English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I would like to [ undress] take off my clothes. U من می خواهم [لخت بشوم] لباسهایم را در بیاورم.
It makes me sick just thinking about it! U وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
ignition U گیرش
vibes U گیرش
allure U گیرش
magnetism U گیرش
assumption U گیرش
charisma U گیرش
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... U بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
membrane curing U گیرش پوستهای
setting time U زمان گیرش
charism U گیرایی گیرش
maturing heat U گرمای گیرش
i had hom there U اینجا گیرش اوردم
settings U گیرش صحنه پردازی
setting U گیرش صحنه پردازی
She has had a windfall . She has come into some easy money . U پول مفت گیرش آمده
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
high dollar value U قیمتی
high value U قیمتی
precious U : قیمتی
worthlessness U بی قیمتی
to set no great store by U قیمتی ندانستن
precious metal U فلز قیمتی
valuable U گرانبها قیمتی
high grade steel U فولاد قیمتی
noble metal U فلز قیمتی
stones U سنگ قیمتی
stoning U سنگ قیمتی
agate U سنگ قیمتی
for all the world <idiom> U بهر قیمتی
agates U سنگ قیمتی
precious stone U سنگ قیمتی
dual price system U نظام دو قیمتی
price support U حمایت قیمتی
worthful U گرانبها قیمتی
At all costs . At any price . U به هر قیمتی که شده
Without ( beyond , above ) price . U بی نهایت قیمتی
stone U سنگ قیمتی
ingot U فلز قیمتی
price system U نظام قیمتی
price elasticity of supply U کشش قیمتی عرضه
rondel U سنگهای قیمتی مدورزینتی
lapidarian U وابسته به سنگهای قیمتی
lapidary U وابسته به سنگهای قیمتی
asteria U نوعی سنگ قیمتی
average revenue U قیمتی که خریدارمی پردازد
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
priceable things U اموال یا اشیا قیمتی
carpet value U ارزش قیمتی فرش
price elasticity of demand U کشش قیمتی تقاضا
cameo U برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی
He is a priceless nice fellow . U آدم نازنین و قیمتی یی است
cameos U برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی
cupellation U گرفتن فلزات قیمتی از سرب
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
facets U سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی تراش
facet U سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی تراش
factories U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factory U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
demand price U حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
Every man has his price . U هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
dumping U فروش کالادر کشورهای دیگر با قیمتی پایین تر از قیمت داخلی
break up value U قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
value added U اضافه قیمتی که در مواد خام در نتیجه عملیات صنعتی و تولیدی ایجاد میشود
dumping U فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
rondelle U جسم مدور سنگهای قیمتی مدور زینتی
pearl U مروارید [طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
there is a rule that... U که باید.....
outh U باید
to have to U باید
should U باید
maun U باید
the f. of a table U باید
in due f. U باید
shall U باید
ought U باید
must U باید
it is to be noted that U باید دانست که
ought U باید وشاید
as it deserves U چنانکه باید
you must know U باید بدانید
i ougth to go U باید رفت
i ougth to go U باید بروم
it is necessary for him to go U باید برود
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
it is necessary to go U باید رفت
one must go U باید رفت
i ought to go U باید بروم
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
i must go U باید بروم
how shall we proceed U چه باید کرد
prettily U بخوبی چنانکه باید
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
it is to be noted that U باید توجه کردکه
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
meetly U چنانکه باید و شاید
he needs must go U ناچار باید برود
he must have gone U باید رفته باشد
shall i go? U ایا باید بروم
you must go U شما باید بروید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
chicane U مانعی که باید دور زد
you might have come U باید امده باشید
the needful U انچه باید کرد
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
I must leave at once. باید فورا بروم.
enow U بسنده انقدرکه باید
loads U کاری که باید انجام شود
load U کاری که باید انجام شود
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
backlogs U کاری که باید انجام شود
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
backlog U کاری که باید انجام شود
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com