Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hoarsely
U
بطور گرفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
final set
U
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
sultrily
U
بطور دم گرفته یا گرم
Honey comb design
U
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
Other Matches
patinated
U
جرم گرفته کبره گرفته
effluvium
U
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
low-spirited
U
گرفته
low spirited
U
گرفته
fusty
U
بو گرفته
fustiest
U
بو گرفته
dull
U
گرفته
fustier
U
بو گرفته
dulls
U
گرفته
duller
U
گرفته
hoarsest
U
گرفته
dulling
U
گرفته
heartsore
U
دل گرفته
fogbound
U
مه گرفته
air less
U
گرفته
adopted
U
گرفته
rancid
U
بو گرفته
folded in mist
U
مه گرفته
dulled
U
گرفته
hoarse
U
گرفته
hoarser
U
گرفته
dullest
U
گرفته
muggy
U
گرفته
darksome
U
گرفته
pokey
U
گرفته
brumous
U
مه گرفته
comate
U
مه گرفته
thickest
U
گرفته
chock full
U
گرفته
choky
U
گرفته
thicker
U
گرفته
thick
U
گرفته
clouded
U
گرفته
gruff
U
گرفته
bunged up
U
قی گرفته
addicted
U
خو گرفته
uptight
U
گرفته
sombrous
U
گرفته
muzzy
U
گرفته
accustomed
خو گرفته
mistful
U
مه گرفته
addict
خو گرفته معتاد
dulling
U
کندشدن گرفته
airless
U
گرفته یا دم کرده
duller
U
کندشدن گرفته
dullest
U
کندشدن گرفته
wont
U
خو گرفته عادت
Are you kidding ? Are you being funny?
U
شوخیت گرفته ؟
poky
U
گرفته دلگیر
addicts
U
: خو گرفته معتاد
verminous
U
شپش گرفته
derivatives
U
گرفته شده
dull
U
کندشدن گرفته
in mourning
U
چرک گرفته
measly
U
کرم گرفته
caught
U
گرفته شده
divorcees
U
زن طلاق گرفته
divorcee
U
زن طلاق گرفته
smoky
U
دود گرفته
i have a secure grasp of it
U
انرا گرفته ام
dulled
U
کندشدن گرفته
derivative
U
گرفته شده
dulls
U
کندشدن گرفته
fond
U
انس گرفته
mity
U
کزم گرفته
medalled
U
مدال گرفته
patinous
U
کبره گرفته
blear eyes
U
چشمان قی گرفته
blear
U
گرفته وتاریک
patinated
U
زنگار گرفته
maggoty
U
کرم گرفته
drippy
U
هوای گرفته
leaded
U
سرب گرفته
fonder
U
انس گرفته
rainy
U
تر رگبار گرفته
fondest
U
انس گرفته
reposing upon
U
قرار گرفته بر
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
began
U
دست گرفته
eerie
U
ترساننده گرفته
cerated
U
موم گرفته
on the panel
U
جزوصورت گرفته
rheumatic
U
رماتیسم گرفته
filmiest
U
غبار گرفته
aeruginous
U
زنگ گرفته
filmier
U
غبار گرفته
to d. itself
U
گرفته شدن
triste
U
گرفته محزون
tristful
U
گرفته محزون
mistful
U
میغ گرفته
pokier
U
گرفته دلگیر
solemn
U
گرفته موقرانه
pokiest
U
گرفته دلگیر
filmy
U
غبار گرفته
She was depressed.
U
دلش گرفته بود
to be tuned in to a channel
U
کانالی را گرفته باشند
funky
U
بوی ناه گرفته
lowering
U
هوای گرفته وابری
skimmed
U
شیر خامه گرفته
He was choking .
U
گلویش گرفته بود
game
U
شکار گرفته شده
malty
U
خو گرفته به ابجو خوری
skim
U
شیر خامه گرفته
skims
U
شیر خامه گرفته
low key
U
دارای صدای گرفته
mucid
U
بوزک زده بو گرفته
followed by
<adj.>
U
دنباله گرفته شده با
lour
U
گرفته شدن عبوس
My left leg is in plaster .
U
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
lour
U
هوای گرفته وابریwerewolf
low-key
U
دارای صدای گرفته
lower
U
هوای گرفته وابری
lowered
U
هوای گرفته وابری
assumed
U
بخود گرفته عاریتی
nidicolous
U
در اشیانه قرار گرفته
putrid flesh
U
گوشت گندیده یا بو گرفته
skimmed milk
U
شیرخامه گرفته ورقیق
included
U
دور گرفته شده
in contemplation
U
درنظر گرفته شده
my time is occupied
U
وقتم گرفته است
skim milk
U
شیرخامه گرفته ورقیق
patinous
U
زنگارگرفته جرم گرفته
AC
U
گرفته شده است
underlying
U
در زیر قرار گرفته
lowers
U
هوای گرفته وابری
cut nails
U
ناخنهای گرفته یا چیده
foul house
U
چشمی گرفته لنگر
i had been caught
U
گرفته شده بودم
mossy
U
خزه گرفته باتلاقی
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
designed
U
در نظر گرفته شده مخصوص
oppressed
U
تحت ستم قرار گرفته
tried
U
در محک ازمایش قرار گرفته
applique
U
مورد استفاده قرار گرفته
jugate
U
روی هم قرار گرفته جفت
bloods hot eyes
U
چشمان قرمز و خون گرفته
throatier
U
دارای صدای گرفته وخشن
parrot learned
U
طوطی وار یاد گرفته
woofer
U
دارای صدای کوتاه و گرفته
throatiest
U
دارای صدای گرفته وخشن
throaty
U
دارای صدای گرفته وخشن
subereous
U
از چوب پنبه گرفته شده
we are beset with dangers
U
خطرها ما را فرا گرفته اند
hard bitten
U
سخت گاز گرفته شده
he drives a roaring trade
U
کارش خوب گرفته است
weanling
U
کودک تازه از شیر گرفته
semidiurnal
U
در نصف روز انجام گرفته
blink
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
captured material
U
وسایل گرفته شده از دشمن
integrated intensity
U
شدت انتگرال گرفته شده
blighted
U
زنگ زده شپشه گرفته
pokerface
U
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
she had him in her pocket
U
خوب جلوش را گرفته بود
capsulate
U
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
borrowed money
U
پول قرض گرفته شده
claque
U
پول گرفته اند دست بزنند
bleary
U
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
on board computer
U
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
arrowroot
U
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
Silence prevailed every where.
U
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
blue
U
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
U
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluest
U
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Everybody stands in awe of him.
U
ازهمه زهر چشم گرفته است
prussic acid
U
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
The car is on fire.
U
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
leach
[liquid formed by leaching]
U
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
leachate
U
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
The rumour is gaining ground that …
U
این شایعه قوت گرفته است که ...
it follows necessarily that
U
ناچار این نتیجه گرفته میشود
biotecture
U
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
loan word
U
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
zero hour
<idiom>
U
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
bloodshot
U
سرخ وورم کرده خون گرفته
enclave
U
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
A further increase is considered unlikely
[regarded as unlikely]
.
U
افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
inland duty
U
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
speed trap
U
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
anti propeller end
U
انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
endorsee
U
کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
give a catch
U
زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com