English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (706 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gerrymander U تقسیم حوزههای انتخاباتی وغیره بطور غیر عادلانه
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
to hold the scales even U عادلانه داوری کردن
to go shares U عادلانه بخش کردن
to go snacks U عادلانه سهم کردن
for fun U بطورغیر جدی
immodestly U بطورغیر محجوب
irrationally U بطورغیر منطقی
eccentrically U بطورغیر معمول
officiously U بطورغیر رسمی
macro U بطورغیر عادی
rule of reason U تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
involuntarily U بطورغیر ارادی یا غیر عمدی
adventitious property U دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
evenly U عادلانه
square U عادلانه
squares U عادلانه
squared U عادلانه
deserved U عادلانه
uprightly U عادلانه
squaring U عادلانه
righteously U عادلانه
equitably U عادلانه
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
fair return U بازده عادلانه
just wage U مزد عادلانه
just profit U سود عادلانه
just price U قیمت عادلانه
fair trade U تجارت عادلانه
fair competition U رقابت عادلانه
fair price U قیمت عادلانه
unjust U غیر عادلانه
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fair damages [Law] U جبران خسارت عادلانه
even-handed treatment U رفتار [عملکرد] عادلانه
inquitous U غیر عادلانه ناحق
separates U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
to share out U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
his equitable savings and loan building U [پس انداز عادلانه و ساختمان وام
unjustified enrichment U دارا شدن غیر عادلانه
graduates U تقسیم بندی کردن
sectors U جزء تقسیم کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
sector U جزء تقسیم کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
lot U تقسیم بندی کردن
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
partition U تقسیم افراز کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
shire U به استان تقسیم کردن
break down U تقسیم بندی کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
shires U به استان تقسیم کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
admeasure U سهم دادن تقسیم کردن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
division U بخش رسته تقسیم کردن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
divisions U بخش رسته تقسیم کردن
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
comparmentalize U به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
dichotomize U بدو بخش تقسیم کردن
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
parcel U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
unijust U غیر عادلانه غیر منصفانه بی عدالت بی انصاف
fairer U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fairest U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
factorize U تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
allocates U تقسیم
apportionment U تقسیم
division U تقسیم
allocate U تقسیم
repartition U تقسیم
allotments U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
allotment U تقسیم
sharing U تقسیم
distributions U تقسیم
branch U تقسیم
cleavage U تقسیم
cleavages U تقسیم
divisions U تقسیم
dispensations U تقسیم
dispensation U تقسیم
allocating U تقسیم
dealing U تقسیم
branches U تقسیم
admensuration U تقسیم
admeasurement U تقسیم
distribution U تقسیم
hyphenation U تقسیم کلمه
line graduation U تقسیم بندی خط
dividable U قابل تقسیم
busbar U جعبه تقسیم
denominator U تقسیم کننده
distribution pannel U تابلوی تقسیم
battery bus U جعبه تقسیم
divide exception U خطای تقسیم
divide exception U استثناء تقسیم
clastic U تقسیم شونده
division of labour U تقسیم کار
sortition U تقسیم با قرعه
divisions of labour U تقسیم کار
distribution of the estate U تقسیم ترکه
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
distribution of forces U تقسیم نیروها
indistributable U تقسیم نشدنی
graduating U بدرجات تقسیم
denominators U تقسیم کننده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com