Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
aground
U
به خشکی نشسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sedentary
U
نشسته
sejant
U
نشسته
aground
U
به گل نشسته
sedent
U
نشسته
soapless
U
نشسته
sedimentary
U
ته نشسته
sittings
U
نشسته
sitting
U
نشسته
vega
U
کرکس نشسته
superannuated
U
باز نشسته
aground
U
بگل نشسته
fretty
U
چرک نشسته
sitting position
U
وضعیت نشسته
stranded
U
بگل نشسته
sprint start
U
استارت نشسته
crouch start
U
استارت نشسته
Zen
U
استراحت بحالت نشسته
hercules
U
بر زانو نشسته راقص
zazen
U
پایان استراحت نشسته
He was sitting on my left (left side)
U
طرف چپ من نشسته بود
herculis
U
بر زانو نشسته راقص
jackson haines spin
U
چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
ambushing
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambush
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushes
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushed
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
saddlefast
U
محکم روی زین نشسته
valdez
U
پرت بالانس از حالت نشسته
Dust has accumulated
[settled]
on the chairs.
روی صندلی ها خاک نشسته
She was sitting in the corner of the room .
U
گوشه اتاق نشسته بود
She was sitting on my right.
U
سمت راست من نشسته بود
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
U
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
my neighbour at dinner
U
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
split lean
U
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
kieselguhr
U
سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
totake
U
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
he stroked
U
درعقب کرجی نشسته پارومیزدبدان سام که پاروزنان دیگر .....میزدند
crispness
U
خشکی
barrenness
U
خشکی
leanness
U
خشکی
drouth
U
خشکی
dry gap bridge
U
پل خشکی
dry land
U
خشکی
land n
U
خشکی
parchedness
U
خشکی
xeransis
U
خشکی
aridity
U
خشکی
drought
U
خشکی
mainland
U
خشکی
droughts
U
خشکی
dryness
U
خشکی
stiffness
U
خشکی
land
U
خشکی
constipation
U
خشکی
terra firma
U
خشکی
rigidity
U
خشکی
landsman
U
اهل خشکی
waterfront
U
پیشرفتگی خشکی در اب
waterfronts
U
پیشرفتگی خشکی در اب
loosened
U
از خشکی در اوردن
zerophytes
U
خشکی پسند
landlocked
U
محاط در خشکی
spit
U
یک نقطه از خشکی
loosening
U
از خشکی در اوردن
loosens
U
از خشکی در اوردن
xerophytes
U
خشکی پسند
landing
U
ورود به خشکی
landings
U
ورود به خشکی
landward
U
بسوی خشکی
spits
U
یک نقطه از خشکی
loosen
U
از خشکی در اوردن
stiff neck
U
خشکی گردن
lands man
U
اهل خشکی
landfall
U
دیدن خشکی
huskiness
U
درشتی خشکی
hypnotic rigidity
U
خشکی هیپنوتیسمی
landfalls
U
دیدن خشکی
overland
U
از راه خشکی
ankylosis
U
خشکی بند
absolute drought
U
خشکی مطلق
corkiness
U
سبکی خشکی
overland route
U
راه خشکی
land breeze
U
باد خشکی
constipate
U
خشکی اوردن
chapt
U
خشکی زدن
landlocked
U
محصور در خشکی
catatonic rigidity
U
خشکی کاتاتونیایی
dry mouth syndrome
U
خشکی دهان
[پزشکی]
He is curt ( rigid , strict ) .
U
آدم خشکی است
xerostomia
U
خشکی دهان
[پزشکی]
welter
U
درهم و برهمی خشکی
dry mouth
U
خشکی دهان
[پزشکی]
constipation
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
costiveness
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
dyschezia
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
chap
U
خشکی زدن پوست
eschar
U
خشکی پوست زخم
land lubber
U
ادم خشکی مانده
land carriage
U
حمل و نقل خشکی
spits
U
پیشرفت خشکی در دریا
terraqueous
U
شامل خشکی ودریا
terrarium
U
نمایشگاه جانوران خشکی
spit
U
پیشرفت خشکی در دریا
landside
U
طرف روبه خشکی
amphibian vehicle
U
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
land
U
به خشکی امدن پیاده شدن
overland mail
U
پستی که از راه خشکی برود
landfalls
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landsman
U
کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
road haulier
U
حمل کننده کالا از طریق خشکی
portage
U
حمل قایق سبک روی خشکی
holm
U
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
landfall n
U
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
horse
U
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
time is the great healer
<proverb>
U
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
played
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
landing net
U
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
gaff
U
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
wool in the grease
U
پشم نشسته پشم تازه چیده
The place was fully packed .
U
گوش تا گوش آدم نشسته بود
exsiccant
U
داروی خشکاننده داروی خشکی اور
exsiccative
U
داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
alpha herculis
U
الفا- زانو زده الفا- بر زانو نشسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com