Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
get in the swing of things
<idiom>
U
به شرایط جدید عادت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rehyphenation
U
تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
to get accustomed to
U
عادت کردن
[به]
to get used to
U
عادت کردن
[به]
take to
U
عادت کردن
used to
<idiom>
U
عادت کردن به
dynamic condition
U
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
U
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
gets
U
عادت کردن ربودن
getting
U
عادت کردن ربودن
To break (give up) a habit.
U
ترک عادت کردن
get
U
عادت کردن ربودن
dark adaptation
U
عادت کردن به تاریکی
altitude acclimatization
U
عادت کردن به ارتفاع منطقه
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
get the feel of
<idiom>
U
عادت کردن یا آوختن چیزی
acclimatization
U
عادت کردن به هوای کوهستان
to get into one's stride
<idiom>
U
عادت کردن
[اصطلاح روزمره]
imagism
U
مکتب شعر جدید که قبل ازجنگ اول جهانی رایج شده وپیرو تشبیهات زنده وموضوعات جدید وبکر وازادی از قید سجع وقافیه است
installs
U
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
installing
U
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
install
U
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
turn the tables
<idiom>
U
عوض کردن شرایط
make a difference
<idiom>
U
شرایط را عوض کردن
restructures
U
شرایط وام را عوض کردن
restructure
U
شرایط وام را عوض کردن
restructured
U
شرایط وام را عوض کردن
size up
<idiom>
U
بسته به شرایط ،برانداز کردن
low low
U
حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
rescheduling
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
to satisfy conditions
U
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
reschedules
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
To preserve the status quo .
U
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
to live like animals
[in a place]
U
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
updates
U
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
update
U
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
updated
U
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
newest
U
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
to reprogram
U
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
new-
U
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
ceding parry
U
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
newer
U
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
new
U
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
reception station
U
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
map compilation
U
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
documenting
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documented
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
recruits
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
degauss
U
پاک کردن داده از روی نوارمغناطیسی و جایگزین کردن داده جدید
recruited
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruiting
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruit
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
Pronoia
U
واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
update
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
routing
U
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
master clear
U
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
housekeeping
U
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
rote
U
عادت
habits
U
عادت
wont
U
عادت
ure
U
عادت
consuetude
U
عادت
praxis
U
عادت
habit
U
:عادت
habit
U
عادت
diathesis
U
عادت
habits
U
:عادت
ruts
U
عادت
habitude
U
عادت
accustomedness
U
عادت
custom
U
عادت
usage
U
عادت
usages
U
عادت
accustom
U
عادت
practice
U
عادت
rut
U
عادت
guize
U
عادت
accustoms
U
عادت
accustoming
U
عادت
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
grow into a habit
U
عادت شدن
recidivists
U
مجرم به عادت
periods
U
عادت ماهانه
vogue
U
عادت مرسوم
period
U
عادت ماهانه
diets
U
عادت غذائی
to outgrow a habit
<idiom>
U
از سر افتادن عادت
practice
U
معمول به عادت
familiarizing
U
عادت دادن
habituate
U
عادت دادن
by usage
U
برحسب عادت
habituated
U
عادت دادن
familiarising
U
عادت دادن
familiarize
U
عادت دادن
by rote
U
بر حسب عادت
familiarised
U
عادت دادن
divinely
U
بطورخارق عادت
usage and custom
U
عرف و عادت
recidivist
U
مجرم به عادت
habit strength
U
نیرومندی عادت
kick the habit
<idiom>
U
ترک عادت بد
familiarized
U
عادت دادن
social habit
U
عادت اجتماعی
lusus naturae
U
خرق عادت
inured
U
عادت دادن
hank
U
قلاب عادت
hanks
U
قلاب عادت
custom
U
برحسب عادت
dieting
U
عادت غذائی
inures
U
عادت دادن
dieted
U
عادت غذائی
diet
U
عادت غذائی
it is usual with him
U
عادت دارد
position habit
U
عادت مکانی
menstrual cycle
U
عادت ماهانه
inure or en
U
عادت دادن
inuring
U
عادت دادن
lusus natarae
U
خرق عادت
reading habit
U
عادت خواندن
inure
U
عادت دادن
habitually
U
بر حسب عادت
familiarises
U
عادت دادن
accustoms
U
عادت دادن
thaumaturgy
U
خرق عادت
hexis
U
عادت پایه
familiarizes
U
عادت دادن
wont
U
خو گرفته عادت
addict
U
عادت اعتیاد
amenia
U
حبس عادت
addicts
U
عادت اعتیاد
enure
U
عادت دادن
accustoming
U
عادت دادن
habitude
U
عادت روزانه
accustom
U
عادت دادن
The habit of smoking.
U
عادت به استعمال دخانیات
local usage
U
عرف و عادت محل
effective habit strength
U
حد موثر نیرومندی عادت
He is making a habit of it .
U
بد عادت شده است
thews
U
عادت راه ورسم
catamenia
U
عادت ماهیانه زنان
To be used (accustomed) to something.
U
به چیزی عادت داشتن
disaccustom
U
ترک عادت دادن
habit formation
U
شکل گیری عادت
that is a matter of habit
U
کار عادت است
to form a habit
U
تشکیل عادت دادن
dishabituate
U
ترک عادت دادن
unused
U
عادت نکرده بکارنبرده
that is a matter of habit
U
موضوع عادت است
to fall into a bad habit
U
عادت بدی گرفتن
prayerfulness
U
عادت نماز خوانی
unusual
U
غریب مخالف عادت
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
daily routine
U
عادت جاری روزانه
as a rule
<idiom>
U
معمولا ،طبق عادت
sticky fingers
<idiom>
U
عادت به دزدیدن داشتن
new
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new-
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
grooves
U
کارجاری ویکنواخت عادت زندگی
practice of early rising
U
مشق یا عادت سحر خیزی
rote
U
کاری که از روی عادت بکنند
groove
U
کارجاری ویکنواخت عادت زندگی
fletcherism
U
عادت بخوردن مختصری غذا
routines
U
جریان عادی عادت جاری
routine
U
جریان عادی عادت جاری
consuetude est alterra lex
U
عادت قدرت قانونی دارد
She is a habitual liar.
U
روی عادت دروغ می گوید
routinely
U
جریان عادی عادت جاری
matter of course
<idiom>
U
عادت،راه عادی،قانون
He outgrew this habit.
U
این عادت ازسرش افتاد
hooker
U
بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
hookers
U
بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
vises
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
To break a habit makes one ill.
<proverb>
U
ترک عادت موجب مرض است .
vices
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice-
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
optima legum ilerpres est consuetudo
U
عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
vice
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
termed
U
شرایط
terming
U
شرایط
terms
U
شرایط
the conditions
U
شرایط ان
conditions
U
شرایط
term
U
شرایط
tabulated
U
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulate
U
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulates
U
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
To do something(act)from force of habit
U
کاری راطبق عادت( همیشگه ) انجام دادن
usual conditions
U
شرایط معمول
adverse factors
U
شرایط نامساعد
delivery terms
U
شرایط تحویل
qualification
U
وضعیت شرایط
admission requirements
U
شرایط پذیرش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com