English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
self explanatory U بدیهی واضح فی نفسه
self-explanatory U بدیهی واضح فی نفسه
self explaining U بدیهی واضح فی نفسه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
obvious U واضح بدیهی
per se U فی نفسه
in itself U فی نفسه
intrinsically U فی نفسه
self action U عمل فی نفسه
self evidence U وضوح فی نفسه
playing the board U بازی فی نفسه
self execuiting U عامل فی نفسه
self rewarding U دارای اجرفی نفسه
self-evident U بدیهی
self evident U بدیهی
apodictical U بدیهی
evident U بدیهی
axiomatical U بدیهی
axiomatic U بدیهی
naturals U بدیهی
immediacy U بدیهی
natural U بدیهی
postulation U بدیهی
postulated U بدیهی شمرده
postulate U بدیهی شمرده
naturally U بدیهی است که ...
postulates U بدیهی شمرده
postulating U بدیهی شمرده
trivial U کم مایه بدیهی
axiom U اصل بدیهی
obviously U بدیهی است که
pragmatism U بدیهی بودن
axioms U اصل بدیهی
axioms U امر بدیهی
axiom U امر بدیهی
secundine naturam U بدیهی است ت
It stands to reason that ... U بدیهی است که...
postulation U بدیهی شمردن
prima facie U با یک نظر بدیهی
that is taken for granted U بدیهی است
truistic U بدیهی مبتذل
understood that U بدیهی است که البته
it is obvious that U اشکار یا بدیهی است که
obviousness U بدیهی بودن وضوح
matter of course U بدیهی نتیجه منطقی
inevitable U حتمی الوقوع بدیهی
matter of couurse U چیز عادی یا طبیعی یا بدیهی
to be the obvious thing [for somebody or something] U آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
distinct <adj.> U واضح
explicit <adj.> U واضح
well known U واضح
notable <adj.> U واضح
perspicuous <adj.> U واضح
kenspeckle U واضح
perspicuous U واضح
iuntelligibly U واضح
ditinct U واضح
vivid U واضح
crystalline U واضح
transpicuous U واضح
distinct U واضح
conspicuous U واضح
plainest U واضح
plains U واضح
clearer U واضح
clears U واضح
explicit U واضح
clearest U واضح
plainer U واضح
graphic U واضح
plain U واضح
palpable U واضح
clear U واضح
orotund U قوی و واضح
clears U واضح کردن
plainly U بطور واضح
clears U بطور واضح
clearest U بطور واضح
clearest U واضح کردن
sharp picture U تصویر واضح
sharp image U تصویر واضح
clear U واضح کردن
unambiguous U واضح روشن
crystal clear U واضح-مبرهن
clear U بطور واضح
clearer U واضح کردن
clearer U بطور واضح
self explaining U واضح اشکار
clear picture U تصویر واضح
clean cut U مشخص واضح
expound U واضح کردن
self-explanatory U واضح اشکار
lucidly U بطور واضح
self explanatory U واضح اشکار
open-and-shut U ساده واضح
clean-cut U مشخص واضح
lucid U واضح درخشان
cleaners U مشخص واضح
open and shut U ساده واضح
expounds U واضح کردن
expounding U واضح کردن
expounded U واضح کردن
distinctly U بطور واضح
overt U واضح نپوشیده
luminous U شب نما واضح
clarifier U واضح کننده
clear evidence U دلیل واضح
clear proof U دلیل واضح
enhancing U بهتر یا واضح تر کردن
enhances U بهتر یا واضح تر کردن
enhanced U بهتر یا واضح تر کردن
spell out <idiom> U واضح توضیح دادن
enhance U بهتر یا واضح تر کردن
plainly U بطور واضح صریحا"
enunciation U تلفظ واضح و روشن
diction U تلفظ واضح و روشن
It dawned upon him. U برای او [مرد] واضح شد.
It was borne in on him. U برای او [مرد] واضح شد.
unconcealed U روشن هویدا واضح
demystifying U واضح و مبرهن کردن
demystify U واضح و مبرهن کردن
pellucidly U بطور روشن یا واضح
documentary photography U عکس واضح وروشن
pseudopod U تجسم واضح روح
plain text U متن واضح و اشکار
luculent U نور افشان واضح
eye dialect U لهجهء واضح و هجایی
demystified U واضح و مبرهن کردن
pseudopodium U تجسم واضح روح
demystifies U واضح و مبرهن کردن
open to the public U واضح درنظر عموم
truism U چیزی که پر واضح است ابتذال
truisms U چیزی که پر واضح است ابتذال
clarifying U واضح کردن توضیح دادن
cts U واضح وروشن جهت ارسال
clarifies U واضح کردن توضیح دادن
clarify U واضح کردن توضیح دادن
speak up <idiom> U بلندو واضح سخن گفتن
to be clear to somebody U برای کسی واضح بودن
specifies U بیان واضح آنچه نیاز است
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
uncovered U واضح قابل رویت غیر سری
specify U بیان واضح آنچه نیاز است
blurring U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
That speaks volumes. <idiom> U چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
blurred U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
specifying U بیان واضح آنچه نیاز است
Her eyes spoke volumes of despair. U در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
blurs U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blur U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
continuity U مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
to speak volumes [for] U کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
problems U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
focusing U واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
enhance U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
hyperfocal distance U نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
enhanced U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhances U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhancing U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
What she wears speaks volumes about her. U به سبکی که او [زن] لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
it goes without saying U پرواضح است بدیهی است
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com