English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
irresponsibly U بطور غیر مسئول
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
inexplicit U بطور ضمنی بدون توضیح
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
To explain something in detail . U چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
drill sergeant U گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent U مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
combat cargo officer U افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
as much as possible U تا بتوان
exponentiation U بتوان رساندن
as far as possible U تا انجا که بتوان
micron U 01 بتوان 6- متر
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
as U چنانکه
in the event that U چنانکه
how U چنانکه
so that U چنانکه
warden U مسئول
liable U مسئول
frankpledge U مسئول
responsible <adj.> U مسئول
responsible U مسئول
in charge <adj.> U مسئول
responsive U مسئول
answerable U مسئول
accountable U مسئول
prettily U چنانکه زیبانماید
insolubly U چنانکه اب نشود
pinchingly U چنانکه فشاراورد
permissively U چنانکه مخیرسازد
admissibleness U چنانکه روا
so to speak U چنانکه گویی
coordinately U چنانکه یکجورباشد
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
as it deserves U چنانکه باید
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
as is well known U چنانکه مشهور
proper U چنانکه شایدوباید
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
dilatorily U چنانکه پرشود
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
undertaking U جواب گو مسئول
lineman's plier U انبردست مسئول خط
custodian U مسئول سرپرست
liable for damages U مسئول خسارات
issue commissary U مسئول توزیع
custodians U مسئول مرموزات
custodians U مسئول سرپرست
officer on duty U افسر مسئول
account U مسئول بودن
officer in charge U افسر مسئول
custodian U مسئول مرموزات
That's not my province. U من مسئول آن نیستم.
accountable U مسئول حساب
cryptographer U مسئول رمز
to hold responsible U مسئول کردن
to hold responsible U مسئول قراردادن
authoring system U سیستم مسئول
wagon master U مسئول واگن
furnace attendant U مسئول کوره
furnace man U مسئول کوره
helmsman U مسئول سکان
purchasing officer U مسئول خرید
helmsmen U مسئول سکان
supplies officer U مسئول مواد
data administrator U مسئول داده ها
cupola tender U مسئول کوره
Not my department. <idiom> U من مسئول نیستم.
in charge <idiom> U مسئول بودن
undertakers U جواب گو مسئول
undertaker U جواب گو مسئول
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
invisibly U چنانکه دیده نشود
prettily U بخوبی چنانکه باید
convincingly U چنانکه متقاعد کند
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
interminably U چنانکه تمام نشود
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
perniciously U چنانکه زیان اورد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
meetly U چنانکه باید و شاید
meetly U چنانکه در خور باشد
funnily U چنانکه خنده اورد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
effusively U چنانکه گویی بریزد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
according as چنانکه بدان سان که
medially U چنانکه درمیان باشد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
permissively U چنانکه اجازه بدهد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
according to his version U چنانکه او شرح میداد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
data base administrator U مسئول پایگاه داده ها
demolition firing party U گروه مسئول انفجارخرج
shipment sponsor U مسئول ارسال کالاها
captain of the top U مسئول گروه کار
corespondent U مسئول جواب گویی
courier transfer officer U افسر مسئول پیک
tallyman U مسئول کنترل محموله
cryptoguard U مسئول حفافت رمز
be to blame <idiom> U مسئول کارزشت بودن
anchor detail U نفرات مسئول لنگر
have a hand in <idiom> U مسئول کاری شدن
ambulanceman U راننده یا مسئول آمبولانس
operations detachment U قسمت مسئول عملیات
irresponsible U غیر مسئول نامعتبر
officer in charge U افسر مسئول اجرا
demolition firing party U گروه مسئول تخریب
explanations U توضیح
paraphrased U توضیح
paraphrases U توضیح
paraphrase U توضیح
paraphrasing U توضیح
illustration U توضیح
explication U توضیح
clarification U توضیح
remark U توضیح
elucidation U توضیح
commented U توضیح
commenting U توضیح
remarks U توضیح
remarking U توضیح
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com