English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
net debt U بدهی خالص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
Other Matches
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
net death rate U نرخ خالص مرگ و میر اهنگ خالص مرگ و میر
liabilities U بدهی
debit U بدهی
liability U بدهی
liability to disease U بدهی
debits U بدهی
debiting U بدهی
debited U بدهی
debt U بدهی
indebtedness U بدهی
due U بدهی
debts U بدهی
legal liability U بدهی قانونی
the d. of a debt U پرداخت بدهی
floating debt U بدهی متغیر
liabilities and assets U بدهی و دارایی
absolute liability U بدهی مطلق
backs U بدهی پس افتاده
public debt U بدهی دولت
back U بدهی پس افتاده
credit note U سند بدهی
national debt U بدهی ملی
credit notes U سند بدهی
oxygen debt U بدهی اکسیژن
private debt U بدهی خصوصی
due bill U سند بدهی
debt burden U بار بدهی
capital liability U بدهی سرمایه
bank overdraft U بدهی به بانک
arrear U بدهی معوق
debt U بدهی داشتن
acknowladgement of debt U قبول بدهی
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
admission of liability U قبول بدهی
capital liability U بدهی درازمدت
collective liability U بدهی جمعی
debit note U صورتحساب بدهی
debit card U کارت بدهی
arrear U بدهی پس افتاده
current liability U بدهی جاری
debts U بدهی داشتن
book debts U بدهی دفتری
contingent liability U بدهی اتفاقی
contingent liability U بدهی احتمالی
an active debt U بدهی با ربح
to be in debt U بدهی داشتن
promissory note U سند بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
liquidation U پرداخت بدهی
debit U حساب بدهی
debits U ستون بدهی
debit U ستون بدهی
debits U حساب بدهی
promissory note U برگه بدهی
debited U ستون بدهی
debited U حساب بدهی
debiting U ستون بدهی
debiting U حساب بدهی
liability insurance U بیمه بدهی
promissory notes U برگه بدهی
to get into debt U بدهی پیداکردن
promissory notes U سند بدهی
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
debited U در ستون بدهی گذاشتن
charge account U حساب بدهی مشتری
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
solvency U توانایی پرداخت بدهی
due U بدهی موعد پرداخت
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
debit U در ستون بدهی گذاشتن
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
monetization U پرداخت نقدی بدهی
debits U در ستون بدهی گذاشتن
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
defaults U عدم پرداخت بدهی
defaulting U عدم پرداخت بدهی
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
default U عدم پرداخت بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
spiritous U خالص
downright U خالص
unalterable <adj.> U خالص
unalienable <adj.> U خالص
aquapura U اب خالص
absolute U خالص
simon pure U خالص
virginal U خالص
unmixed U خالص
paticular U خالص
veridical U خالص
absolute <adj.> U خالص
inalienable <adj.> U خالص
indispensable <adj.> U خالص
inevitable <adj.> U خالص
nett U خالص
genuine U خالص
nets U خالص
net U خالص
heartfelt U خالص
cleaned U خالص
pure U خالص
clean U خالص
unadulterated U خالص
absolutes U خالص
purer U خالص
cleanest U خالص
sheer U خالص
cleans U خالص
purest U خالص
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
net productivity U تولید خالص
net yield U بازده خالص
solids U قوی خالص
solid U قوی خالص
perfect loss U زیان خالص
proof spirit U الکل خالص
equity U دارائی خالص
pure bending U خمش خالص
pure competition U رقابت خالص
pure interest U بهره خالص
pure interest U منافع خالص
net work U کار خالص
net profit U سود خالص
net rate U نرخ خالص
net reactance U راکتانس خالص
net register tonnage U گنجایش خالص
net revenue U درامد خالص
net saving U پس انداز خالص
net thrust U پیشرانه خالص
net tonnage U فرفیت خالص به تن
net value U ارزش خالص
net worth U ارزش خالص
net wealth U دارائی خالص
net wealth U ثروت خالص
net weight U وزن خالص
pure lime U اهک خالص
pure mathematics U ریاضیات خالص
pure profit U سود خالص
grosses U غیر خالص
unmixede U یکدست خالص
grosser U غیر خالص
take-home pay U حقوق خالص
take-home pay U مزد خالص
take-home pay U خالص دریافتی
grossed U غیر خالص
gross U غیر خالص
pure wool U پشم خالص
pure color U رنگ خالص
clear U خالص کردن
clearer U خالص کردن
clearest U خالص کردن
grossest U غیر خالص
grossing U غیر خالص
pure shear U برش خالص
pure strategy U استراتژی خالص
pure tones U صداهای خالص
purification U خالص سازی
purification U خالص کردن
equities U دارائی خالص
spirit of wine U عرق خالص
wholewheat U گندم خالص
spirits of wine U عرق خالص
tare U وزن خالص
clears U خالص کردن
net product U محصول خالص
chaste U خالص ومهذب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com