English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
arrear U بدهی معوق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
outstanding U معوق
deferred U معوق
pending U معوق
arrear U معوق
delayed U معوق
outstandingly U معوق
overdue U معوق
suspend U معوق داشتن
suspend U معوق گذاردن
arrears U پرداختهای معوق
tabling U معوق گذاردن
tables U معوق گذاردن
tabled U معوق گذاردن
table U معوق گذاردن
suspending U معوق گذاردن
procrastinating U معوق گذاردن
procrastinates U معوق گذاردن
procrastinated U معوق گذاردن
procrastinate U معوق گذاردن
suspending U معوق داشتن
suspends U معوق گذاردن
suspends U معوق داشتن
hang up U معوق گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
lie over U معوق ماندن
deferred gratification U کامروایی معوق
stand over U معوق ماندن
deferred reaction U واکنش معوق
to stand over U معوق ماندن
deferred payment U پرداخت معوق
default interest U بهره معوق
balance due U مانده معوق
back order U سفارش معوق
to hang up U معوق گذاشتن
hang-ups U معوق گذاشتن
outstanding accounts حساب های معوق
hang-up U معوق شدن توقف
hang-ups U معوق شدن توقف
retarder U کند ساز معوق
hang up U معوق شدن توقف
retarding U کند ساختن معوق کردن
retards U کند ساختن معوق کردن
string along U وفق داشتن معوق گذاردن
deferred payment credit U اعتبار برای پرداختهای معوق
retard U کند ساختن معوق کردن
pocket veto U رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
revivor U تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
debt U بدهی
due U بدهی
indebtedness U بدهی
debts U بدهی
liability to disease U بدهی
debited U بدهی
debiting U بدهی
debits U بدهی
liabilities U بدهی
debit U بدهی
liability U بدهی
contingent liability U بدهی احتمالی
debit U ستون بدهی
collective liability U بدهی جمعی
debit U حساب بدهی
capital liability U بدهی درازمدت
capital liability U بدهی سرمایه
book debts U بدهی دفتری
bank overdraft U بدهی به بانک
debiting U حساب بدهی
arrear U بدهی پس افتاده
the d. of a debt U پرداخت بدهی
contingent liability U بدهی اتفاقی
current liability U بدهی جاری
legal liability U بدهی قانونی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
due bill U سند بدهی
debited U حساب بدهی
debited U ستون بدهی
national debt U بدهی ملی
net debt U بدهی خالص
oxygen debt U بدهی اکسیژن
private debt U بدهی خصوصی
debt burden U بار بدهی
debit note U صورتحساب بدهی
debit card U کارت بدهی
public debt U بدهی دولت
floating debt U بدهی متغیر
an active debt U بدهی با ربح
to be in debt U بدهی داشتن
debits U حساب بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
debits U ستون بدهی
liability insurance U بیمه بدهی
credit note U سند بدهی
liquidation U پرداخت بدهی
debts U بدهی داشتن
back U بدهی پس افتاده
backs U بدهی پس افتاده
debt U بدهی داشتن
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
promissory note U سند بدهی
admission of liability U قبول بدهی
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
acknowladgement of debt U قبول بدهی
absolute liability U بدهی مطلق
to get into debt U بدهی پیداکردن
promissory note U برگه بدهی
debiting U ستون بدهی
promissory notes U سند بدهی
promissory notes U برگه بدهی
credit notes U سند بدهی
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
debit U در ستون بدهی گذاشتن
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
monetization U پرداخت نقدی بدهی
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
default U عدم پرداخت بدهی
solvency U توانایی پرداخت بدهی
debits U در ستون بدهی گذاشتن
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
defaults U عدم پرداخت بدهی
defaulting U عدم پرداخت بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
due U بدهی موعد پرداخت
debited U در ستون بدهی گذاشتن
charge account U حساب بدهی مشتری
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
good riddance <idiom> U وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
current ratio U نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com