Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bobble
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobbles
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to lose patience
U
تاب و توان رااز دست دادن
instantaneous frequency
U
مقدار لحظهای فرکانس فرکانس لحظهای
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
unbonnet
U
کلاه رااز سربرداشتن
weeing
U
لحظهای
wee
U
لحظهای
instantaneous
U
لحظهای
wees
U
لحظهای
erased
U
اثارچیزی رااز بین بردن
erasing
U
اثارچیزی رااز بین بردن
erases
U
اثارچیزی رااز بین بردن
erase
U
اثارچیزی رااز بین بردن
cook one's goose
<idiom>
U
شانس کسی رااز اوگرفتن
separate the good ones from the bad ones.
U
خوبها رااز بدها جداکردن
instantaneous current
U
جریان لحظهای
momentary equilibrium
U
تعادل لحظهای
instantaneous velocity
U
سرعت لحظهای
transient voltage
U
ولتاژ لحظهای
lapse
U
فراموشی لحظهای
lapses
U
فراموشی لحظهای
snapshot dump
U
روگرفت لحظهای
lapsing
U
فراموشی لحظهای
instantaneous voltage
U
ولتاژ لحظهای
instantaneous speed
U
تندی لحظهای
snapshot dump
U
روبرداری لحظهای
snapshot
U
تصویر لحظهای
snapshot
U
نمایش لحظهای
instantaneous power
U
توان لحظهای
quick make and break switch
U
کلید لحظهای
instantaneous value
U
مقدار لحظهای
snapshots
U
تصویر لحظهای
snapshots
U
نمایش لحظهای
i made him my proxy
U
او رااز جانب خود وکیل کردم
instantaneous luminous intensity
U
شدت نور لحظهای
instantaneous center of rotation
U
مرکز دوران لحظهای
instantaneous acoustic intensity
U
شدت صوت لحظهای
memory snapshot
U
تصویر لحظهای حافظه
He forced his way thru the crowd .
U
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
To wear down someones resitance.
U
تاب وتوان رااز کسی سلب کردن
nephrotomy
U
چیزی که شخص رااز پیشرفت باز میدارد
He has read the book from cover to cover .
U
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
instantaneous voltage
U
مقدار لحظهای فشار الکتریکی
instantaneous short circuit current
U
جریان اتصال کوتاه لحظهای
instantaneous elastic deformation
U
تغییر شکل ارتجاعی لحظهای
c
U
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen
U
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
zero hour
<idiom>
U
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
crowbar
U
مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
crowbars
U
مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
poise
U
توازن
balance
U
توازن
harmonies
U
توازن
balances
U
توازن
harmony
U
توازن
parity
U
توازن
equilibrium
U
توازن
equipoise
U
توازن
parity check
U
مقابله توازن
parity check
U
بررسی توازن
no parity
U
عدم توازن
parity bit
U
بیت توازن
parity bit
U
ذره توازن
static balance
U
توازن ایستا
beam scale
U
توازن تیر
parity checking
U
بررسی توازن
parity checking
U
توازن سنج
unbalancing
U
عدم توازن
heat balance
U
توازن گرمایی
unbalances
U
عدم توازن
unbalance
U
عدم توازن
parity checking
U
مقابله توازن
parity
U
بیت توازن
budget balance
U
توازن بودجه
even parity
U
توازن زوج
balance theory
U
نظریه توازن
odd parity
U
توازن فرد
balance of power
U
توازن قوا
passive trade balance
U
توازن تجارتی منفی
odd parity check
U
بررسی توازن فرد
imbalance
U
عدم توازن ناهماهنگی
demographic balance
U
توازن گروههای سنی
even parity check
U
بررسی توازن زوج
parity check
U
مقابله کردن توازن
dynamic balance
U
تعادل و توازن حرکتی
air parity
U
توازن قوای هوایی
parity
U
توازن قوای نظامی
unfavorable balance of trade
U
توازن نامطلوب تجارتی
imbalances
U
عدم توازن ناهماهنگی
third party lease
U
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
realised
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
parity error
U
اشتباه مقایسه خطای توازن
equilibrium price
U
قیمت در حالت توازن و تعادل
make ends meet
U
دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
degrees of unbalance in a three phase sy
U
درجه عدم توازن یک مدار سه فاز
asymetry
U
درجه عدم توازن یک مدار سه فاز
dissymetry
U
درجه عدم توازن یک مدار سه فاز
pillories
U
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillorying
U
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pilloried
U
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillory
U
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
clowning
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
drill extractor
U
التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
clowned
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
lock out
U
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
lawn sprinkler
U
برای چمن اب دادن
microsoft
U
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
sancify
U
برای امرمقدسی تخصیص دادن
smoothing or smoothed varnish
U
لاک برای جلا دادن
phew
U
برای نشان دادن بیزاری
phew
U
برای نشان دادن بی تابی
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
times
U
وقت قرار دادن برای
readiness to report
U
امادگی برای پاسخ دادن
timed
U
وقت قرار دادن برای
time
U
وقت قرار دادن برای
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
benchrest
U
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
put to the question
U
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
garden engine
U
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
put someone in the picture
<idiom>
U
شرایط را شرح دادن برای کسی
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
microcycle
U
برای دادن زمان اجرای دستورات
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
to bleed for one's country
U
برای میهن خود خون دادن
irresponsiveness
U
عدم امادگی برای پاسخ دادن
processes
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
interrupting
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
interrupts
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
waff
U
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
foliage plant
U
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
turboshaft
U
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
burn in
U
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
development aid volunteer
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
cross voting
U
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
development aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
Baa!
U
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
repertoire
U
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
check side
U
پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
incorporation
U
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
development aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
forms
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
formed
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
attacked
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attack
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
to wave one's handkerchief
U
دستمال جیب خود را
[برای کسی]
تکان دادن
aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
to give somebody an ultimatum
U
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
form
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
to off an agreement
U
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
development aid volunteer
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
attacks
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customize
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizing
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customises
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customised
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
pack
U
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
packs
U
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
customising
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizes
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customized
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
PRN
U
نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
intestable
U
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
clock
U
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com