English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sin die U بدون تعیین روز معین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
uncaused U بدون علت معین
conation U کوشش بدون هدف معین
lyuch law U مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
fifteen ball billiard U بیلیارد امریکایی بدون تعیین گوی
differential compression check U ازمایشی از وضعیت موتور که در ان مقدار نشتی رینگها وسوپاپها توسط اندازه گیری افت فشار در طرفین سوراخی با قطر معین تعیین میشود
open policy U بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
quantum valebat U در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
re attachment U در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
dosimetry U تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
air priorities committee U کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
convoy routing U تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
radar locating U تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
running fix U کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
indeterminate U نا معین
given U معین
fixed U معین
ledger U معین
ancillary U معین
certain U معین
auxiliary U معین
adjutor U معین
ally U معین
allying U معین
specified U معین
rubicon U حد معین
specifics U معین
accessorial U معین
limiting U معین
settled U معین
precise U معین
auxiliaries U معین
ledgers U معین
subsidiaries U معین
definite U معین
subsidiary U معین
specific U معین
regulars U معین
determinate U معین
regular U معین
punctual U معین
adjutant U معین
accessory U معین
adjutants U معین
span U مدت معین
definitive U معین کننده
insets U : معین کردن
rhomboidal U شبه معین
inset U : معین کردن
positive U یقین معین
space U مدت معین
figure out U معین کردن
determinately U بطور معین
determinate error U خطای معین
ledger card U کارت معین
linking verb U فعل معین
at a stated time U در وقت معین
assignable U معین مشخص
aoristic U غیر معین
allotted time U وقت معین
general ledger U معین عام
adverb modifying a verb U معین فعل
specifying U معین کردن
specify U معین کردن
part performance U عقد معین
specifies U معین کردن
do U فعل معین
spaces U مدت معین
specific U مخصوص معین
defining U معین کردن
allocate U معین کردن
periodically U در فواصل معین
allocates U معین کردن
allocating U معین کردن
designate U معین کردن
designates U معین کردن
designating U معین کردن
draw the line <idiom> U معین کردن
span U فاصله معین
defines U معین کردن
defined U معین کردن
on a given day U در روزی معین
specifics U مخصوص معین
auxiliary U امدادی معین
auxiliaries U امدادی معین
regulars U معین مقرر
regular U معین مقرر
settle U معین کردن
settles U معین کردن
define U معین کردن
spanned U مدت معین
spanned U فاصله معین
shall U فعل معین
thetical U مقرر معین
thetic U مقرر معین
the fullness of time U وقت معین
dose U اندازه معین
dosed U اندازه معین
doses U اندازه معین
dosing U اندازه معین
denominate U معین کردن
limit U معین کردن
statically determined U از نظراستاتیکی معین
anyone U هرشخص معین
adverb U معین فعل
specified time U وقت معین
spanning U فاصله معین
spans U فاصله معین
systematically U با روش معین
adverbs U معین فعل
rose bay U گل معین التجاری
spanning U مدت معین
destined U مقصد معین
spans U مدت معین
fixed cost U هزینه ثابت و معین
timed U وقت معین کردن
shapeless U فاقد شکل معین
times U وقت معین کردن
ratios U نسبت معین وثابت
patch U مدت زمان معین
patches U مدت زمان معین
date U مدت معین کردن
dates U مدت معین کردن
aorist U ماضی غیر معین
systematically U ازروی یک اسلوب معین
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
at home U پذیرایی در ساعت معین
circumstanced U دارای یک حالت معین
current income U درامدیک دوره معین
ratio U نسبت معین وثابت
time U وقت معین کردن
identifier U معین کننده هویت
open contract U قرارداد غیر معین
modal auxiliary U فعل معین شرطی
statically determined U از نظر ایستایی معین
statically indeterminate U از نظر ایستایی نا معین
magnetic ledger card U کارت معین مغناطیسی
subsidiarily U بطور معین یا متمم
overtime U بیش از وقت معین
pre appoint U قبلا معین کردن
plant out U در فواصل معین کاشتن
pre appoint U از پیش معین کردن
law of difinte proportions U قانون نسبتهای معین
to map out U جز بجز معین کردن
speciosity U کیفیت معین ومشخص
nonsignificant U غیر معین نامعلوم
predeterminate U از پیش معین شده
to plant out U درفاصلههای معین کاشتن
rhomboid muscle U ماهیچه چهارگوش معین
To lay down certain conditions . U شرایطی معین کردن
semidefinite matrix U ماتریس نیمه معین
nominal filter U صافی به اندازه عبور معین
density U تراکم الیاف [در یک مساحت معین]
located U جای چیزی را معین کردن
come in U پرتاب توپ به طرز معین
named airport of departure U فرودگاه معین برای حرکت
morphous U دارای شکل معین ومعلوم
to keep an appointment U سروقت معین درجایی حاضرشدن
allot U معین کردن سهم دادن
locate U جای چیزی را معین کردن
allots U معین کردن سهم دادن
locates U جای چیزی را معین کردن
allotted U معین کردن سهم دادن
allotting U معین کردن سهم دادن
locating U جای چیزی را معین کردن
valued policy U بیمه نامه با ارزش معین
to locate the enemy U جای دشمنی را معین کردن
sanctioned U ضمانت اجرایی معین کردن
standards U نمونه قبول شده معین
propertied U متمکن دارای خواص معین
sanction U ضمانت اجرایی معین کردن
figurate U دارای شکل معین منقوش
formulation U تحت قواره معین دراوردن
specific performance U نحوه اجرای معین در قرارداد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com