English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
miscellaneously U بطور گوناگون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
manifoldly U بطور متعدد یا گوناگون
Other Matches
various U گوناگون
odd and ends U گوناگون
multiple U گوناگون
sundries U گوناگون
mixtilineal U گوناگون خط
miscellaneous U گوناگون
varicolored U گوناگون
variate U گوناگون
sundry U گوناگون
variegated U گوناگون
pied U گوناگون
heterochromous U گوناگون
multifarious U گوناگون
diverse U گوناگون
protean U گوناگون
varied U گوناگون
diversifies U گوناگون ساختن
under various titles U به عناوین گوناگون
varietal U گوناگون پر از تنوعات
undervarious U بعناوین گوناگون
variant U گوناگون مختلف
diversify U گوناگون ساختن
variegated colours U رنگهای گوناگون
versicolor U برنگهای گوناگون
varia U مطالب گوناگون
here and there <idiom> U درمکانهای گوناگون
diversifying U گوناگون ساختن
oddments U مواد گوناگون
multiple U چندلا گوناگون
varia U اشیا گوناگون
wide-ranging U متنوع - گوناگون
diversified U گوناگون ساختن
sundry U اقلام متفرقه گوناگون
miscellanies U مجموعهای از مطالب گوناگون
heterochromous U دارای رنگهای گوناگون
miscellany U مجموعهای از مطالب گوناگون
humoursomeness U حالات ویژه گوناگون
variform U گوناگون مختلف الشکل
various books U کتابهای گوناگون یا مختلف
polyphagia U خورنده غذاهای گوناگون
symposiums U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposium U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
varied U دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
job lots U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
job lot U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
to compare apples and oranges <idiom> U چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
polyvalent U دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
symposia U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
catchall U فرف یامخزن اشیاء گوناگون
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
redundancy U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
redundancies U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
omnibus bill U لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
Reforms are needed in various directions. U تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
multi purpose vehicle U وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
progressive attack U پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
combination carrier U کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
moto scramble U مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
varriform U دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
He gets paid wering different hats . U به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
universal provider U سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
heteromorphic U جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
input output table U بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
hexapla U کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
panopticon U نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
jumble shop U دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
instructional computing U فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
montage U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
redundant information U یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
boilerplate U قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
maypole U تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
incisively U بطور نافذ بطور زننده
martially U بطور جنگی بطور نظامی
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
hypercard U نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
p system U سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
the incidents of a journey U رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design U اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
elegant U یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
Of all sorts. Of every description. U جور واجور ( جور به جور ؟ گوناگون )
loosely U بطور شل یا ول
atilt U بطور کج
meanly U بطور بد
lastingly U بطور پا بر جا
flabbily U بطور شل و ول
confusedly U بطور در هم و بر هم
wetly U بطور تر
transtively U بطور
streakily U بطور خط خط
inclusively U بطور متضمن
inclusively U بطور جامع
lento U بطور ملایم
in sum U بطور مختصرومفید
inaccurately U بطور نادرست
hellishly U بطور جهنمی
inaccurately U بطور نادقیق
in series U بطور مسلسل
inadmissibly U بطور ناروا
inappropriately U بطور غیرمقتضی
inarticulately U بطور ناشمرده
inartificially U بطور غیرمصنوعی
inappreciably U بطور نامحسوس
inauspiciously U بطور مشئوم
incisively U بطور برنده
in the main U بطور کلی
in principle U بطور کلی
in the mass U بطور کلی
in relief U بطور برجسته
inanimately U بطور بیجان
incommodiously U بطور ناراحت
lengthily U بطور مطول
intermediately U بطور متوسط
intermediately U بطور میانه
interjectionally U بطور معترضه
intemperately U بطور نامعتدل
intelligibly U بطور مفهوم
insolubly U بطور حل نشدنی
insipidly U بطور بی مزه
insignificantly U بطور جزئی
insecurely U بطور نامحفوظ
insecurely U بطور نا امن
innumerably U بطور بیشمار
injuriously U بطور مضر
inimically U بطور مغایر
inharmoniously U بطور ناموزون
infinitesimally U بطور لایتجزاء
interruptedly U بطور گسیخته
interruptedly U بطور غیرمسلسل
intransitively U بطور لازم
lastingly U بطور ثابت
lastingly U بطور با دوام
lasciviously U بطور شهوانی
kindlity U بطور ملایم
iuntelligibly U بطور مفهوم
itineratly U بطور گردنده
off the point U بطور نامربوط
off the point U بطور بی ربط
irrelevantly U بطور نامربوط
irrelevantly U بطور بی ربط
irrelatively U بطور نامربوط
irrefragably U بطور بی جواب
irrefragably U بطور تردیدناپذیر
inviolably U بطور مصون
invcersely U بطور وارونه
infernally U بطور جهنمی
inferiorly U بطور زبردست
indicatively U بطور اشاره
indefeasibly U بطور پابرجا
indecently U بطور ناشایسته
incorporeally U بطور غیرمحسوس
inconveniently U بطور نامناسب
incontestably U بطور مسلم
inconstantly U بطور نا پایدار
inconsistently U بطور متناقص
inconsistently U بطور متباین
inconsistently U بطور ناسازگار
inconclusively U بطور ناتمام
inconclusively U بطور غیرقطعی
incomprehensibly U بطور نامفهوم
incompatibly U بطور ناسازگار
incommunicatively U بطور کم امیزش
indicatively U بطور اخباری
inferentially U بطور استنباطی
indiscretely U بطور یک پارچه
inferiorly U بطور پست
inexpressively U بطور گنگ
inexpressibly U بطور نگفتنی
inexplicitly U بطور ناصریح
inexpensively U بطور کم خرج
inexactly U بطور ناصحیح
inexactly U بطور نادرست
ineligibly U بطور ناشایسته
inefficaciously U بطور بی فایده
industriously U بطور ساعی
inductively U بطور قیاس
indissolubly U بطور پایدار
indissolubly U بطور غیرقابل حل
indispensably U بطور حتمی
indispansably U بطور ضروری
incommunicably U بطور نگفتنی
expessively U بطور رسا
disagreeably U بطور نامطبوع
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com