Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to entertain hopes
[for something]
U
آرزوی رسیدن
[به چیزی]
را در ذهن خود کردن
to get to somebody
[something]
U
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
to affect something
[cultivate for effect]
U
کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
to strain
U
کوشش سخت کردن
[برای رسیدن به هدف]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
to catch at something
U
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
pull up to
U
به چیزی رسیدن
pull up with
U
به چیزی رسیدن
to be over something
U
به پایان رسیدن چیزی
matures
U
به موعد چیزی رسیدن
mature
U
به موعد چیزی رسیدن
smoke out
<idiom>
U
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
ending
U
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
endings
U
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
autumns
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
boomerangs
U
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomeranging
U
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomeranged
U
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomerang
U
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
unidirectional soldification
U
روشی برای رسیدن به موادتک بلوری
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
lay over
<idiom>
U
به مکانی درراه رسیدن برای مدتی ماندن
bar mitzvah
U
جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
radar mile
U
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
bar mitzvahs
U
جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
boot
U
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
blocks
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
shoot the gap
U
حمله بین محافظان خط برای رسیدن به توپدار یا پاس دهنده
He is a man who would stoop to anything .
U
آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
stick bridge
U
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
distaff
U
فرموک
[وسیله ای برای رسیدن پشم و پنبه به روش سنتی و دستی]
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
hybrid circuit
U
ترکیب مدارهای آنالوگ و دیجیتال در سیستم کامپیوتری برای رسیدن به هدف مخصوص
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
pert
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
circularization
U
تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
beats
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
U
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
terrorism
U
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
to come to a he
U
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
painter
U
نقاش
colorist
U
نقاش
painters
U
نقاش
coloursit
U
نقاش
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
pouncing
U
گرده نقاش
cartoonist
U
نقاش کارتون
drawers
U
طراح نقاش
pounces
U
گرده نقاش
animalist
U
نقاش جانور
pounced
U
گرده نقاش
pictoris
U
سه پایه نقاش
dauber
U
نقاش بی مهارت
pictor
U
سه پایه نقاش
drawer
U
طراح نقاش
pounce
U
گرده نقاش
cartoonists
U
نقاش کارتون
artists
U
نقاش و هنرمند موسیقیدان
self portrait
U
تصویری که نقاش از خودبکشد
artist
U
نقاش و هنرمند موسیقیدان
self-portrait
U
تصویری که نقاش از خودبکشد
self-portraits
U
تصویری که نقاش از خودبکشد
colourist
U
نقاش رنگ امیز
have
U
رسیدن به جلب کردن
having
U
رسیدن به جلب کردن
touch
U
رسیدن به متاثر کردن
touches
U
رسیدن به متاثر کردن
to grieve over anything
U
برای چیزی
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
manichean
U
پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
paysagist
U
نقاش دور نما ساز
grainer
U
نقاش منظره ها و پردههای نمایش
luminist
U
نقاش سایه روشن نما
manichaean
U
پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
manichee
U
پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
manes
U
ارواح اموات مانی نقاش
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
requesting
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
Pre-Raphaelite
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
Pre-Raphaelites
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com