Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
boss
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
embossment
U
نقوش برجسته برجسته کاری
preside
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
relief
U
برجسته کاری
acrography
U
گچ کاری برجسته
relievo
U
برجسته کاری
bas-relief
U
برجسته کاری
embossing die
U
حدیده برجسته کاری
baguet
U
[ابزار برجسته کاری کوچک]
in cavetto
U
[نقش برجسته کاری وارونه]
fretwork
U
برجسته کاری حاشیه گذاری
baguette
U
[ابزار برجسته کاری کوچک]
hollow gorge
U
[ربع گرد در برجسته کاری]
bagnette
U
[ابزار برجسته کاری کوچک]
nagnet
U
[ابزار برجسته کاری کوچک]
cameos
U
برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی
cameo
U
برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی
boss formerly boce
U
[بلوک منبت کاری شده برجسته]
embossing
U
طرح برجسته
[برجسته کردن زمینه فرش]
agraffe
U
سنگ سر طاق
[دارای تزئینات برجسته کاری شده]
agrafe
U
سنگ سر طاق
[دارای تزئینات برجسته کاری شده]
card-cut
U
[برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
prefectural
U
وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
calf's tongue
U
[برجسته کاری های دکوری قرون وسطی با زبانه هایی شبیه تیرهای موازی]
prefecture
U
مقام ریاست دوره ریاست
stereograph
U
نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
to take the lead
U
ریاست کردن
superintended
U
ریاست کردن
superintending
U
ریاست کردن
superintend
U
ریاست کردن
to fill the chair
U
ریاست کردن
superintends
U
ریاست کردن
matronize
U
ریاست کردن
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
alto-rilievo
U
[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model
U
مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
favorite son
U
نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
superintended
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
chairman
U
ریاست کردن اداره کردن
chairmen
U
ریاست کردن اداره کردن
bas relif
U
حجاری ونقوش برجسته برجسته
supereminent
U
برجسته فوق العاده برجسته
saliency
U
نکته برجسته موضوع برجسته
salience
U
نکته برجسته موضوع برجسته
stereoscope
U
جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
threads
U
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
thread
U
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
signalize
U
برجسته کردن
emboss
U
برجسته کردن
to bring out in relief
U
برجسته یا روشن کردن
snarls
U
بغرنجی برجسته کردن
snarling
U
بغرنجی برجسته کردن
snarled
U
بغرنجی برجسته کردن
snarl
U
بغرنجی برجسته کردن
goffer
U
مجعدکردن برجسته کردن
bossing
U
نقش برجسته تهیه کردن
bosses
U
نقش برجسته تهیه کردن
boss
U
نقش برجسته تهیه کردن
bossed
U
نقش برجسته تهیه کردن
repousse
U
برجسته نمایاحکاکی برجسته
to give prominence to
U
بزرگ کردن برجسته کردن
anaglyph
U
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
generalship
U
ریاست
chairmanship
U
ریاست
principalship
U
ریاست
headship
U
ریاست
matronship
U
ریاست
matronhood
U
ریاست
superiority
U
ریاست
headships
U
ریاست
directorship
U
ریاست
directorships
U
ریاست
superintendence
U
ریاست
chairmanships
U
ریاست
managership
U
ریاست
managerial
U
ریاست
presidentship
U
ریاست
administratorship
U
ریاست
presidency
U
ریاست
mayorship
U
ریاست شهرداری
captaincy
U
ریاست بزرگتری
captainship
U
ریاست بزرگتری
patriarchate
U
ریاست طایفه
vice president
U
نیابت ریاست
patriarchate
U
ریاست خانواده
superintendence
U
ریاست مدیریت
abbay
U
ریاست دیر
abbotship
U
ریاست دیر
mayoralty
U
ریاست شهرداری
magistrature
U
ریاست کلانتری
postmastership
U
ریاست پست
chieftaincy
U
ریاست قبیله
chieftainship
U
ریاست قبیله
command of execution
U
ریاست اجرایی
prefecture
U
اداره ریاست
wardenship
U
مقام ریاست
superintendency
U
ریاست مدیریت
rectorate
U
ریاست بنگاه مذهبی
the party is led by him
U
او بر ان حزب ریاست دارد
bossy
U
متمایل به ریاست مابی
prioship
U
سمت ریاست دیر
abbatial or abbatical
U
مربوط به ریاست دیر
You sure have a nerve to ask become a director.
U
آخر تورا چه ره ریاست
bossiness
U
متمایل به ریاست مابی
he has passed the chair
U
ریاست داشته است
presidential
U
وابسته به ریاست جمهور
speakership
U
مقام ریاست مجلس
presidentship
U
مقام ریاست جمهور
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy)
U
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade
U
کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
preside
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
magistracy
U
ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
capital
U
رئیسی ریاست مابانه عمده
presiding
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presidency
U
مقام یا دوره ریاست جمهوری
directorate
U
مقام ریاست هیئت مدیره
directorates
U
مقام ریاست هیئت مدیره
presides
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair
U
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
presided
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair
U
ریاست انجمنی را دارا بودن
deanship
U
مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
rectorate
U
مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
bumble
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash.
U
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
whitewash
U
سفید کاری کردن ماست مالی کردن
marshalsea
U
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
masterfully
U
بطور تحکم امیز ریاست مابانه
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
reforests
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
The presidensial election is the topic of the day.
U
انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
stucco
U
گچ کاری کردن
recondition
U
نو کاری کردن
reconditioned
U
نو کاری کردن
reconditions
U
نو کاری کردن
habitual way of doing anything
U
کردن کاری
mess
U
:شلوغ کاری کردن الوده کردن
garden
U
درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardened
U
درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardens
U
درخت کاری کردن باغبانی کردن
messes
U
:شلوغ کاری کردن الوده کردن
prime
U
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
engraves
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforce
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
engrave
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforces
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
primes
U
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primed
U
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforcing
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
engraved
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
to intervene in an affair
U
در کاری مداخله کردن
To perform a feat.
U
شیرین کاری کردن
stick with
<idiom>
U
دنبال کردن کاری
to brush over
U
دست کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ).
U
از قصد کاری را کردن
splaying
U
منبت کاری کردن
splayed
U
منبت کاری کردن
the proper time to do a thing
U
برای کردن کاری
granulate
U
چکش کاری کردن
calker
U
بتونه کاری کردن
to start out to do something
U
قصد کاری را کردن
go near to do something
U
تقریبا کاری را کردن
splays
U
منبت کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution .
U
محکم کاری کردن
to touch up
U
دست کاری کردن
keen set for doing anything
U
مشتاق کردن کاری
flourish
U
زینت کاری کردن
flourished
U
زینت کاری کردن
carvings
U
کنده کاری کردن
flourishes
U
زینت کاری کردن
inlaying
U
خاتم کاری کردن
inlay
U
خاتم کاری کردن
lubrication
U
روغن کاری کردن
carves
U
کنده کاری کردن
carved
U
کنده کاری کردن
keen set for doing anything
U
ارزومند کردن کاری
purfle
U
منبت کاری کردن
refashion
U
دست کاری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com