Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
i paid the debt plus interest
U
بدهی را با بهره ان دادم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tontine
U
تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
conversion
U
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions
U
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
usury
U
گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
i warned him of danger
U
او را از خطراگاهی دادم
I asked for ...
من سفارش ... را دادم.
i lost the train
U
قطار را از دست دادم
i gave the beggar one rial
U
یک ریال به ان گدا دادم
i gave him some others
U
چندتای دیگر به او دادم
i gave it a slight press
U
انرا کمی فشار دادم
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
I asked for the child.
من یک برای بچه سفارش دادم.
I asked for a small portion.
من یک پرس کوچک سفارش دادم.
i took up where he left
U
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
i assured him of that
U
به او در این باره اطمینان دادم
i parted from
U
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
all that property
U
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
i paid his d. wages
U
مزد او را انچه لازم بود دادم
i did that last
U
ان کار را اخر از همه انجام دادم
i lent him what money i had
U
هرچه پول داشتم به او وام دادم
I clinched a lucrative deal.
U
معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
I listend but heard nothing .
U
گوش دادم ولی چیزی نشنیدم
i floored the paper
U
پاسخ همه پرسشهایی را که در کاغذ بود دادم
I missed the connection.
U
من اتوبوس
[قطار هواپیمای]
رابط را از دست دادم.
i swore him to secrecy
U
او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
i overpaid him for his work
U
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
U
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
i lost my friends
U
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
I did the work ,but he got the credit.
U
کار رامن انجام دادم ولی امتیازش ر ااوگرفت
debits
U
بدهی
debiting
U
بدهی
liabilities
U
بدهی
due
U
بدهی
debts
U
بدهی
indebtedness
U
بدهی
liability
U
بدهی
liability to disease
U
بدهی
debt
U
بدهی
debit
U
بدهی
debited
U
بدهی
admission of liability
U
قبول بدهی
acknowledgement of debt
U
اقرار به بدهی
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
absolute liability
U
بدهی مطلق
an active debt
U
بدهی با ربح
credit notes
U
سند بدهی
credit note
U
سند بدهی
debits
U
ستون بدهی
debts
U
بدهی داشتن
debt
U
بدهی داشتن
arrear
U
بدهی پس افتاده
arrear
U
بدهی معوق
debt perpetrator
U
خطاکار در بدهی
national debt
U
بدهی ملی
legal liability
U
بدهی قانونی
liabilities and assets
U
بدهی و دارایی
net debt
U
بدهی خالص
oxygen debt
U
بدهی اکسیژن
private debt
U
بدهی خصوصی
public debt
U
بدهی دولت
the d. of a debt
U
پرداخت بدهی
to be in debt
U
بدهی داشتن
debt perpetrator
U
مرتکب بدهی
floating debt
U
بدهی متغیر
due bill
U
سند بدهی
bank overdraft
U
بدهی به بانک
book debts
U
بدهی دفتری
capital liability
U
بدهی سرمایه
capital liability
U
بدهی درازمدت
collective liability
U
بدهی جمعی
contingent liability
U
بدهی احتمالی
contingent liability
U
بدهی اتفاقی
current liability
U
بدهی جاری
liability insurance
U
بیمه بدهی
debit card
U
کارت بدهی
debit note
U
صورتحساب بدهی
debt burden
U
بار بدهی
to get into debt
U
بدهی پیداکردن
promissory notes
U
سند بدهی
debiting
U
ستون بدهی
backs
U
بدهی پس افتاده
back
U
بدهی پس افتاده
debiting
U
حساب بدهی
debited
U
ستون بدهی
liquidation
U
پرداخت بدهی
debited
U
حساب بدهی
debit
U
ستون بدهی
promissory notes
U
برگه بدهی
promissory note
U
سند بدهی
promissory note
U
برگه بدهی
debits
U
حساب بدهی
debit
U
حساب بدهی
debit
U
در ستون بدهی گذاشتن
deep in debt
U
تا گردن زیر بدهی
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
up to the eyes in debt
U
تا گردن زیر بدهی
debited
U
در ستون بدهی گذاشتن
embarrassed with debts
U
زیر بار بدهی
debiting
U
در ستون بدهی گذاشتن
debits
U
در ستون بدهی گذاشتن
rebates
U
پرداخت قسمتی از بدهی
monetization
U
پرداخت نقدی بدهی
solvency
U
توانایی پرداخت بدهی
To be in debt up to ones ears.
U
غرق بدهی بودن
rebate
U
پرداخت قسمتی از بدهی
liquidation
[of something]
U
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
realization
[American E]
[of something]
U
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
realisation
[British E]
[of something]
U
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
due
U
بدهی موعد پرداخت
chargeable
U
قابل بدهی یا پرداخت
charge account
U
حساب بدهی مشتری
default
U
عدم پرداخت بدهی
defaulted
U
عدم پرداخت بدهی
to pay one's way
U
بدهی بهم نزدن
defaulting
U
عدم پرداخت بدهی
defaults
U
عدم پرداخت بدهی
amortization
U
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
insolvency
U
عدم توانایی در پرداخت بدهی
debits
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt
[mortgage]
U
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
Do you have an extra pen to lend me?
U
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
to keep ones he above water
O
از زیر بدهی بیرون آمدن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
debit
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
emcumbered with debts
U
زیر بار قرض یا بدهی
diminishing marginal productivity
U
بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
Could you lend me some money ?
U
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
omittance is no quit tance
U
بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
pay off
U
با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
monetization
U
پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
debt of record
U
بدهی قانونی record of court محکوم به
billing
U
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
debt discount
U
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
working capital
U
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
tax avoidance
U
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
deficits
U
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit
U
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
Could you move the table a little bit ?
U
ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
debt of honour
U
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
delegatee
U
کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
judgement dept
U
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
current liability
U
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
elegit
U
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
lien
U
حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
good riddance
<idiom>
U
وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
efficiency
U
بهره
gained
U
بهره
gains
U
بهره
interests
U
بهره
quotients
U
بهره
quotient
U
بهره
interest
U
بهره
exploited
U
بهره ده
gain
U
بهره
productive
U
بهره زا
exploiter
U
بهره کش
efficient
U
بهره ور
exploiters
U
بهره کش
portion
U
بهره
portions
U
بهره
yields
U
بهره
yield
U
بهره
yielded
U
بهره
productive work
U
کار بهره زا
high interest
U
بهره سنگین
put out to interest
U
به بهره گذاشتن
quantum yield
U
بهره کوانتومی
interest for delay
U
بهره دیرکرد
rat of interest
U
نرخ بهره
rate of interest
U
نرخ بهره
utilisations
U
بهره برداری ها
resipatory quotient
U
بهره تنفسی
rq
U
بهره تنفسی
lot
U
بخش بهره
passive debt
U
وام بی بهره
divests
U
بی بهره کردن
divest
U
بی بهره کردن
deprive
U
بی بهره کردن
interest rate
U
نرخ بهره
deprives
U
بی بهره کردن
depriving
U
بی بهره کردن
pure interest
U
بهره خالص
laser gain
U
بهره لیزر
legal interest
U
بهره قانونی
loan interest
U
بهره وام
high interest
U
بهره گران
divested
U
بی بهره کردن
divesting
U
بی بهره کردن
lot
U
بهره قسمت
transducer gain
U
بهره دگرسازی
gains
U
بهره تقویت
abusing
U
بهره کشی
gained
U
بهره برداری
sweatshops
U
بهره کشخانه
gain
U
بهره تقویت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com