Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
division
U
بخش رسته تقسیم کردن
divisions
U
بخش رسته تقسیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
profession of arms
U
شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fractions
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
compartments
U
تقسیم کردن
aminister
U
تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
to share out
U
تقسیم کردن
compart
U
تقسیم کردن
compartment
U
تقسیم کردن
divides
U
تقسیم کردن
separate
U
تقسیم کردن
divide
U
تقسیم کردن
share
U
تقسیم کردن
shared
U
تقسیم کردن
shares
U
تقسیم کردن
administer
U
تقسیم کردن
administered
U
تقسیم کردن
administering
U
تقسیم کردن
administers
U
تقسیم کردن
separates
U
تقسیم کردن
separated
U
تقسیم کردن
distribute
U
تقسیم کردن
distributes
U
تقسیم کردن
intersect
U
تقسیم کردن
intersected
U
تقسیم کردن
intersects
U
تقسیم کردن
distributing
U
تقسیم کردن
guilds
U
رسته
duty branch
U
رسته
guild
U
رسته
Corp
U
رسته
arm
U
رسته
branches
U
رسته
branch
U
رسته
shires
U
به استان تقسیم کردن
graduates
U
تقسیم بندی کردن
tierce
U
به سه قسمت تقسیم کردن
lot
U
تقسیم بندی کردن
fractionize
U
تقسیم بجزء کردن
fractionalize
U
تقسیم بجزء کردن
graduate
U
تقسیم بندی کردن
whack up
U
تقسیم به سهام کردن
autotomize
U
تقسیم خودبخود کردن
thirds
U
به سه بخش تقسیم کردن
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
shire
U
به استان تقسیم کردن
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
partitions
U
تقسیم افراز کردن
graduating
U
تقسیم بندی کردن
break down
U
تقسیم بندی کردن
third
U
به سه بخش تقسیم کردن
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
partition
U
تقسیم افراز کردن
canton
U
به بخش تقسیم کردن
sector
U
جزء تقسیم کردن
sectors
U
جزء تقسیم کردن
cantons
U
به بخش تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor
U
به غرماء تقسیم کردن
veterinary corps
U
رسته دامپزشکی
artillery
U
رسته توپخانه
acrogenous
U
از انتها رسته
overgrown
U
فزون رسته
classing
U
رسته گروه
basic branch
U
رسته اولیه
armor
U
رسته زرهی
signal corps
U
رسته مخابرات
combat arms
U
رسته رزمی
duty branch
U
رسته خدمتی
artillery branch
U
رسته توپخانه
artillery corps
U
رسته توپخانه
conifer
U
رسته درختانی
signalled
U
رسته مخابرات
conifers
U
رسته درختانی
classed
U
رسته گروه
classes
U
رسته گروه
signaled
U
رسته مخابرات
signal
U
رسته مخابرات
class
U
رسته گروه
ordnance
U
رسته اردنانس
categorization
U
رسته بندی
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
gerrymander
U
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
split
U
ترک برداشتن تقسیم کردن
syllabify
U
تقسیم به هجای مقطع کردن
distributing
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
to d. with others
U
بادیگران تقسیم یاسهم کردن
apportion
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
dichotomize
U
بدو بخش تقسیم کردن
comparmentalize
U
به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
pottion
U
تقسیم کردن سهم دادن از
quadrat
U
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
compartmentalizing
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
distributes
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
apportioning
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
compartmentalising
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
apportions
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
compartmentalises
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalised
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
lot
U
کالا بقطعات تقسیم کردن
admeasure
U
سهم دادن تقسیم کردن
distribute
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
allocate
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
aliquot
U
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
allocating
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
apportioned
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
parcels
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
combat support arms
U
رسته پشتیبانی رزمی
field officer
U
افسر رسته رزمی
infantry
U
رسته پیاده نظام
no branch
U
شغل بدون رسته
quartermasters
U
رسته سررشته داری
quartermaster
U
رسته سررشته داری
medical badge
U
علامت رسته پزشکی
communication and electronics
U
رسته مخابرات و الکترونیک
partitions
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partition
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
balkanize
U
ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
piecemeal
U
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
dispart
U
تقسیم شدن هدف گیری کردن
trisect
U
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
quarter
U
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
division officer
U
فرمانده قسمت افسر رسته
batches
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batch
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
no branch
U
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
impute
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputing
U
تقسیم کردن متهم کردن
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
segments
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
factorize
U
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
hyphens
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
air branch
U
قسمت هوایی رسته هوایی
engineer
U
قسمت مهندسی رسته مهندسی
engineers
U
قسمت مهندسی رسته مهندسی
engineered
U
قسمت مهندسی رسته مهندسی
B register
U
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
allocate
U
تقسیم
division
U
تقسیم
branch
U
تقسیم
sharing
U
تقسیم
allocating
U
تقسیم
allotment
U
تقسیم
branches
U
تقسیم
allotments
U
تقسیم
allocates
U
تقسیم
repartition
U
تقسیم
cleavage
U
تقسیم
cleavages
U
تقسیم
distribution
U
تقسیم
dealing
U
تقسیم
dispensation
U
تقسیم
graduator
U
خط تقسیم کن
dispensations
U
تقسیم
distributions
U
تقسیم
admensuration
U
تقسیم
admeasurement
U
تقسیم
divisions
U
تقسیم
apportionment
U
تقسیم
delay allowance
U
زمان تقسیم
scissor
U
قطع تقسیم
line graduation
U
تقسیم بندی خط
graduates
U
بدرجات تقسیم
divided
U
تقسیم شده
demultiplexer
U
تقسیم کننده
quartile
U
تقسیم شده به 4/3و 4/1
load distribution
U
تقسیم بار
dichotomies
U
تقسیم به دو بخش
autotomy
U
تقسیم خودبخود
division of labour
U
تقسیم کار
dichotomy
U
تقسیم به دو بخش
division
U
تقسیم
[ریاضی]
division sign
U
نماد تقسیم
clastic
U
تقسیم شونده
severability
U
قابلیت تقسیم
sharing the market
U
تقسیم بازار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com