English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 306 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
utilised U بکار زدن
utilises U بکار زدن
utilising U بکار زدن
utilize U بکار زدن
utilizes U بکار زدن
utilizing U بکار زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dipstick U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
answer U بکار امدن بکاررفتن
answered U بکار امدن بکاررفتن
answering U بکار امدن بکاررفتن
answers U بکار امدن بکاررفتن
character U یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
characters U یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
exploit U :بکار انداختن
exploiting U :بکار انداختن
exploits U :بکار انداختن
telescope U تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
telescopes U تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
intake U جای ابگیری نیروی بکار رفته
intakes U جای ابگیری نیروی بکار رفته
hands on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands-on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
usable <adj.> U بکار بردنی
operational U قابل بکار انداختن
busied U دست بکار شلوغ
busier U دست بکار شلوغ
busies U دست بکار شلوغ
busiest U دست بکار شلوغ
busy U دست بکار شلوغ
busying U دست بکار شلوغ
windlass U ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlasses U ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
yoke U قسمتی از سیستم انحراف پرتوالکترونی که برای ادرس دهی یک نمایش تصویری بکار می رود
vibrator U منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
vibrators U منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
junk U ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
applies U بکار بردن
apply U بکار بردن
applying U بکار بردن
reflex U یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
reflexes U یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
boast U : خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود
boasted U : خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود
boasts U : خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
scratch pad U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
scratch pads U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
gibberish U اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
distemper U ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
studs U زائدهائی که در میلههای گرد بکار میرود
Molotov cocktail U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
Molotov cocktails U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
coffin U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffins U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
hi U فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
aniseed U تخم بادیان رومی که بصورت ادویه بکار میرود
mutual fund U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual funds U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
commodious U بکار خور
mask U یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks U یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
hyphen U برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphens U برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
copper U مس یاترکیبات مسی بکار بردن
coppers U مس یاترکیبات مسی بکار بردن
addition U رکوردی که برای بهنگام سازی رکورد اصلی فایل بکار می رود
additions U رکوردی که برای بهنگام سازی رکورد اصلی فایل بکار می رود
winch U پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winched U پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winches U پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winching U پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
calliper U نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
hacker U فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
hackers U فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
pattern U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
patterns U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
apostrophe U که درموارد زیر بکار میرود
apostrophes U که درموارد زیر بکار میرود
operate U عمل کردن بکار افتادن
operated U عمل کردن بکار افتادن
operates U عمل کردن بکار افتادن
bolster U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
goggles U عینکی که اطرافش پوشیده شده وبرای محافظت چشم بکار میرود
detail U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detailing U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
chuck U جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked U جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks U جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
knowledgeable U وارد بکار
jute U کنف هندی الیاف کنف که برای گونی بافی بکار میرود
strobe U سیگنالی که برای اغاز انتقال داده میان یک دستگاه جانبی وکامپیوتر بکار می رود
refinance U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinanced U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinances U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinancing U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
shoehorn U پاشنه کش بکار بردن
shoehorns U پاشنه کش بکار بردن
misspell U املای غلط بکار بردن
misspelled U املای غلط بکار بردن
misspells U املای غلط بکار بردن
Other Matches
get down to work U بکار پرداختن
utilizer U بکار برنده
user U بکار برنده
users U بکار برنده
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
suitable <adj.> U بکار بردنی
useful <adj.> U بکار بردنی
applicable <adj.> U بکار بردنی
put forth U بکار بردن
wage income U درامدمربوط بکار
utilizable <adj.> U بکار بردنی
utilisable [British] <adj.> U بکار بردنی
actuation U بکار اندازی
useable U بکار بردنی
turn to U بکار پرداختن
actuator U بکار اندازنده
abused U بد بکار بردن
actuate U بکار انداختن
actuate بکار انداختن
activation U بکار واداری
abuses U بد بکار بردن
abusing U بد بکار بردن
to put in motion U بکار انداختن
abuse U بد بکار بردن
to put forth U بکار بردن
to tackle to U بکار چسبیدن
practicals U بکار خور
subornation U اغواء بکار بد
conspicuious consumption U بکار برده شد
to come into operation U بکار افتادن
call forth U بکار انداختن
busy in U دست بکار
busy at U دست بکار
to make use of U بکار بردن
practical U بکار خور
bleach U بکار رود
bleached U بکار رود
applied U بکار بردنی
handles U بکار بردن
handle U بکار بردن
misemploy U بد بکار بردن
To put ones shoulder to the wheel. U تن بکار دادن
serves U بکار رفتن
serve U بکار رفتن
bleaches U بکار رود
served U بکار رفتن
he is of no service to us U بکار ما نمیخورد
investiture with an office U برگماری بکار
wield U خوب بکار بردن
commit U بکار بردن نیروها
committing U بکار بردن نیروها
commits U بکار بردن نیروها
committed U بکار بردن نیروها
To set to work. To get cracking. U دست بکار شدن
wielded U خوب بکار بردن
wields U خوب بکار بردن
parachute U پاراشوت بکار بردن
wielding U خوب بکار بردن
finesse U زیرکی بکار بردن
parachutes U پاراشوت بکار بردن
I put my money to work. U پولم را بکار انداختم
to set to U دست بکار شدن
parachuting U پاراشوت بکار بردن
parachuted U پاراشوت بکار بردن
procrustean U بزور بکار وادارنده
he used violence U زور بکار برد
pre engage U از پیش بکار گماشتن
impressment U بکار اجباری گماری
lever watch U شیوه بکار بردن
manoeuver U تدبیر بکار بردن
misapply U بیموقع بکار بردن
get to work U دست بکار زدن
full time U زمان اشتغال بکار
multilaunching U اغاز بکار چندتایی
to begin upon U دست بکار...شدن
dday U اولین روزاغاز بکار
first order predicate logic U PROLO بکار می رود
to start a motor U موتوری را بکار انداختن
set up U اماده بکار استقرار
set to work U دست بکار زدن
to set to work U بکار وا داشتن یا انداختن
play upon words U جناس بکار بردن
do up U شروع بکار کردن
serviceability U بکار خوری بدردخوری
avocational U وابسته بکار فرعی
sharp tongued U بکار برنده سخنان زننده
misapply U بطور غلط بکار بردن
neologist U طرفدارواژههای یا بکار بردن واژههای نو
aminister U تهیه کردن بکار بردن
to keep at it U سخت دست بکار بودن
mordant U ماده ثبات بکار بردن
paillette U فوفهای که درمیناکاری بکار میبرند
put on U اعمال کردن بکار گماردن
iodism U خو گرفتگی زیاد در بکار بردن ید
stick to your work U بکار خود مشغول باشید
sandbagger U کسیکه کیسه شن بکار برد
employed U بکار گماشتن استخدام کردن
leverage U شیوه بکار بردن اهرم
employ U بکار گماشتن استخدام کردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
misspelt U املای غلط بکار بردن
outsmart U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarted U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarting U زرنگی بیشتری بکار بردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
employing U بکار گماشتن استخدام کردن
I am minding my own business. U کاری بکار کسی ندارم
To act on an advice . پند و اندرزی را بکار بستن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
employs U بکار گماشتن استخدام کردن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
outsmarts U زرنگی بیشتری بکار بردن
active participial abjective U اسم فاعلی که بطورصفات بکار رود
double weft U [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
foot pedal switch سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
fuller's earth U خاکی که درصافی اب وغیره بکار میرود
ampersand U کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
pray consider my case U خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
accentuation U بکار بردن ایین تکیه صدا
wicks U چیزی که بجای فتیله بکار رود
malapropian U کسیکه لغات را غلط بکار میبرد
lobworm U بزرگ که درماهی گیری بکار میبرند
occupational therapy U درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
obsoletism U بکار بردن واژههای کهنه یامهجور
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
play a joke U حیله شوخی امیز بکار بردن
lampron U چراغ فیتلهای که درچراغانی بکار میرود
wick U چیزی که بجای فتیله بکار رود
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
lakh U سدهزار در شممردن روییه بکار میرود
boring tubes U لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
menorah U شمعدانی که در کشتیهای جنگی یهود بکار میرفته
corrugated cardboard U مقوای محکمی که در بسته بندی بکار می رود
crosse U چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود
software mointor U برنامهای که برای اهداف سنجش بکار می رود
polyonymy U بکار بردن چند نام برای یک چیز
polyonging U بکار بردن چند نام برای یک چیز
it is of no use to us U بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
orthopaedy U معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
green corn U ذرت هندی که نارس بکار طبخ میاید
pulsatilla U شیره شقایق که برای دارو بکار می رود
object computer U OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
fucus U رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
to inspan oxen U این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
bathometer U دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
bay leaf U برگ خشک برگبو که دراشپزی بکار میرود
blacktop U موادی که برای اسفالت خیابان بکار میرود
wisha U برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
I revisited her recipe. U من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
baby siphon U سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
To operate something . U چیزی را بکار انداختن (موتور، دستگاه وغیره )
applied U برای هدف معین بکار رفته کاربسته
white line U خط سفیدی که برای تمایز وتشخیص بکار رود
tutoyer U دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
propety man U متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
primary products U محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
gasogene U مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
aquaplane U قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود
property master U متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
nuggar U بکجور کرجی بزرگ که دررودخانه نیل بکار میرود
virgin wool U [پشمی که تاکنون در منسوجات دیگر بکار نرفته باشد.]
parang U یکجور کارد غلاف دارکه malay ها بکار می برند
photoresist U فرایند بکار برده شده در تولیددستگاههای نیمه هادی
kittereen U یکجور گردونه تک اسبه که درwest indies بکار میبرند
listerine U یکجور محلول که برای پلشت بری بکار میبرند
inoculum U مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود
muller U سنگی که برای ساییدن دارو یا رنگ بکار میبرند
hypodermic syringe U کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود
balbriggan U یکنوع پارچهء نخی که برای زیرپوش بکار میرود
conjunctive mood U وجهی ازفعل که درجزای شرط یا قید بکار می رود
excipient U مادهای که برای جذب یاترقیق داروئی بکار برند
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
baseboard U چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
flag stones U تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
cullet U خرده شیشهای که برای خمیرشیشه گری بکار می رود
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
wet blankets U پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
kelvin tube U لوله کلوین که جهت اندازه گیری عمق اب بکار میرود
court plume U پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
wet blanket U پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
dollies U سندان یا بلوکی که درپرچکاری دستی ورقات فلزی بکار می رود
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
in flagrante delicto U شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون]
check sum U جمع ارقام یا بیت ها که برای اهداف ازمایشی بکار می رود
thyratron U پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
nixie tube U یک لامپ خلاء که برای نمایش اعداد ناخوانا بکار می رود
wampun U خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
mashy U نام یکی از چوگانهای اهنی که در بازی گلف بکار میرود
manrope U طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
the smoking gun U شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون]
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
poetaster is pejorative word U شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com