English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
by degress U خردخرد
by dirblets U خردخرد
inch by inch U خردخرد
by inches U خردخرد
by piecemeal U خردخرد
by snathces U خردخرد
bit by bit U خردخرد
accelerun do U خردخرد
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
integration U یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
decouple U جدا کردن یا قطع ارتباط بین اجزاء یک سیستم
take to pieces U پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
to share out U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
sector U جزء تقسیم کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
break down U تقسیم بندی کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
partition U تقسیم افراز کردن
sectors U جزء تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
shire U به استان تقسیم کردن
shires U به استان تقسیم کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
lot U تقسیم بندی کردن
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
components U اجزاء
component U اجزاء
ingredients U اجزاء
ingredient U اجزاء
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
division U بخش رسته تقسیم کردن
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
admeasure U سهم دادن تقسیم کردن
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
divisions U بخش رسته تقسیم کردن
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
dichotomize U بدو بخش تقسیم کردن
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
comparmentalize U به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
parcel U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
part list U فهرست اجزاء
electronic components U اجزاء الکترونیکی
shuttering U اجزاء قالببندی
idle component U اجزاء کور
parts list U لیست اجزاء
mechanism U اجزاء مکانیکی
mechanisms U اجزاء مکانیکی
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
soil separates U اجزاء بافت خاک
mechanism U اجزاء متشکله چیزی
parts programmer U برنامه نویس اجزاء
compositions U نسبت اجزاء سازنده
mechanisms U اجزاء متشکله چیزی
features of project U اجزاء اصلی یک طرح
composition U نسبت اجزاء سازنده
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
anti drag wire U اجزاء بست کاری ساختمانی
lunulate U دارای اجزاء هلالی شکل
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
configuration U ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
configurations U ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
steric U وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
contrasted U اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrasts U اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
particularism U اعطا استقلال سیاسی به کشورها و اجزاء متشکله یک امپراطوری
contrasting U اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrast U اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
design load U حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
allowance U اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowances U اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
beef up U افزایش استحکام اجزاء ساختمانی با طراحی مجدد یااصلاح مواد انها
compensator U ابزاری برای اندازه گیری اختلاف فار بین اجزاء یک نورپلاریزه
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
brace U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
blended U شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
gestalt U معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
simulations U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulation U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
leontief matrix U اجزاء ماتریس لئونتیف در قطراصلی اعداد مثبت و سایراجزاء ان اعداد منفی یا صفرهستند .
hybrid U چیزی که از چندجزء ناجورساخته شده باشدکلمهای که اجزاء ان اززبانهای مختلف تشکیل شده باشد
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
factorize U تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
joggled U برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggling U برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggle U برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggles U برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
monocoque U ساختمان سه بعدی مثل بدنه هواپیما که فاقد سازه داخلی بوده و همه تنش بر پوسته و اجزاء ساختمانی که بلافاصله زیر ان قرار دارندوارد میگردد
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
cannibalized U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalises U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalize U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalising U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalised U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizing U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizes U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
allotment U تقسیم
allotments U تقسیم
sharing U تقسیم
repartition U تقسیم
dispensation U تقسیم
dispensations U تقسیم
branch U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
distributions U تقسیم
distribution U تقسیم
divisions U تقسیم
admeasurement U تقسیم
admensuration U تقسیم
branches U تقسیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com