English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
orb U بدور چیزی گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
slue U بدور محورثابتی گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
orb U بدور مدار معینی گشتن
enwind U بدور چیزی پیچیدن
coil U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coiled U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coils U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
swinge U تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to look for anything U چیزی گشتن
to search for anything U پی چیزی گشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
that U اشاره بدور
circumambient U گردنده بدور
rotational U دوران گردش بدور
rotation U دوران گردش بدور
vertigo U دوار سر چرخش بدور
The earth moves round the sun . U زمین بدور خورشید می گردد
Make a journey round the world. U بدور دنیا سفر کردن
paraboloid U سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد
saree U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است برپارچهای که بدور بدن می پیچند
sari U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
saris U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
distaff U التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
S-twist [S-spun] U نخ چپ تاب [جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
Spanish knot U گره اسپانیایی [این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
burl [nep] U گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
heliocentric U دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
puttered U ول گشتن
search U گشتن
puttering U ول گشتن
searched U گشتن
putters U ول گشتن
To loaf about . To loiter . U ول گشتن
searchingly U گشتن
go about U گشتن
roam U گشتن
searches U گشتن
slosh U ول گشتن
putter U ول گشتن
to knock about U ول گشتن
sloshing U ول گشتن
swivels U گشتن
to muck a bout U ول گشتن
seeks U گشتن
seeking U گشتن
seek U گشتن
to fool about U ول گشتن
sloshes U ول گشتن
to poke a bout U ول گشتن
strangle U ول گشتن
roamed U گشتن
roaming U گشتن
to go about U گشتن
seach U گشتن
roams U گشتن
swivelled U گشتن
hang around U ول گشتن
swivel U گشتن
metallic thread U نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
idlest U ازاد گشتن
trundling U گشتن چرخیدن
to prospect [for] U گشتن [بدنبال]
to fish in troubled waters U پی بازاراشفته گشتن
to draw blank U گشتن وچیزی
ranksack U خوب گشتن
putter U مهمل گشتن
trolls U گشتن سراییدن
trundles U گشتن چرخیدن
idles U ازاد گشتن
orbits U بدورمداری گشتن
to look for work U پی کار گشتن
orbited U بدورمداری گشتن
fossick U خوب گشتن
trundle U گشتن چرخیدن
troll U گشتن سراییدن
trundled U گشتن چرخیدن
turn U گشتن چرخیدن
turns U گشتن چرخیدن
puttered U مهمل گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
puttering U مهمل گشتن
putters U مهمل گشتن
circumvolve U دور گشتن
trundl U غلتیدن گشتن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
to turn round U دور گشتن
grow U شدن گشتن
grows U شدن گشتن
idle U ازاد گشتن
orbit U بدورمداری گشتن
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
idled U ازاد گشتن
circumambulate U بدورچیزی گشتن
to rev up U تند گشتن
goggled U چپ نگاه کردن گشتن
rolls U غلت خوردن گشتن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
goggling U چپ نگاه کردن گشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
hang about U گشتن پرسه زدن
to hang about U گشتن معطل شدن
rolled U غلت خوردن گشتن
roll U غلت خوردن گشتن
goes U گشتن رواج داشتن
prowl U درپی شکار گشتن
prowled U درپی شکار گشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
prowling U درپی شکار گشتن
to search U گشتن [جستجو کردن]
prowls U درپی شکار گشتن
goggle U چپ نگاه کردن گشتن
go U گشتن رواج داشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
closed back U بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
sinecure U وفیفه گرفتن وول گشتن
pivots U روی پاشنه گشتن چرخیدن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
sinecures U وفیفه گرفتن وول گشتن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
rummaging U بهم زدن خوب گشتن
rotates U دور محور خود گشتن
rummage U بهم زدن خوب گشتن
rummages U بهم زدن خوب گشتن
pivoted U روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivot U روی پاشنه گشتن چرخیدن
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
rotated U دور محور خود گشتن
revved U تند گشتن دور برداشتن
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
revs U تند گشتن دور برداشتن
rev U تند گشتن دور برداشتن
rummaged U بهم زدن خوب گشتن
rotate U دور محور خود گشتن
revving U تند گشتن دور برداشتن
to patrol a town U برای پاسبانی دورشهر گشتن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
circuit U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuits U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
symmetric knot U گره ترکی [گره نامتقارن] [که بدور دو تار زده می شود و معمولا از قلاب جهت خفت زدن استفاده می شود.]
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
A tale never loses in the telling . <proverb> U یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
ply yarn U نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
It take one hour there and back. U رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snooped U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
false selvage U شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.]
filikli U [نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com