English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
incriminate U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminates U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminating U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
arraign U احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
penalizes U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalising U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizing U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalize U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalized U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalises U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalised U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
to describe as U قلمداد کردن
to palm off as U قلمداد کردن
criminate U جانی قلمداد کردن
extenuate U کم ارزش قلمداد کردن
incriminated U مقصر قلمداد کردن
pronounce quilty U مجرم قلمداد کردن
incriminate U مقصر قلمداد کردن
incriminates U مقصر قلمداد کردن
incriminating U مقصر قلمداد کردن
to set U ذیحق قلمداد کردن
assign U قلمداد کردن اختصاص دادن
plead not guilty U خود رابیگناه قلمداد کردن
assigns U قلمداد کردن اختصاص دادن
pass off U بخرج دادن قلمداد کردن
assigning U قلمداد کردن اختصاص دادن
assigned U قلمداد کردن اختصاص دادن
to press charges against someone U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
to keep somebody on a short leash U کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
upbraid U متهم کردن ملامت کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
upbraided U متهم کردن ملامت کردن
upbraids U متهم کردن ملامت کردن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
indicts U متهم کردن
impeached U متهم کردن
to give one the lie U متهم کردن
delate U متهم کردن
charge U متهم کردن
indicting U متهم کردن
impeaches U متهم کردن
impeaching U متهم کردن
bewary U متهم کردن
inculpate U متهم کردن
denounce U متهم کردن
denounced U متهم کردن
denounces U متهم کردن
denouncing U متهم کردن
charges U متهم کردن
accuse U متهم کردن
impeach U متهم کردن
indicted U متهم کردن
taxes U متهم کردن
taxed U متهم کردن
indict U متهم کردن
accuses U متهم کردن
tax U متهم کردن
incriminates U بگناه متهم کردن
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
renounces U سرزنش یا متهم کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
incriminating U بگناه متهم کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
incriminate U بگناه متهم کردن
challenge U سرتافتن متهم کردن
challenges U سرتافتن متهم کردن
criminiate U متهم بجایت کردن
incriminated U بگناه متهم کردن
criminate U متهم بجنایت کردن
challenged U سرتافتن متهم کردن
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
to frame someone U کسی بیگناه را متهم کردن
to set up somebody [for something] U کسی بیگناه را متهم کردن
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
provcation U در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
felons U گناهکار
sinners U گناهکار
felon U گناهکار
guilty U گناهکار
sinner U گناهکار
sinful U گناهکار
peccant U گناهکار
unrighteous U گناهکار
criminals U گناهکار
criminal U گناهکار
transgressive U گناهکار
putative U قلمداد شده
wicked U تبه کار گناهکار
give oneself away <idiom> U گناهکار جلوه دادن
blameworthy U گناهکار سزاوار سرزنش
a felon of the worst description U بدترین جور گناهکار
he could p for an englishman U بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
nucleon number U عدد جرمی
nuclear number U عدد جرمی
mass number U عدد جرمی
mass flow U دبی جرمی
bench warrant U حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
mass spectrometer U طیف سنج جرمی
mass spectrograph U طیف نگار جرمی
mass spectrometry U طیف سنجی جرمی
committing an offence U مرتکب جرمی شدن
to be complicit in [with] something U [در جرمی] همدستی داشتن [قانون ]
I haven't done anything wrong. U من هیچ خطایی [جرمی] نکردم.
to be complicit in [with] something U [در جرمی] شریک بودن [قانون ]
to become an accessory to a crime U در جرمی شریک شدن [قانون ]
pseudoscience U مجموعه تئوریها وفرضیه هاوروشهایی که بغلط علمی قلمداد میگردند
public mischief U جرمی که مضر به حال جامعه باشد
burglar U کسی که در شب به قصدارتکاب جرمی وارد خانهای شود
burglars U کسی که در شب به قصدارتکاب جرمی وارد خانهای شود
What has he done wrong? U [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
hyperon U جرمی که حد فاصل بین پروتون ونوترون دو اتم است
true bill U اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
supercritical fluid chromatography/mass U spectrometry کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
s.f.c/m.s U mass/fluidchromatography spectrometrysupercritical کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
taxed with U متهم به
accused U متهم
culprits U متهم
prisoner at the bar U متهم
arretted U متهم
culprit U متهم
sthene U واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
inculpable U متهم شدنی
charge U متهم ساختن
incriminatory U متهم کننده
accusers U متهم کننده
be charge with U متهم شدن به
accuser U متهم کننده
plea of accused U دفاع متهم
charged U متهم شده
primary accused U متهم اصلی
charges U متهم ساختن
plea of accused U مدافعات متهم
criminator U متهم کننده
unregenerated U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
committed for trial U تسلیم متهم به دادگاه
docks U جایگاه متهم در دادگاه
docked U جایگاه متهم در دادگاه
second defendant U متهم ردیف دوم
accusable U قابل اتهام متهم
dock U جایگاه متهم در دادگاه
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
they accused him of the ft U اورابه دزدی متهم ساختند
sef accusatory U متهم کننده نفس خود
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
redirects U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirecting U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
prisoner at the bar U کسیکه در نزد دادگاه متهم است
redirect U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirected U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
co respondent U مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com