Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
provisorily
U
بطور شرطی یا موقت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
protempore
U
موقت شاغل مقامی بطور موقت
temporalty
U
بطور موقت
temporarily
U
بطور موقت
provisionally
U
بطور موقت عجالتا"
blips
U
عقب زدن اتومبیل بطور موقت
blip
U
عقب زدن اتومبیل بطور موقت
holding station
U
محوطه نگهداری زخمیها وبیماران بطور موقت
cycle stealing
U
روشی که اجازه میدهد یک دستگاه جانبی بطور موقت کامپیوتر را ازدسترسی به مسیر
flying shore
U
تیر چوبی افقی جهت نگاهداری دو دیوار مقابل هم که بطور موقت نصب میشود
bed groins
U
بند کوچکی که بطور موقت جهت بالاامدن سطح اب دردهانه خروجی کانال زده میشود
conditioning
U
شرطی کردن شرطی سازی
suspension of arms
U
اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
apodosis
U
مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
holding area
U
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
holding anchorage
U
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
protatic
U
شرطی
provisory
U
شرطی
conditional
U
شرطی
provisional
U
شرطی
eventual
U
شرطی
conditioned
U
شرطی
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
conditional statement
U
حکم شرطی
the subjunctive mood
U
وجه شرطی
conditioned stimulus
U
محرک شرطی
conditioned suppression
U
منع شرطی
conditioned reflex
U
بازتاب شرطی
conditional transfer
U
انتقال شرطی
conditioned response
U
پاسخ شرطی
conditional statement
U
دستور شرطی
conditional operator
U
عملگر شرطی
conditioned inhibition
U
بازداری شرطی
conditioned response
U
واکنش شرطی
soft hyphen
U
خط تیره شرطی
conditional jump
U
جهش شرطی
conditonal branching
U
انشعاب شرطی
conditional branch
U
انشعاب شرطی
case branch
U
انشعاب شرطی
condeitional branch
U
انشعاب شرطی
provisional
U
شرطی مشروط
conditionality
U
صورت شرطی
conditional instruction
U
دستورالعمل شرطی
subjunctive
U
وجه شرطی
unconditioned
U
غیر شرطی
on no condition
U
به هیچ شرطی
proviso
U
جمله شرطی
conditioning
U
شرطی شدن
provisos
U
جمله شرطی
unconditioning
U
شرطی زدایی
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
unconditional transfer
U
انتقال غیر شرطی
conditional breakpoint
U
نقطه انفصال شرطی
differential conditioning
U
شرطی سازی افتراقی
modal auxiliary
U
فعل معین شرطی
conditional jump instruction
U
دستورالعمل پرش شرطی
subjunctive
U
وابسته بوجه شرطی
delayed conditioning
U
شرطی سازی درنگیده
cross conditioning
U
شرطی شدن ضمنی
preconditioning
U
پیش شرطی کردن
conditionability
U
قابلیت شرطی شدن
vicarious conditioning
U
شرطی شدن مشاهدهای
vicarious conditioning
U
شرطی شدن جانشینی
conditioned escape response
U
پاسخ گریز شرطی
conditioned avoidance response
U
پاسخ اجتنابی شرطی
unconditioned reflex
U
بازتاب غیر شرطی
unconditioned inhibition
U
بازداری غیر شرطی
counterconditioning
U
شرطی سازی تقابلی
reconditioning
U
شرطی کردن مجدد
unconditional branch
U
انشعاب غیر شرطی
unconditioned stimulus
U
محرک غیر شرطی
avoidance conditioning
U
شرطی کردن اجتنابی
To win (lose ) a bet .
U
شرطی رابردن (باختن )
conditioned emotional response
U
پاسخ هیجانی شرطی
ucr
U
پاسخ غیر شرطی
type r conditioning
U
شرطی شدن نوع ار
condition
U
عارضه شرطی کردن
unconditional
U
غیر شرطی بی شرط
type s conditioning
U
شرطی شدن نوع اس
backward conditioning
U
شرطی کردن وارونه
pavlovian conditioning
U
شرطی شدن پاولفی
unconditioned response
U
پاسخ غیر شرطی
unconditional jump
U
جهش غیر شرطی
classical conditioning
U
شرطی سازی کلاسیک
eventual
U
موکول بانجام شرطی
instrumental conditioning
U
شرطی شدن وسیلهای
trace conditioning
U
شرطی کردن ردی
operant conditioning
U
شرطی شدن عامل
cer
U
پاسخ هیجانی شرطی
operant conditioning
U
شرطی شدن کنش گر
ucs
U
محرک غیر شرطی
To purchase on approval .
U
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
policies
U
سند معلق به انجام شرطی
policy
U
سند معلق به انجام شرطی
higher order conditioning
U
شرطی سازی سطح بالا
eyelid conditioning
U
شرطی کردن پلک چشم
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
unconditional
U
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
She will only date you if you ...
U
او
[زن]
فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
deferred dividened
U
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
iterative process
U
فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
esorow
U
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee
U
مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
zero
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branches
U
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
jump instruction
U
پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
branch
U
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zeros
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
This must not happen in future at any cost.
U
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
jump instruction
U
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
while loop
U
دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
universal legacy
U
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
pontoons
U
پل موقت
pontoon
U
پل موقت
pro tempore
U
موقت
adhoc
U
موقت
pontoon bridge
U
پل موقت
makeshift
U
موقت
provisional
U
موقت
intrim
U
موقت
temporary
U
موقت
interim
U
موقت
temporary storage
U
حافظه موقت
temporary structures
U
ساختمانهای موقت
interim certificates
U
گواهی موقت
kluged
U
ترسیم موقت
temporary wife
U
زوجه موقت
term insurance
U
بیمه موقت
temporary duty
U
شغل موقت
protem
U
موقتا موقت
temporary duty
U
ماموریت موقت
temporary gauge
U
اشل موقت
temporary hardness
U
سختی موقت
temporary marriage
U
ازدواج موقت
temporary road
U
راه موقت
temporary storage
U
انباره موقت
temporary works
U
کارهای موقت
blackout
U
بیهوشی موقت
suspensions
U
اخراج موقت
x site
U
انبار موقت
suspension
U
اخراج موقت
dazzle
U
کوری موقت
dazzled
U
کوری موقت
dazzles
U
کوری موقت
dazzling
U
کوری موقت
stopgaps
U
چاره موقت
stopgap
U
چاره موقت
buffer
U
حافظه موقت
interim financing
U
پرداخت موقت
timbering
U
چوبست موقت
the pro tem chief
U
رئیس موقت
modulus vivendi
U
قار موقت
ischemia
U
کم خونی موقت
interim plan
U
برنامههای موقت
blackouts
U
بیهوشی موقت
modus vivendi
U
توافق موقت
charge d'affaires of the embassy
U
کاردار موقت
debarkation hospital
U
بیمارستان موقت
bretex
U
سنگر موقت
provisional
U
به طور موقت
short time duty
U
کار موقت
lean-tos
U
پناهگاه موقت
lean-to
U
پناهگاه موقت
bretesse
U
سنگر موقت
detention pending trial
U
حبس موقت
false work
U
حائل موقت
cofferdam
U
بند موقت
bridging leon
U
وام موقت
drop tank
U
تانک موقت
bridging leon
U
اعتبار موقت
bretisee
U
سنگر موقت
bretise
U
سنگر موقت
tentative
U
ازمایشی موقت
armistices
U
صلح موقت
armistice
U
صلح موقت
provisional scrip
U
تصدیق موقت
tabernacle
U
پرستشگاه موقت
coffer dam
U
سد انحرافی موقت
suspension of arms
U
اتش بس موقت
temporal life
U
زندگی موقت
bretess
U
سنگر موقت
brettys
U
سنگر موقت
pontoneer
U
مامور پل موقت سازی
pontonier
U
مامور پل موقت سازی
rendezvous area
U
منطقه تجمع موقت
locumtenens
U
کفیل جانشین موقت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com