English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
magnification U بزرگ سازی درشت نمایی
magnifications U بزرگ سازی درشت نمایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
magnifications U درشت نمایی
magnification U درشت نمایی
boldfacing U درشت نمایی
lateral magnifying power U درشت نمایی جانبی
magnification factor U عامل درشت نمایی
powers U درشت نمایی قدرت دوربین
power U درشت نمایی قدرت دوربین
powering U درشت نمایی قدرت دوربین
powered U درشت نمایی قدرت دوربین
resolution U قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
resolutions U قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
magnification U بزرگ نمایی
grandiosity U بزرگ نمایی
magnifications U بزرگ نمایی
magnifcation U درشت سازی ستایش زیاد
magnifcation U بزرگ سازی
large scale integration U مجتمع سازی در مقیاس بزرگ
usli U مجتمع سازی درمقیاس ماوراء بزرگ
very large scale integration U مجتمع سازی در مقیاس بسیار بزرگ
ultra large scale integration U مجتمع سازی در مقیاس ماوراء بزرگ
lsi U Integration Scale Large مجتمع سازی در مقیاس بزرگ
spectroscopic binary U دوتایی طیف نمایی دوتایی بیناب نمایی
vlsi U مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
close up view U نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
rectification U یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
My grandparents are six feet under. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania U مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
fossil U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game U صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
macropterous U دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
modals U نمایی
effeminacy U زن نمایی
modal U نمایی
male protest U نر نمایی
exponential U نمایی
shabbiness U نخ نمایی
squalidness U بد نمایی
squalidity U بد نمایی
seediness U بد نمایی
bimodal U دو نمایی
aberration U کج نمایی
unimodal U یک نمایی
exponential rate U نرخ نمایی
puppyhood U خود نمایی
exhibitionism U عورت نمایی
tokenism U نمونه نمایی
puppydom U خود نمایی
exponential function U تابع نمایی
sanctified airs U مقدس نمایی
exponent bias U پیشقدر نمایی
exponential distribution U توزیع نمایی
characterization U منش نمایی
transparencies U پشت نمایی
transparency U پشت نمایی
foreshortening U کوته نمایی
illusionism U سه بعد نمایی
exponential rate U اهنگ نمایی
dichroism U دو رنگ نمایی
saber rattling U قدرت نمایی
sanctimoniousness U مقدس نمایی
exponential curve U منحنی نمایی
sanctimony U مقدس نمایی
playing dead U مرده نمایی
pearliness U مروارید نمایی
flares U خود نمایی
death feigning U مرده نمایی
holographic image U نمایی از شی سه بعدی
flare U خود نمایی
pretentiousness U خود نمایی
prewetting U پیش تر نمایی
illusionism U عمق نمایی
master stroke U هنر نمایی
masculine protest U نرینه نمایی
maculation U ملوث نمایی
spectroscopy U طیف نمایی
showiness U خود نمایی
sightliness U خوش نمایی
verisimilitude U راست نمایی
spectroscopy U بیناب نمایی
notoriety U انگشت نمایی
transparecy U پشت نمایی
transparence U پشت نمایی
stereoscopics U برجسته نمایی
ostentation U خود نمایی
grinned U دندان نمایی
likelihood U درست نمایی
grins U دندان نمایی
pleading U برهان نمایی
grin U دندان نمایی
slow motion U کند نمایی
data display U داده نمایی
grinning U دندان نمایی
grandam U مادر بزرگ ننه بزرگ
so large U چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents U پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent U پدر بزرگ یا مادر بزرگ
characterized U منش نمایی کردن
parading U خود نمایی کردن
prink U خود نمایی کردن
characterizing U منش نمایی کردن
ebullioscopy constant U ثابت غلیان نمایی
characterised U منش نمایی کردن
characterize U منش نمایی کردن
masterstroke U هنر نمایی شاهکار
masterstrokes U هنر نمایی شاهکار
parade U خود نمایی کردن
to cut a dash U خود نمایی کردن
characterising U منش نمایی کردن
paraded U خود نمایی کردن
characterises U منش نمایی کردن
parades U خود نمایی کردن
likelihood ratio U بهر درست نمایی
characterizes U منش نمایی کردن
circular dischroism U دو رنگ نمایی دورانی
to prank out oneself U خود نمایی کردن
maximum liklihood U درست نمایی بیشینه
woolliness U پشم نمایی پرپشمی
direction indicator U دستگاه جهت نمایی
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
perspective U عمق نمایی چشم انداز
perspectives U عمق نمایی چشم انداز
time constant of an exponential quantity U ثابت زمانی یک کمیت نمایی
maximum likelihood method U روش حداکثر درست نمایی
floating point calculation U محاسبات اعداد نمایی یا علمی
panchromatic emulsion U امولسیون تمام رنگ نمایی
calculating U دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials U وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
pedantic U وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی
ordnance plant U کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
jagger U الت کنگره سازی یادندانه سازی
sandbar U جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
coarse fibred U نخ درشت
grossed U درشت
sturdier U درشت
gross U درشت
harshest U درشت
harsher U درشت
shank U درشت نی
sturdy U درشت
sturdiest U درشت
shin bone U درشت نی
crass U درشت
coarse grained U درشت
tibias U درشت نی
grained U درشت
roughest U درشت
of a coarse fibre U نخ درشت
rough hewn U درشت
rough-hewn U درشت
abrupt U درشت
coarse U درشت
coarser U درشت
harsh U درشت
gruff U درشت
jumbo U درشت
jumbos U درشت
macro U درشت
macro generator U درشت زا
tibia U درشت نی
macrosomatic U درشت تن
magnifier U درشت کن
majuscular U درشت
coarsest U درشت
grossest U درشت
grosses U درشت
grossing U درشت
grosser U درشت
rough U درشت
hulking U درشت
macro library U درشت کتابخانه
macro instruction U درشت دستور
magnifies U درشت کردن
grosses U درشت بافت
gross U درشت بافت
macro difinition U درشت تعریف
exaggerated stereoscopy U درشت نما
magnified U درشت کردن
showers U درشت باران
showering U درشت باران
macro instruction U درشت دستورالعمل
showered U درشت باران
shower U درشت باران
macro definition U درشت تعریف
macro declaration U درشت اعلان
largeof limb U درشت اندام
kersey U شال درشت
grossed U درشت بافت
grosser U درشت بافت
kerria U برگ درشت
macro U درشت دستور
macro assembler U درشت همگزار
magnify U درشت کردن
macro assembler U درشت همگذار
macro call U درشت فراخوان
text hand U دستخط درشت
coarse gravel U شن درشت دانه
costard U سیب درشت
brutish U بی شعور درشت
magnifier U درشت نما
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com