Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to scramble for a living
U
برای معاش یازندگی تلاش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
well-to-do
<idiom>
U
پول کافی برای امرار معاش کردن
potboil
U
برای امرار معاش نویسندگی یاکارهای هنری مبتذل کردن
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
to live extempore
U
دست بدهن بودن یازندگی کردن
living wage
U
مزدکافی برای امرار معاش
writes
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
amateurism
U
اشتغال هنر بخاطرذوق نه برای امرار معاش
foraged
U
تلاش وجستجو برای علیق
Thank you for your efforts.
U
با تشکر برای تلاش شما.
foraging
U
تلاش وجستجو برای علیق
forage
U
تلاش وجستجو برای علیق
forages
U
تلاش وجستجو برای علیق
run scared
<idiom>
U
تلاش برای رقابت سیاسی
try for point
U
تلاش برای کسب امتیاز
Whistle past the graveyard
<idiom>
U
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
passage money
U
معاش کردن
the fountain of life
U
چشمه حیوان یازندگی
power 0
U
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
earns
U
کسب معاش کردن
to scramble for a living
U
تقلای معاش کردن
earned
U
کسب معاش کردن
earn
U
کسب معاش کردن
biochip
U
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
to make the pot boi;
U
معاش خود را پیدا کردن
Don't let making a living prevent you from making a life.
U
اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
U
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
essenism
U
اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
to set a person on his feet
U
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to lay about
U
تلاش کردن
scrounging
U
تلاش کردن
scrounged
U
تلاش کردن
to cast about
U
تلاش کردن
scrounge
U
تلاش کردن
scrounges
U
تلاش کردن
make a push
U
تلاش کردن
go out of one's way
<idiom>
U
تلاش زیادی کردن
endeavor
U
تلاش کردن کوشیدن
endevour
U
تلاش کردن کوشیدن
roll up one's sleeves
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
put someone's best foot forward
<idiom>
U
بیشتر تلاش کردن
put up a good fight
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
go for broke
<idiom>
U
به سختی تلاش کردن
to make a real effort
U
تلاش جدی کردن
compete
U
تلاش و جدیت کردن
competes
U
تلاش و جدیت کردن
bend over backwards to do something
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
competed
U
تلاش و جدیت کردن
to lavisheffort
U
زیاد تلاش یا کوشش کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
to torpedo
U
تارومار کردن
[مانند تلاش کسی]
To make desperate efforts.
U
این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
follow up
<idiom>
U
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
muss
U
درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
To go flat out . To make astupendous effort.
U
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
struggling
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggle
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggles
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggled
U
تلاش کردن مبارزه کردن
ration allowance
U
حق معاش
living
U
معاش
basic allowance for subsistence
U
حق معاش
sustenance
U
معاش
subsistence allowance
U
معاش
livelihoods
U
معاش
subsistence
U
معاش حق معاش
livelihood
U
معاش
thriftless
U
بی عقل معاش
fend
U
تکفل معاش
bread and butter
U
وسیله معاش
subsistence
U
معاش خرجی
allowances
U
جیره حق معاش
thrift
U
عقل معاش
livelihoods
U
وسیله معاش
livelihood
U
وسیله معاش
family allowance
U
مدد معاش
allowance
U
جیره حق معاش
thriftessness
U
نداشتن عقل معاش
canny
U
دارای عقل معاش
canniest
U
دارای عقل معاش
meal ticket
U
وسیلهی امرار معاش
subsistent
U
مدد معاش بگیر
meal tickets
U
وسیلهی امرار معاش
cannier
U
دارای عقل معاش
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
blue bark
U
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
basic allowance
U
سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
She is thrifty .
U
عقل معاش دارد (مقتصد است )
ways and means
U
طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics
U
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
search
U
تلاش
searchingly
U
تلاش
searched
U
تلاش
quest
U
تلاش
searches
U
تلاش
stresses
U
تلاش
stress
U
تلاش
stressing
U
تلاش
scrounging
U
تلاش
synergic
U
هم تلاش
set out
<idiom>
U
تلاش
endeavor
U
تلاش
competency
U
تلاش
scrounges
U
تلاش
scrounged
U
تلاش
efforts
U
تلاش
endevour
U
تلاش
scrounge
U
تلاش
effort
U
تلاش
quests
U
تلاش
detonation charge
U
خرج تلاش
wild-goose chases
U
تلاش بیهوده
effort syndrome
U
نشانگان تلاش
filler
U
خرج تلاش
fillers
U
خرج تلاش
shearing force
U
تلاش برشی
main effort
U
تلاش اصلی
full bore
U
حداکثر تلاش
wild goose chase
U
تلاش بیهوده
level of effort
U
میزان تلاش
unity of effort
U
وحدت تلاش
burster
U
خرج تلاش
wild-goose chase
U
تلاش بیهوده
normal force
U
تلاش عمودی
bursting charge
U
خرج تلاش
design stress resultant
U
تلاش محاسباتی
ikon
U
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
main effort
U
تلاش اصلی نیروها
burster course
U
مسیرانفجار خرج تلاش
main attack
U
تلاش اصلی نیروها
admissible stress
U
تلاش قابل قبول
level of effort
U
تلاش رزمی یکان
prowled
U
پرسه زدن تلاش
burster tube
U
لوله خرج تلاش
prowls
U
پرسه زدن تلاش
prowl
U
پرسه زدن تلاش
inert filling
U
خرج تلاش بی اثر
prowling
U
پرسه زدن تلاش
knock oneself out
<idiom>
U
باعث تلاش فراوان
last-ditch
U
وابسته به آخرین تلاش
all out
U
با تمام قدرت و تلاش
competence
U
روح تلاش جدیت
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
go long
U
تلاش درپاس طولانی بجلو
to turn upside down
U
هر تلاش امکان پذیری را کرن
powered
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
scrambling
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
scramble
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambles
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambled
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
work someone's finger to the bone
<idiom>
U
تمام تلاش را به کار بستند
to send round the hat
U
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
stretch runner
U
تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
inert mine
U
مین بی اثر وبدون خرج تلاش
use up every ounce of energy
U
نهایت تلاش خود را به کار بستن
to put one's best foot formost
<idiom>
حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
aviation pay
U
معاش هوایی سختی خدمت هوایی
However hard he tried ...
U
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
B register
U
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard .
U
اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
You wI'll fail unless you work harder .
U
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
leaders
U
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader
U
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
delete
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
vetoed
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
flechette
U
پیکان شراپنل ساچمه ها یا پیکانهای مخلوط با خرج تلاش که پره دار هستند
winterize
U
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com