیان کردن
academic freedom آزادی عمل و بیان
quantify U چندی بیان کردن
worded U بالغات بیان کردن
word U بالغات بیان کردن
sound off U ازادانه بیان کردن
rhetor U اموزگار معانی بیان
smooth tongued U خوش بیان چاپلوس
polarities U بیان جهت جریان یک شی
mentioned below [often postpos.] <adj.> U بیان شده در پایین
circumlocution U بیان غیر مستقیم
quantifies U چندی بیان کردن
undermentioned <adj.> U بیان شده در پایین
high burst ranging U تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
give U نسبت دادن به بیان کردن
four freedoms U ازادی در نطق و بیان عقیده
disclosure U عمل بیان در باره چیزی
giving U نسبت دادن به بیان کردن
ineffably U بطوریکه نتوان بیان کرد
unspeakable U توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
gives U نسبت دادن به بیان کردن
languages U بصورت لسانی بیان کردن
disclosures U عمل بیان در باره چیزی
distinguish U بیان اختلاف بین دو موضوع
language U بصورت لسانی بیان کردن
distinguishes U بیان اختلاف بین دو موضوع
quantitative U بیان شده بر حسب صفات
quantitatively U بیان شده بر حسب صفات
quantify U بیان اثر چیزی با اعداد
formulating U بیان داشتن بزبان ریاضی
formulates U بیان داشتن بزبان ریاضی
apodictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
verbalizing U بصورت شفاهی بیان کردن
apodeictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
algorithmic U بیان شده با استفاده از الگوریتم ها
formulated U بیان داشتن بزبان ریاضی
Recent search history Forum search
2مهرآسا
1popsicle
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1construed
1The outright abolition of the death penalty.
3she brought disgrace on the family.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1Soar
4express, overexpression
1preppy
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com