English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
theatricalize U بروی صحنه اوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scenes U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
scene U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
to fall down U بروی درافتادن
theater U صحنه عملیات صحنه
crossest U قلم کشیدن بروی
the men were locked out U در را بروی کارگران بستند
cross U قلم کشیدن بروی
crosser U قلم کشیدن بروی
You are most welcome . U قدمتان بروی چشم
to eat the leek U بروی مبارک خودنیاوردن
crosses U قلم کشیدن بروی
To drow ( pull ) a gun on some one . U بروی کسی اسلحه کشیدن
epigynous U واقع بروی تخمدان برمادگی
Dont let on that you know. U بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
Where do you want to go this time of night ? U این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
I forbid you to go . Heaven help you if you go ! U اگر رفتی نرفتی ! ( مبا دا بروی )
zonate U واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
chest roll U چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
He closed the door against the peace agreement. U تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
sisyphus U سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
governmentalize U تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing U بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize U بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
grasps U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped U بچنگ اوردن گیر اوردن
panel U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
arena U صحنه
frame U صحنه
stage U صحنه
stages U صحنه
arenas U صحنه
campaigned U صحنه نبرد
proscenium U صحنه نمایش
proscenium U پیش صحنه
histrionics U صحنه سازی
prosceniums U صحنه نمایش
stage fright U صحنه هراسی
Behind the scene. U پشت صحنه
prosceniums U پیش صحنه
scenery U صحنه سازی
intratheater U در داخل صحنه
picture U دیدن شی یا صحنه
miseenscene U صحنه سازی
campaign U صحنه نبرد
campaigning U صحنه نبرد
campaigns U صحنه نبرد
cockpit U صحنه تئاتر
cockpits U صحنه تئاتر
picturing U دیدن شی یا صحنه
pictures U دیدن شی یا صحنه
pictured U دیدن شی یا صحنه
theater of operations U صحنه عملیات
stage U در صحنه فاهرشدن
stage U صحنه نمایش
stage doors U در عقب صحنه
stage door U در عقب صحنه
scenarist U صحنه ارا
settings U صحنه واقعه
setting U صحنه واقعه
scene of action U صحنه عملیات
frame frequency U بسامد صحنه
shipboard U صحنه کشتی
field of honor U صحنه دوئل
primal scene U صحنه اغازین
ring U صحنه ورزش
stages U در صحنه فاهرشدن
stages U صحنه نمایش
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
exeunt U صحنه را ترک گفتن
scene of action U صحنه جنگ یادرگیری
setting U گیرش صحنه پردازی
settings U گیرش صحنه پردازی
props U اثاثیه صحنه نمایش
stagestruck U مسحور صحنه شده
prosceniums U جلو صحنه پیشگاه
to shiftthe scene U عوض کردن صحنه
field buying U خریددر صحنه جنگ
proscenium U جلو صحنه پیشگاه
stagestruck U عاشق صحنه نمایش
open board U صحنه خلوت شطرنج
stagehand U کارگردان پشت صحنه
drop curtain U پرده جلو صحنه
bullring U صحنه یامیدان گاوبازی
The scen of a bloody (great) battle. U صحنه نبرد خونین
It was stage –managed . It was trumped up. U صحنه سازی بود
intratheater U داخل صحنه عملیات
shambles U قتلگاه صحنه کشتار
stagehands U کارگردان پشت صحنه
onstage <adj.> <adv.> U روی صحنه [تئاتر]
bullrings U صحنه یامیدان گاوبازی
stage whispers U نجوای روی صحنه
stage whisper U نجوای روی صحنه
curtain call U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
curtain calls U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater in the round U تماشاخانه دارای صحنه مدور
theater army U نیروی زمینی صحنه عملیات
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
miseenscene U کارگردانی وتنظیم صحنه تاتر
The scene of the nover is laid in scotland. U صحنه داستان دراسکاتلند است
by-play U حرکات یا مکالمات کنار صحنه
To appear on the scene (stage). U روی صحنه ظاهر شدن
upstaged U وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstaging U وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstages U وابسته به عقب یا بالای صحنه
parquet U محل ارکسترنمایش پایین صحنه
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
to go on stage U وارد صحنه [نمایش] شدن
advance base U پایگاه مقدم صحنه عملیات
spotlights U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlighting U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlighted U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlight U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
offstage U خارج از صحنه نمایش درزندگی خصوصی
fly gallery U قسمت برامده کنار صحنه تاتر
forestage U قسمت جلو امده صحنه نمایش
far-right extremist scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
to launch a product with much fanfare U کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
[extreme] right-wing scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
authorized strength of theater U استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
footlights U ردیف چراغهای جلو صحنه نمایش ومانند ان
stage fright U وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
It was filmed on location. U صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. U صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
air force component U نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
navy component U نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
tactics U دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
dress rehearsals U اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
dress rehearsal U اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
pictures U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
picture U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
pictured U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
picturing U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
to bring in to line U در صف اوردن
to put in remembrance U اوردن
leavens U ور اوردن
bring in U اوردن
go for U اوردن
cataracts U اب اوردن
cataract U اب اوردن
leavening U ور اوردن
ascites U اب اوردن
leaven U ور اوردن
bring back U پس اوردن
bring U اوردن
immigrating U اوردن
stretch U کش اوردن
stretches U کش اوردن
procuring U اوردن
procures U اوردن
procured U اوردن
run short U کم اوردن
run out of U کم اوردن
classicize U در اوردن
procure U اوردن
brings U اوردن
bringing U اوردن
immigrate U اوردن
immigrated U اوردن
immigrates U اوردن
stretched U کش اوردن
compliance U بر اوردن
inductility U اوردن
fetched U اوردن
fetch U اوردن
fetches U اوردن
exhumed U از خاک در اوردن
to get together U فراهم اوردن
disinter U از خاک در اوردن
exhuming U از خاک در اوردن
disinterred U از خاک در اوردن
disinterring U از خاک در اوردن
exhumes U از خاک در اوردن
interlard U بمیان اوردن
disinters U از خاک در اوردن
exhume U از خاک در اوردن
disentangling U از گیر در اوردن
fashions U بشکل در اوردن
obtains U بدست اوردن
acquires U بدست اوردن
acquiring U بدست اوردن
observe U بجا اوردن
observed U بجا اوردن
observes U بجا اوردن
observing U بجا اوردن
disentangle U از گیر در اوردن
disentangled U از گیر در اوردن
disentangles U از گیر در اوردن
beset U به ستوه اوردن
to call together U فراهم اوردن
to call to remembrance U بخاطر اوردن
interjected U در میان اوردن
plague U بستوه اوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com