English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lure U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lured U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lures U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
luring U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
squidding U استفاده از طعمه مصنوعی بجای طعمه طبیعی درماهیگیری
allure U بطمع انداختن
wile U بطمع انداختن فریفتن
enswathe U گرفتار کردن
mousetrap U گرفتار کردن
thirl U گرفتار کردن
to lay hold on U گرفتار کردن
enwrap U گرفتار کردن
tangles U گرفتار کردن
incumber U گرفتار کردن
entangle U گرفتار کردن
snard U گرفتار کردن
involving U گرفتار کردن
tangle U گرفتار کردن
involve U گرفتار کردن
mousetraps U گرفتار کردن
overtakes U گرفتار کردن
involves U گرفتار کردن
overtaken U گرفتار کردن
overtake U گرفتار کردن
to let in for U گرفتار یا دچار کردن
inviscate U در چسب گرفتار کردن
entoil U گرفتار مخمصه کردن
victimizes U طعمه کردن
victimized U طعمه کردن
victimize U طعمه کردن
victimising U طعمه کردن
victimises U طعمه کردن
victimizing U طعمه کردن
victimised U طعمه کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
embrangle U گیر انداختن گرفتار کردن
immesh U در دام نهادن گرفتار کردن
benighted U گرفتار تاریکی شدن درکوهستان گرفتار در تاریکی
to implicate somebody in something U کسی را با چیزی [منفی] گرفتار کردن
to involve somebody in something [negative] U کسی را با چیزی [منفی] گرفتار کردن
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
bind U گرفتار واسیر کردن مقید کردن
binds U گرفتار واسیر کردن مقید کردن
turtle knot U گره وصل کردن طعمه ماهیگیری به راهنما
implicating U گرفتار کردن مشمول کردن
implicated U گرفتار کردن مشمول کردن
to run in U گرفتار کردن انتخاب کردن
implicate U گرفتار کردن مشمول کردن
implicates U گرفتار کردن مشمول کردن
snap swivel U حلقه گردان با گیره فلزی برای وصل کردن طعمه ماهیگیری به ان
to get caught up in something U در چیزی گیر کردن [افتادن] [گرفتار شدن] [اصطلاح روزمره] [اصطلاح مجازی]
hallucinate U گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinates U گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinated U گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinating U گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
entangled U گرفتار
ill at ease U گرفتار
captive U گرفتار
in for U گرفتار
woebegone U گرفتار غم
captives U گرفتار
afoul U گرفتار
fogbound U گرفتار مه
preoccupied U گرفتار
pensive U پکر گرفتار غم
embarrassed with debts U گرفتار قرض
enamored U گرفتار عشق
involved U مبهم گرفتار
hard pressed U سخت گرفتار
windbound U گرفتار باد
snarly U گرفتار دام
to be in love U گرفتار بودن
overladen U سخت گرفتار
stormbound U گرفتار توفان
hard-pressed U سخت گرفتار
run into U گرفتار شدن
terminal tackle U طعمه
baiting U طعمه
victim U طعمه
setting up U طعمه ها
sets U طعمه ها
set U طعمه ها
victims U طعمه
prey U طعمه
i am awkwardly situated U بد جوری گرفتار شده ام
to flounder U گیر و گرفتار شدن
i am in a sorry hopeless etc U بدجوری گرفتار شده ام
embroiled in war U دچار یا گرفتار جنگ
snowed under U گرفتار درگیرکار پرمشغله
conscience-stricken U گرفتار عذاب وجدان
go through changes <idiom> U گرفتار تغییرات شدن
chumming U طعمه ریزی
baiter U طعمه دهنده
put upon U طعمه قراردادن
bait U طعمه ماهیگیری
put-upon U طعمه قراردادن
chums U طعمه ماهیگیری
prey U طعمه قربانی
predacity U طعمه جویی
baits U طعمه دادن
ravin U طعمه شکاری
lures U طعمه ماهی
baited U طعمه ماهیگیری
hanks U طعمه شکار
bait U طعمه دادن
lure U طعمه ماهی
baited U طعمه دادن
luring U طعمه ماهی
lured U طعمه ماهی
baits U طعمه ماهیگیری
chum U طعمه ماهیگیری
hank U طعمه شکار
I have all kinds of problems. U هزار جور گرفتار ؟ دارم
up the pole U گرفتار در تنگنا واقع شده
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
he was in a sorry pickel U بد جوری گرفتار شده بود
To be trapped. U دربند افتادن ( گرفتار شدن )
hit U طعمه دزدی ماهی
takes U طعمه خوردن ماهی
bait casting U پرتاب نخ ماهیگیری با طعمه
popper U طعمه شناور ماهیگیری
poppers U طعمه شناور ماهیگیری
fly fishing U ماهیگیری با طعمه مصنوعی
take U طعمه خوردن ماهی
popping plug U طعمه ماهیگیری شناور
hits U طعمه دزدی ماهی
nymphs U طعمه مصنوعی ماهیگیری
ravens U شکار طعمه شکاری
wet fly U طعمه ماهیگیری زیرابی
nymph U طعمه مصنوعی ماهیگیری
fly-fishing U ماهیگیری با طعمه مصنوعی
hitting U طعمه دزدی ماهی
raven U شکار طعمه شکاری
gill net U گیر کرده ماهی را گرفتار میسازد
spinner U نوعی طعمه ماهیگیری چرخان
fish U بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
jigging U بالا و پایین بردن طعمه در اب
fly U طعمه مصنوعی بشکل حشره
fished U بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
dropper fly U طعمه اضافی وصل به نخ ماهیگیری
fishes U بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
bait fish U ماهی کوچک بعنوان طعمه
bottom rig U وسیله حفظ طعمه ماهیگیری در اب
steamers U طعمه تر مصنوعی به شکل ماهی کپور
kill devil U طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
hackle U پر دراز و باریک وصل به طعمه ماهیگیری
jig U نوعی طعمه ماهیگیری مرکب از قلاب و پر
jigs U نوعی طعمه ماهیگیری مرکب از قلاب و پر
tailfly U طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
steamer U طعمه تر مصنوعی به شکل ماهی کپور
Blessings are not valued till they are gone. <proverb> U قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
bug taper U ریسمان مناسب برای استفاده از طعمه زیر اب
terminal rig U طعمه راهنما و وزنه وصل به انتهای نخ ماهیگیری
fly dope U ماده اغشته به طعمه ماهیگیری برای شناورشدن
fly tying U گره زدن طعمه مصنوعی به قلاب ماهیگیری
bucktail U نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
lures U طعمه یا چیزجالبی که سبب عطف توجه دیگری شود
bugs U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bait U خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
luring U طعمه یا چیزجالبی که سبب عطف توجه دیگری شود
baited U خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baits U خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
bugging U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bug U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
lured U طعمه یا چیزجالبی که سبب عطف توجه دیگری شود
lure U طعمه یا چیزجالبی که سبب عطف توجه دیگری شود
decoy U طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoyed U طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoying U طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoys U طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
fly casting U مسابقه پرتاب طعمه مصنوعی بدون قلاب برای سنجش دقت
dapping U نوعی صید ماهی با بالا وپایین بردن طعمه تا مماس اب شود
spoon U طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoons U طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
plugging U اسب مسابقه از نوع پست ونامناسب نوعی طعمه ماهیگیری با چند قلاب
plug U اسب مسابقه از نوع پست ونامناسب نوعی طعمه ماهیگیری با چند قلاب
plugs U اسب مسابقه از نوع پست ونامناسب نوعی طعمه ماهیگیری با چند قلاب
spooned U طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooning U طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
practice plug U وسیله کوچک پلاستیکی یالاستیکی شبیه طعمه ولی بدون قلاب برای تمرین یامسابقه نخ اندازی
go to sleep U اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
to run into a bad practice U گرفتار کار زشتی شدن بخوی بدی دچار شدن
dropper U قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
droppers U قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
drags U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com