English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
back on one's feet <idiom> U به بهترین سلامتی رسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brand leader U بهترین علامت تجاری بهترین مارک
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first U پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
Cheerio! U به سلامتی!
peace U سلامتی
Cheers! [British E] U به سلامتی!
CHEERS U به سلامتی
recovery U سلامتی
recoveries U سلامتی
clean bill of health <idiom> U گواهی سلامتی
health centre U مرکز سلامتی
health impairing U مضر برای سلامتی
to propose a person U سلامتی کسیرا گفتن
wellbeing U سلامتی و خوشی خوشبختی
to come to a he U باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
Watch your health! U مواظب سلامتی خودت باش!
She always ignores her health. U هیچوقت بفکر سلامتی اش نیست
valetudinarianism U احساس ضعف و سستی وسواس سلامتی
Exercize is good for the health. U ورزش برای سلامتی خوب است
lucidity U اشکاری دوره سلامتی وهوشیاری روشن بینی
valetudinary U کسیکه نسبت به سلامتی و تندرستی خودوسواسی است
valetudinarian U کسیکه نسبت به سلامتی و تندرستی خودوسواسی است
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects. U در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
foremost U بهترین
of the first water U بهترین
pride U بهترین
gilt-edged U بهترین
the best of all U بهترین
prided U بهترین
gilt edge U بهترین
first class U بهترین
priding U بهترین
prides U بهترین
tiptop U بهترین
best U بهترین
gilt edged U بهترین
optimum U بهترین امکان
In the best possible manner. U به بهترین وجه
best U به بهترین وجه
best U بهترین کار
qualities U بهترین کیفیت
best efforts U بهترین مساعی
quality U بهترین کیفیت
top-notch <idiom> U عالی ،بهترین
skimeister U بهترین اسکی باز
designated tournament U مسابقه بهترین بازیگران
second best theory U نظریه بهترین دوم
lion share U بزرگترین یا بهترین بخش
tip top U بهترین اعلی درجه
classic U مطابق بهترین نمونه
first-class U درخورمردم طبقه یک بهترین
napped U بهترین شرکت کننده
classics U مطابق بهترین نمونه
best move U بهترین حرکت شطرنج
nap U بهترین شرکت کننده
dressed to kill <idiom> U بهترین لباس را پوشیدن
(live off the) fat of the land <idiom> U بهترین از هرچیز را داشتند
naps U بهترین شرکت کننده
napping U بهترین شرکت کننده
primes U کمال بهترین قسمت
prime U کمال بهترین قسمت
primed U کمال بهترین قسمت
hit it off with someone <idiom> U بهترین همراه با کسی داشتن
flight U بهترین نتیجه دور مقدماتی
The best advice is, not to give any <idiom> U بهترین اندرز ندادن آن است
dress up <idiom> U بهترین لباس خود را پوشیدن
You are counted among my best friends. U شما را از بهترین دوستانم می شمارم
honesty is the best policy U راستی ودرستی بهترین رویه
best governed country U کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
the best thatone can do U بهترین کاری که میتوان کرد
beluga U نام بهترین نوع خاویار
History is the best testimony. U تاریخ بهترین شاهد است
give someone the benefit of the doubt <idiom> U همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
golden shoe U بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
i had best to leaveit U بهترین کاران است که ان راول کنیم
ground badge U علامت بهترین درجه دار یاسرباز
Which is the best way to Tehran ? U بهترین راه به تهران کدام است ؟
optima legum ilerpres est consuetudo U عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
the best game out U بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
I wish you the best of luck. U بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
make the best of <idiom> U دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
money player U ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
cover search U جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
heisman trophy U جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
sullivan award U جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
Shoppers were scrambling to get the best bargains. U خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
least cost design U بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
Hunger is the best sauce. <proverb> U گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
record prices U بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
best ball U بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
handicap U مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
handicaps U مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
tilt and swivel U که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
decca U سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
doll up U بهترین لباس خود را پوشیدن خود را اراستن
Memmaker U امکان نرم افزاری در برخی گونههای DOS-MS برای تشخیص خودکار تنظیم حافظه کامپیوتر برای تامین بهترین کارایی
reach U رسیدن
reach U رسیدن به
reached U رسیدن به
befalling U در رسیدن
arriving U رسیدن
arrives U رسیدن
arrived U رسیدن
arrive U رسیدن
accedes U رسیدن
come U رسیدن
acceded U رسیدن
comes U رسیدن
accede U رسیدن
befell U در رسیدن
befalls U در رسیدن
acceding U رسیدن
reached U رسیدن
reaches U رسیدن به
to get at U رسیدن به
to fetch up U رسیدن
to d. up with U رسیدن به
light or lighted U رسیدن
take in (money) <idiom> U رسیدن
maturate U رسیدن
to come to hand U رسیدن
to come to a he U رسیدن
to come by U رسیدن
to catch up U رسیدن به
catch up U رسیدن به
to see to U رسیدن
get at U رسیدن به
reaches U رسیدن
reaching U رسیدن به
reaching U رسیدن
escalating U رسیدن
escalates U رسیدن
escalated U رسیدن
escalate U رسیدن
arr U رسیدن
accru U رسیدن
attaint U رسیدن به
arrival U رسیدن
overtaken U رسیدن به
aimed U رسیدن
land U رسیدن
expire U به سر رسیدن
approach U رسیدن
aims U رسیدن
approached U رسیدن
approaches U رسیدن
aim U رسیدن
get U رسیدن
gets U رسیدن
getting U رسیدن
overtakes U رسیدن به
attaining U رسیدن
attains U رسیدن
attained U رسیدن
attain U رسیدن
peering U رسیدن
peered U رسیدن
peer U رسیدن
overtake U رسیدن به
befall U در رسیدن
befallen U در رسیدن
run up U رسیدن
taper off <idiom> U کم کم به آخر رسیدن
land vi U بزمین رسیدن
to a greatness U به بزرگی رسیدن
to attain on's majority U بحدرشد رسیدن
to be approved U به تصویب رسیدن
to be late U دیر رسیدن
peaking U به قله رسیدن
to be duly punished for U به کیفر ..... رسیدن
to turn out U به پایان رسیدن
meet of approval of U به تصویب ..... رسیدن
on station U رسیدن به هدف
outjockey U در رسیدن پوشاندن
overgo U رسیدن به گذشتن
grow up U به سن بلوغ رسیدن
pull up to U به چیزی رسیدن
pull up with U به چیزی رسیدن
peak U به قله رسیدن
run out U باخر رسیدن
to the wall <idiom> U به آخر خط رسیدن
strike oil U به نفت رسیدن
make U رسیدن به ساخت
to the eye <idiom> U به نظر رسیدن
to come to a end U به پایان رسیدن
to come to a point U بنوک رسیدن
have it <idiom> U به جواب رسیدن
wrap up U به نتیجه رسیدن
mature U به حد کمال رسیدن
to reach a place U بجایی رسیدن
get on in years <idiom> U به سن پیری رسیدن
Welcome back. U رسیدن بخیر
To reach ones destination. U بمقصد رسیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com