Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to turn back
U
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn around
U
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to head back
U
برگشتن
[از جایی که دراصل آمده اند]
deviating
U
برگشتن
abjeure
U
برگشتن از
deviates
U
برگشتن
backslide
U
برگشتن
deviated
U
برگشتن
chare
U
برگشتن
deviate
U
برگشتن
come back
U
برگشتن
sheer
U
برگشتن
reverse
U
برگشتن
regurgitate
U
برگشتن
regurgitated
U
برگشتن
regurgitates
U
برگشتن
regurgitating
U
برگشتن
revert
U
برگشتن
reverted
U
برگشتن
reverting
U
برگشتن
reversing
U
برگشتن
reverses
U
برگشتن
reversed
U
برگشتن
roll around
<idiom>
U
برگشتن
regorge
U
برگشتن
lapse vi
U
برگشتن
double back
<idiom>
U
برگشتن
on the way back
U
در برگشتن
to put back
U
برگشتن
to turn turtle
U
برگشتن
retroflex
U
برگشتن
reoccurrence
U
برگشتن
reoccurring
U
برگشتن
reverts
U
برگشتن
resile
U
برگشتن
to come back
U
برگشتن
get back
<idiom>
U
برگشتن
to go back
U
برگشتن
returns
U
برگشتن
returning
U
برگشتن
returned
U
برگشتن
return
U
برگشتن
go back
U
برگشتن
recrudesce
U
برگشتن
hark back
U
برگشتن
repullulate
U
برگشتن
to fall away
U
برگشتن مرتدشدن
rebounds
U
پس زدن برگشتن
till his return
U
تا موقع برگشتن او
capsize
U
برگشتن قایق
head off
<idiom>
U
به عقب برگشتن
apostatize
U
از دین برگشتن
introspect
U
بخود برگشتن
capsizing
U
برگشتن قایق
resile
U
به عقب برگشتن
untread
U
برگشتن بازگشتن
go back on
<idiom>
U
به عقب برگشتن
remigrate
U
از مهاجرت برگشتن
capsizes
U
برگشتن قایق
capsized
U
برگشتن قایق
swindles
U
ورق برگشتن
swindled
U
ورق برگشتن
rebounded
U
پس زدن برگشتن
rebound
U
پس زدن برگشتن
swindle
U
ورق برگشتن
rebounding
U
پس زدن برگشتن
to bounce
[cheque/check]
U
برگشتن
[چکی]
recoil
U
بحال خود برگشتن
retract
U
عقب کشیدن برگشتن
retracted
U
عقب کشیدن برگشتن
retracting
U
عقب کشیدن برگشتن
retracts
U
عقب کشیدن برگشتن
recoil
U
بحال نخستین برگشتن
recoiled
U
بحال خود برگشتن
recoiled
U
بحال نخستین برگشتن
recoiling
U
بحال خود برگشتن
recoiling
U
بحال نخستین برگشتن
recoils
U
بحال نخستین برگشتن
recoils
U
بحال خود برگشتن
char
U
جسم زغال برگشتن
charring
U
جسم زغال برگشتن
chars
U
جسم زغال برگشتن
to return to the fold
[family]
U
به خانواده خود برگشتن
repatriated
U
بمیهن خود برگشتن
repatriate
U
بمیهن خود برگشتن
repatriations
U
برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriation
U
برگشتن یا برگرداندن به میهن
homes
U
شهر بخانه برگشتن
toppled
U
برگشتن واژگون کردن
topples
U
برگشتن واژگون کردن
toppling
U
برگشتن واژگون کردن
to throw back
U
به تبار خود برگشتن
home
U
شهر بخانه برگشتن
repatriates
U
بمیهن خود برگشتن
repatriating
U
بمیهن خود برگشتن
perseverate
U
اصراردر برگشتن کردن
topple
U
برگشتن واژگون کردن
come back
<idiom>
U
به فکر شخص برگشتن
relapse
U
مرتد بحال نخستین برگشتن
recovery
U
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
bear up
U
برگشتن قایق بسمت باد
recoveries
U
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
relapsing
U
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsed
U
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses
U
مرتد بحال نخستین برگشتن
put about
U
تغییر جهت دادن برگشتن
counter recoil
U
برگشتن لوله پس از عقب نشینی
backcross
U
چند پشت بعقب برگشتن
remounting
U
برگشتن دوباره سوار کردن
remounts
U
برگشتن دوباره سوار کردن
remounted
U
برگشتن دوباره سوار کردن
remount
U
برگشتن دوباره سوار کردن
overturn
U
معلق شدن برگشتن وسیله
overturned
U
معلق شدن برگشتن وسیله
overturns
U
معلق شدن برگشتن وسیله
get back at
<idiom>
U
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
procedure turn
U
دور زدن برای برگشتن در مسیر
bear off
U
برگشتن قایق بسمت مخالف باد
to turn round
U
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
inside out
<idiom>
U
داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
blenches
U
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching
U
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blench
U
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched
U
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
n tuple
U
N جایی
inopportuneness
U
بی جایی
minx
U
زن هر جایی
inopportunity
U
بی جایی
someplace
U
یک جایی
wherever
U
جایی که
someplace
U
جایی
charnel house
U
جایی که
to hark back
U
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
undo
U
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undoes
U
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
scratch where it itches
U
هر جایی را که میخاردبخارانید
shifts
U
جابه جایی
translocation
U
جابه جایی
shifted
U
جابه جایی
shift
U
جابه جایی
immutability
U
پا بر جایی ثبات
commonplace
U
همه جایی
banal
U
همه جایی
displacement
U
جابه جایی
from the outside
U
از خارج
[از جایی]
gas log
U
جایی که گازمیسوزد
transposition
U
جابه جایی
locomotor behavior
U
رفتار جابه جایی
lie in wait
<idiom>
U
جایی قیم شدن
make a beeline for something
<idiom>
U
با عجله به جایی رفتن
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
to install oneself in a place
U
در جایی برقرار شدن
drop by
<idiom>
U
بازدید از کسی با جایی
come from
<idiom>
U
بومی جایی بودن
I have no place (nowhere) to go.
U
جایی ندارم بروم
to hunker down in a place
U
در جایی پناه بردن
attender
U
شخص حاضر در جایی
to stay overnight
U
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
Somewhere in the darkness
U
جایی در میانی تاریکی
to go about
U
ازجایی به جایی رفتن
p.of the ways
U
جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
transposition of affect
U
جابه جایی عاطفه
rettery
U
جایی که بذرک را می خیسانند
displacement of affect
U
جابه جایی عاطفه
somewheres
U
یک جایی دریک محلی
stand clear
U
جایی را ترک کردن
synaesthesia
U
جابه جایی حسی
locomotion
U
جابه جایی حرکتی
synesthesia
U
جابه جایی حسی
somewhere
U
یک جایی دریک محلی
drive displacement
U
جابه جایی سائق
rebounding
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
berthing
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
rotation about ...
U
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
tourist trap
<idiom>
U
جایی که جذب توریست میکند
to admit sombody
[into a place]
U
راه دادن کسی
[به جایی]
out of one's element
<idiom>
U
جایی که به شخص تعلق ندارد
berthed
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
berth
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
to tow a vehicle
[to a place]
U
یدکی کشیدن خودرویی
[به جایی]
to the best of ones ability
تا جایی که کسی توان آن را دارد
break fresh ground
<idiom>
U
از راهی تازه به جایی رسیدن
strict enclosure
U
انزوای سخت
[در آن حالت یا جایی]
boarding houses
U
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
boarding house
U
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
parting of the ways
U
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
berths
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
get out from under
<idiom>
U
از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
i am at my wit's end
U
دیگر عقلم به جایی نمیرسد
i took up where he left
U
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
to stay away from something
U
اجتناب کردن از چیزی یا جایی
lomomote
U
از جایی بجایی حرکت کردن
on good turn deserves another
U
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
to stay away from something
U
دور ماندن از چیزی یا جایی
to decamp
U
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
to skive off early
[British English]
U
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
there is time and place for everything
<proverb>
U
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com