English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
eol U پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminates U پایان دادن پایان یافتن
terminate U پایان دادن پایان یافتن
terminated U پایان دادن پایان یافتن
in my opinion U بنظر من
seemed U بنظر امدن
seems U بنظر امدن
purport U بنظر امدن
looking U بنظر اینده
purported U بنظر امدن
purporting U بنظر امدن
purports U بنظر امدن
beseem U بنظر امدن
seem U بنظر امدن
So it appears ( looks , seems ) that … U اینطور بنظر می آید که ...
it sounds false U دروغ بنظر میرسد
hulks U بزرگ بنظر رسیدن
hulk U بزرگ بنظر رسیدن
look black U متغیر بنظر امدن
blurred U نامشخص بنظر امدن
blurring U نامشخص بنظر امدن
blurs U نامشخص بنظر امدن
he looks brave U او شجاع بنظر میرسد
face value <idiom> U بنظر با ارزش رسیدن
blur U نامشخص بنظر امدن
beseem U مناسب بنظر امدن
She has a foreign appearance. U ظاهرش خارجی بنظر می آید
to lool black U خشمگین یا متغیر بنظر امدن
the price was not reasonable U بهای ان معقول بنظر نمیرسید
To bring something to someones notice ( attention ) . U چیزی را بنظر کسی رساندن
Playing football is not my idea of fun . U فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
He seems to be a level – headed ( rational and knowledgeale ) boss . U رئیس فهمیده ای بنظر می رسد ( می آید )
He seems to have a vulgar tongue. U آدم دهن دریده ای بنظر می آید
The two parties seem irreoncilable. U طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
have the last laugh <idiom> U باعث احمق بنظر رسیدن شخص
may it please your excellency U اگر بنظر جنابعالی خوش ایندباشد
He seems to have a lot of confidence. U خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
He is a capable man . he is a man of ability . بنظر او یک میلیارد تومان بی قابل [ناقابل] است
objectify U بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
you do not seem well U گویا حالتان خوش نیست سالم بنظر نمیایید
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
long shot <idiom> U شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
dark bulb U نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
mellows U رسیده
consummates U رسیده
mellowing U رسیده
consummating U رسیده
headed U رسیده
mellowed U رسیده
mellow U رسیده
consummate U رسیده
ripest U رسیده
consummated U رسیده
riper U رسیده
ripe U رسیده
full U بالغ رسیده
floor length U رسیده بکف
Inc U به ثبت رسیده
import U کالای رسیده
in wards U کالای رسیده
imported U کالای رسیده
importing U کالای رسیده
jack in office U رسیده است
fullest U بالغ رسیده
It's time U وقتش رسیده که
approved U به تایید رسیده
approvingly U به تایید رسیده
climactic U باوج رسیده
full fledged U بالغ رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
overdue U موعد رسیده
knee high U بزانو رسیده
culminant U باوج رسیده
new arrived U تازه رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
maturation U رسیده شدن
in- U :رسیده امده
in U :رسیده امده
new come U تازه رسیده
ripely U بطور رسیده
overripe U بسیار رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
over ripe U زیاد رسیده
indents U سفارش رسیده از خارج
ripening U رسیده کردن یاشدن
ripens U رسیده کردن یاشدن
saturant U بحد اشباع رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
ripened U رسیده کردن یاشدن
parvenus U تازه بدوران رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
antemortem U مرگ زود رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
grown U رسیده جوانه زده
indenting U سفارش رسیده از خارج
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
indent U سفارش رسیده از خارج
aggrieved U محنت رسیده مغموم
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
ripen U رسیده کردن یاشدن
inwards U واردات کالای رسیده
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
intersection point U نقطه بهم رسیده
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
exponent U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
this story is improbable U این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
ends U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
to sit out U تا پایان
illimitable U بی پایان
out <adv.> U پایان
end line U خط پایان
finallist U پایان رس
initiator terminator U پایان ده
hexapod U شش پایان
windup U پایان
illmitable U بی پایان
decapoda U ده پایان
end all U پایان
finish line U خط پایان
period U پایان
eternity U بی پایان
interminate U بی پایان
never ending U بی پایان
never-ending U بی پایان
unending U بی پایان
inconclusive U بی پایان
unfinished U بی پایان
incessant U پی در پی بی پایان
ending U پایان
endings U پایان
finish U پایان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com