English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
in accordance with U مطابق موافق
scholastically U موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
medially U چنانکه درمیان باشد
meetly U چنانکه در خور باشد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
consistently U بطور موافق
compatibly U بطور موافق
harmoniously U بطور موافق
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
accommodatingly U بطور موافق راحت
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
propitiously U بطور مساعد یا موافق خجسته وار
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
an iconic statue U مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
standards U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion. U من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
hank U طول مشخصی از نخ [بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
so that U چنانکه
how U چنانکه
in the event that U چنانکه
as U چنانکه
respondents U موافق
sympathizer U موافق
attune U موافق
agreed U موافق
compatible <adj.> U موافق
prosodiacal U موافق
prosodial U موافق
consentient U موافق
compliant U موافق
congruous U موافق
sympathisers U موافق
concordant U موافق
pro U له موافق
pro- U له موافق
respondent U موافق
textually U موافق نص
congruent U موافق
attuned U موافق
incompatible U نا موافق
in suit with U موافق با
in suit with U موافق
consentaneous U موافق
amicable U موافق
according U موافق
sympathizers U موافق
in keeping U موافق
sympathetic U موافق
non concurrent U نا موافق
accordant U موافق
agreeably to U موافق
compossible <adj.> U موافق
consilient U موافق
coordinately U چنانکه یکجورباشد
admissibleness U چنانکه روا
permissively U چنانکه مخیرسازد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
so to speak U چنانکه گویی
as is well known U چنانکه مشهور
as it deserves U چنانکه باید
pinchingly U چنانکه فشاراورد
insolubly U چنانکه اب نشود
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
dilatorily U چنانکه پرشود
proper U چنانکه شایدوباید
prettily U چنانکه زیبانماید
fellow countryman U موافق شدن
disagreed U موافق نبودن
see eye to eye <idiom> U موافق بودن
palatably U موافق ذائقه
friendly U مهربان موافق
go along U موافق بودن
favourable U موافق مطلوب
fellow countryman U موافق کردن
disagrees U موافق نبودن
prorenata U شخص موافق
quarter wind U باد موافق
adapt U موافق بودن
string along U موافق بودن
to go along U موافق بودن
placet U رای موافق
prorenata U نسبت موافق
to my satisfaction U موافق دلخواه من
satisfactorily U موافق دلخواه
friendlies U مهربان موافق
friendlier U مهربان موافق
truly U موافق باحقایق
after ones own heart U موافق دلخواه
agonist muscle U عضله موافق
yea U رای موافق
fair tide U جریان اب موافق
friendliest U مهربان موافق
at will U موافق میل
after one's will U موافق میل
shaken U موافق شیوه
fair wind U باد موافق
non placer U موافق نیستم
disagree U موافق نبودن
disagreeing U موافق نبودن
rationally U موافق عقل
accomodating U راحت موافق
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
comme il faut U چنانکه باید وشاید
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
according as چنانکه بدان سان که
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
effusively U چنانکه گویی بریزد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
interminably U چنانکه تمام نشود
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
perniciously U چنانکه زیان اورد
according to his version U چنانکه او شرح میداد
funnily U چنانکه خنده اورد
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
prettily U بخوبی چنانکه باید
meetly U چنانکه باید و شاید
invisibly U چنانکه دیده نشود
convincingly U چنانکه متقاعد کند
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
to bring in to line U وفق دادن موافق
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
no cigar <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
to agree on something U موافق بودن با چیزی
physically U موافق علم فیزیک
quite the thing U موافق سبک روز
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
geometrically U موافق علم هندسه
harmonious U موزون سازگار موافق
concurring opinion U رای موافق مشروط
genealogically U موافق شجره نامه
genetically U موافق علم پیدایش
crony U رفیق موافق هم اطاق
cronies U رفیق موافق هم اطاق
comkpliant U موافق اجابت کننده
geodetically U موافق قاعده پیمایش
to a toa praposal U باپیشنهادی موافق بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com