English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
segments U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
segment U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
chaining U اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
assembled U قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
assemble U قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
assembles U قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
break bulk point U نقطه تقسیم اماد کشتی به داخل قایقهای کوچکتر
multiplex U روش تقسیم که بخشهای زمان را طبق نیاز به سیگنالهای اختصاص میدهد
partitions U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partition U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
decimal U نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
decimals U نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
fractional T U روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند
fragmentation U حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
take in <idiom> U کوچکتر کردن
compressing U فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
compresses U فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
compress U فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
crop end saw U اره مخصوص قطع کردن بخشهای اضافی شمش
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
overlays U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlay U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlaying U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
slice U ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
slices U ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
separator U نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
to share out U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
shire U به استان تقسیم کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
partition U تقسیم افراز کردن
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
sectors U جزء تقسیم کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
shires U به استان تقسیم کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
lot U تقسیم بندی کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
break down U تقسیم بندی کردن
sector U جزء تقسیم کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
comparmentalize U به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
dichotomize U بدو بخش تقسیم کردن
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
admeasure U سهم دادن تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
divisions U بخش رسته تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
division U بخش رسته تقسیم کردن
parcels U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
backbone U مسیر ارتباطی با سرعت و فرفیت بالا که به زیر شبکههای کوچکتر وصل است و معمولاگ برای وصل کردن سرور ها به شبکه استفاده میشود
backbones U مسیر ارتباطی با سرعت و فرفیت بالا که به زیر شبکههای کوچکتر وصل است و معمولاگ برای وصل کردن سرور ها به شبکه استفاده میشود
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
minor U کوچکتر
neath or neath U کوچکتر از
much less U کوچکتر
lessin size U کوچکتر
lesser U کوچکتر
less U اصغر کوچکتر
in miniature U بمقیاس کوچکتر
the lesser bear U خرس کوچکتر
undersized U کوچکتر از معمول
leading sectors U بخشهای پیشرو
leading sectors U بخشهای پیشگام
the urban districts U بخشهای شهر
undersized U کوچکتر ازاندازه معمولی
This is smaller than that. U این کوچکتر از آن است.
cradle-snatcher U ایجادرابطهجنسیبا فرد کوچکتر
beneath U روی خاک کوچکتر
aggregates U ی از بخشهای یک داده که به هم مربوطند
aggregate U ی از بخشهای یک داده که به هم مربوطند
priories U دیر یا خانقاه کوچکتر ازصومعه
wildcat U فشنگ با گلوله کوچکتر ازپوکه
wildcats U فشنگ با گلوله کوچکتر ازپوکه
priory U دیر یا خانقاه کوچکتر ازصومعه
subsystem U بخش کوچکتر سیستم بزرگ
microcopy U رونوشت خیلی کوچکتر از اصل
tetrarch U والی بخشهای چهارگانه امپراتوری
managers U و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
manager U و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
modularity U تشکیل شده از بخشهای تابعی
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
interleaving U پردازندهای که با بخشهای پردازنده کار میکند
workings U همه بخشهای حفاری شده معدنی
orthogonal U ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
proportional parts U بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
bar pattern U ترام با خطوط مورب با زاویه کوچکتر از 54 درجه
modularization U برنامههای طراحی از مجموعه از بخشهای تابعی استاندارد
assembly U قرار دادن یک موضوع از بخشهای مختلف در کنار هم
perspective U ی که از دید کاربر دورتر هستند کوچکتر به نظر می آیند
perspectives U ی که از دید کاربر دورتر هستند کوچکتر به نظر می آیند
clippings U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
thread U برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است
clips U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
threads U برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است
clip U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clipped U انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
crop end U بخشهای اضافی شمش که قبل از نوردکاری چیده میشود
borrowed U عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
borrows U عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
borrow U عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
overlay U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
overlaying U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
input output table U بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
overlays U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
tree surgeon U ویژه گر برش و قطع بخشهای بیماری زده یا پوسیده درختان
ozonosphere U لایهای از بخشهای فوقانی اتمسفر در ارتفا تقریبی 02 تا03 کیلومتر
campus network U شبکهای که شبکههای محلی کوچکتر را به هم وصل میکند در هر سازمان یا سایت دانشگاهی
backbone U گروههای کاری و شبکههای کوچکتر به عنوان بخش هایی به آن وصل هستند
backbones U گروههای کاری و شبکههای کوچکتر به عنوان بخش هایی به آن وصل هستند
biz U نوعی گروه خبری که حاوی بخشهای تجاری و موقیعتهای مختلف است
form U ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
par in U پایان دادن بازی گلف با کسب امتیاز استاندارد در بخشهای باقیمانده
forms U ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
dualism U مانند فقر شدید ووفور نعمت بخشهای مدرن و سنتی اقتصادی
formed U ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
enhance U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhanced U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com