Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be moved to another school
U
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
good riddance to bad rubbish
<idiom>
U
وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
academy
U
آموزشگاه
to enrol somebody at a school
U
کسی را در آموزشگاه ای نام نویسی کردن
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
envoi
U
فرستاده
apostle
U
فرستاده
sent
U
فرستاده
apostles
U
فرستاده
emissaries
U
فرستاده
emissary
U
فرستاده
missionaries
U
فرستاده
missionary
U
فرستاده
envoy
U
فرستاده
envoys
U
فرستاده
messengers
U
فرستاده رسول
envoys
U
فرستاده سیاسی
envoy
U
فرستاده مامور
envoys
U
فرستاده مامور
messenger
U
فرستاده رسول
legates
U
فرستاده پاپ
legate
U
فرستاده پاپ
envoy
U
فرستاده سیاسی
delivered
<adj.>
<past-p.>
U
فرستاده شده
parlementaire
U
فرستاده جنگی
opostolic delegate
U
فرستاده پاپ
forwarded
<adj.>
<past-p.>
U
فرستاده شده
nunico
U
فرستاده پاپ
committed
<adj.>
<past-p.>
U
فرستاده شده
consigned
<adj.>
<past-p.>
U
فرستاده شده
god's messenger
U
فرستاده خدا
advance
ازپیش فرستاده شده
sent via e-mail
U
بوسیله ایمیل فرستاده شد
advancing
ازپیش فرستاده شده
advances
U
: ازپیش فرستاده شده
envoy extraordiinary
U
فرستاده فوق العاده
remittee
U
گیرنده وجه فرستاده شده
invisible exports
U
فرستاده هایا صادرات نامحسوس
wirephoto
U
عکسی که بوسیله بی سیم فرستاده میشود
shop drawing
U
نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
work drawing
U
نقشه یاتفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
inviolability
U
مصون بودن فرستاده دیپلماتیک ازهر نوع تعدی و اهانت
embassy
U
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassies
U
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
answer
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
letters patent
U
نامهای که ازطرف دولت برای کسی فرستاده میشود تافورا بازنموده وبرای همه بخواند
headers
U
بسته داده که پیش از ارسال فرستاده میشود تا اطلاعاتی درباره قصد و مسیر تامین کند
header
U
بسته داده که پیش از ارسال فرستاده میشود تا اطلاعاتی درباره قصد و مسیر تامین کند
priorities
U
ترتبی که وسایل جانبی مختلف که سیگنال وقفه فرستاده اند ,سرویس می گیرند , طبق اهمیت ضروریت آنها.
priority
U
ترتبی که وسایل جانبی مختلف که سیگنال وقفه فرستاده اند ,سرویس می گیرند , طبق اهمیت ضروریت آنها.
safe-conducts
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
averages
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averaged
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averaging
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
analogue
U
ارسال داده که در آن داده به عنوان یک مجموعهای از تغییرات در سیگنال ممتد متغیر فرستاده میشود
analogues
U
ارسال داده که در آن داده به عنوان یک مجموعهای از تغییرات در سیگنال ممتد متغیر فرستاده میشود
queueing
U
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queue
U
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queues
U
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queued
U
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
fdm
U
انتساب عددی با سیگنال مختلف به فرکانسهای مختلف تا سیگنالهای زیادی روی کانال فرستاده شوند
internunico
U
فرستاده پاپ قائم مقام نماینده پاپ
standards
U
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard
U
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
random access
U
قطعه الکترونیکی آداپتور گرافیکی ویدیو که سیگنالهای رنگی دیجیتال را به سیگنالهای الکتریکی که به صفحه نمایش فرستاده می شوند تبدیل میکند
demarche
U
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
delegate
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
U
مامور فرستاده مامور کردن
emissaries
U
مامور سری فرستاده سری
delegating
U
مامور فرستاده مامور کردن
emissary
U
مامور سری فرستاده سری
reads
U
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
U
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
t' other
U
دیگری
third
U
به دیگری
thirds
U
به دیگری
another
U
دیگری
tother
U
دیگری
multicast packet
U
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
at another time
U
در زمان دیگری
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
consecutively
U
یکی پس از دیگری
others
U
متفاوت دیگری
onother's money
U
پول دیگری
at second hand
U
از قول دیگری
other
U
متفاوت دیگری
let a praise thee
U
بگذارد دیگری تورابستاید
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
transplanting
U
درجای دیگری نشاندن
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
one after a
U
یکی درپی دیگری
metonymy
U
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
it is of a different kind
U
قسم دیگری است
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
transplants
U
درجای دیگری نشاندن
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
transplant
U
درجای دیگری نشاندن
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
detinue
U
ضبط مال دیگری
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
i had no a
U
چاره دیگری نداشتم
impersonate
U
خودرابجای دیگری جا زدن
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
transport
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transports
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
i had no a
U
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
copycat
<idiom>
U
تقلید از شخص دیگری
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
release
U
اعراض از حق به نفع دیگری
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
alternately
U
تغییر از یکی به دیگری
personified
U
رل دیگری بازی کردن
transplanted
U
درجای دیگری نشاندن
personify
U
رل دیگری بازی کردن
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
predecease
U
قبل از دیگری مردن
predecease
U
مرگ قبل از دیگری
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
ratio
U
نسبت یک عدد به دیگری
another kettle of fish
<idiom>
U
کاملا متفاوت از دیگری
another
U
کسی
[چیز]
دیگری
assumpsit
U
تقبل دیون دیگری
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
releases
U
اعراض از حق به نفع دیگری
shuffle off
U
بدوش دیگری گذاردن
released
U
اعراض از حق به نفع دیگری
serially
U
یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially
U
یکی پس از دیگری به ترتیب
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
delays
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delay
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
pur autre vie
U
برای مدت عمر دیگری
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
delaying
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
passing off
U
به اسم دیگری معامله کردن
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
impersonation
U
نقش دیگری رابازی کردن
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
objected
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
interrupts
U
حرف دیگری را قطع کردن
interrupting
U
حرف دیگری را قطع کردن
interrupt
U
حرف دیگری را قطع کردن
transmissions
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
overlaps
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlap
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
proxy
U
بنمایندگی دیگری رای دادن
vests
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
vest
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
staged
U
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
rehousing
U
به جای دیگری اسکان دادن
ghostwrite
U
بنام شخص دیگری نوشتن
global
U
را با دیگری در متن عوض میکند
relocation
U
انتقال به محل دیگری ازحافظه
match
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
matches
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
globally
U
را با دیگری در متن عوض میکند
common of piscary
U
حق ماهی گیری درابهای دیگری
augmenter
U
مقداری که به دیگری اضافه میشود
indirect objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
are these a more apples
U
هیچ سیب دیگری هست
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
multiplicand
U
عددی که در دیگری ضرب شود
objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
drag in
<idiom>
U
پا فشاری روی موضوع دیگری
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com