Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
as a consequence
<adv.>
U
بخاطر همین
consequently
<adv.>
U
بخاطر همین
hence
<adv.>
U
بخاطر همین
in this way
<adv.>
U
بخاطر همین
whereby
<adv.>
U
بخاطر همین
therefore
<adv.>
U
بخاطر همین
thus
[therefore]
<adv.>
U
بخاطر همین
as a result
<adv.>
U
بخاطر همین
by implication
<adv.>
U
بخاطر همین
in consequence
<adv.>
U
بخاطر همین
in this manner
<adv.>
U
بخاطر همین
in this wise
<adv.>
U
بخاطر همین
in this vein
<adv.>
U
بخاطر همین
for that reason
<adv.>
U
بخاطر همین
as a result of this
<adv.>
بخاطر همین
for this reason
<adv.>
U
بخاطر همین
in this sense
<adv.>
U
بخاطر همین
in so far
<adv.>
U
بخاطر همین
insofar
<adv.>
U
بخاطر همین
in this respect
<adv.>
U
بخاطر همین
by impl
<adv.>
U
بخاطر همین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
There is the rub .
U
گیر کار همین جاست (همین است )
this same
U
همین
this once
U
همین یکبار
alike
<adv.>
U
به همین نحو
One of these days .
U
همین روزها
In the vicinity ( neighbourhood ).
U
همین نزدیکی ها
This very day .
U
همین امروز
immediately next door
<adv.>
U
همین جنبی
immediately next door
<adv.>
U
همین همسایه ای
that once
U
همین یکبار
that is a
U
همین بود
very
U
همان همین
that is it
U
همین است
not long a go
U
همین تازگی ها
one of these o c shortlies
U
در همین روزها
likewise
<adv.>
U
به همین نحو
in like manner
<adv.>
U
به همین نحو
ditto
<adv.>
U
به همین نحو
all the same
<adv.>
U
به همین نحو
that is a
U
همین است
steady
U
همین راه برو
I'll bring it right away .
U
همین الان می آورم
steadiest
U
همین راه برو
steadying
U
همین راه برو
Right now .
U
همین الان ( حالا)
letter of even date
U
نامه همین تاریخ
I arrived as soon as he left ( went ) .
U
همین که رفت من آمدم
steadied
U
همین راه برو
last sunday
U
همین یکشنبه که گذشت
this very question
U
دقیقا همین پرسش
the th inst
U
پنجم همین ماه
steadies
U
همین راه برو
stick around
<idiom>
U
همین دوروبر منتظر ماندن
I have to study
U
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
from now on
<idiom>
U
درست از همین لحظه به بعد
For example ( instance ) , lets take Iran .
U
مثلا" فرضا" همین ایران
repeat range
U
با همین مسافت تیراندازی کنید
This is precisely ( exactly) what I wanted to know .
U
همین رامی خواستم بدانم
the whole of morality is there
U
همه اخلاق همین جا است
In fact, that is just what is good about it.
U
اتفاقا"خوبیش در همین است
He just stepped out.
U
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
Is that your final word ?
U
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He just went outside.
U
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
She is obsessed with it .
U
فکر وذکرش فقط همین است وبس
pan cosmism
U
اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
That is all we needed!That caps ( beats ) all !
U
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
through
U
بخاطر
Wherever you go the sky has the same colour .
<proverb>
U
به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
Knock off your fighting right now!
U
همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
memorised
U
بخاطر سپردن
pro
U
برای بخاطر
memorises
U
بخاطر سپردن
for good's sake
U
بخاطر خدا
memorized
U
بخاطر سپردن
call to mind
U
بخاطر اوردن
only
U
فقط بخاطر
thru
U
بخاطر بواسطه
pro-
U
برای بخاطر
learn by rote
U
بخاطر سپردن
learn by heart
U
بخاطر سپردن
memorise
[British]
U
بخاطر سپردن
memorizes
U
بخاطر سپردن
memorizing
U
بخاطر سپردن
memorising
U
بخاطر سپردن
memorize
U
بخاطر سپردن
in his own name
U
بخاطر خودش
to have in remembrance
U
بخاطر داشتن
to call to remembrance
U
بخاطر اوردن
because of
[for]
medical reasons
U
بخاطر دلایل پزشکی
To memorize something. To commit somthing to memory.
U
چیزی را بخاطر سپردن
a guilty conscience
[about]
U
وجدان با گناه
[بخاطر]
wherefore
U
بچه دلیل بخاطر چه
pollution tax
U
مالیات بخاطر الودگی
Akstafa peacock
U
طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
to fear
[for]
U
ترس داشتن
[بخاطر یا برای]
call-ups
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
call up
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
hold a grudge
<idiom>
U
کسی را بخاطر کاری نبخشیدن
remembered
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
remembers
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
to act in somebody's name
U
بخاطر کسی عمل کردن
remember
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
call-up
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
He helped me for my fathers sake.
U
بخاطر پدرم به من کمک کنید
he had need remember
U
بایستی بخاطر داشته باشید
To memorize. to learn by heart.
U
حفظ کردن ( بخاطر سپردن )
notation
U
بخاطر سپاری حاشیه نویسی
foy
U
سوری که بخاطر مسافرت میدهند
anxiously
[about]
or
[for]
<adv.>
U
بطورنگران
[مشتاقانه ]
[بخاطر]
یا
[برای]
wanted
[for]
U
[کسی را قانونی]
خواستن
[بخاطر]
notations
U
بخاطر سپاری حاشیه نویسی
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now.
U
من فردا با او
[مرد]
تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
buddy system
U
شناگران بخاطر ایمنی دو نفره کردن
wooler
U
جانوری که بخاطر پشمش پرورش مییابد
to execute somebody for something
U
کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
She married for love ,not for money .
U
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
take something into account
<idiom>
U
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
They are famed for their courage.
U
بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
to send things flying
U
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
to beg somebody for something
U
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
to beg of somebody
U
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
misremember
U
غلط واشتباه بخاطر اوردن فراموش کردن
to go and lose
U
بخاطر غفلت از دست دادن
[اصطلاح روزمره]
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
rack one's brains
<idiom>
U
سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
to be out of action
[because of injury]
U
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
to be tied up in something
U
دست کسی بند بودن
[بخاطر چیزی]
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
U
بخاطر چیزی
[کسی]
نگران بودن ا
[صطلاح روزمره]
set down
U
معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا
Don't get annoyed at this!
U
بخاطر این دلخور نشو !
[اوقاتت تلخ نشود!]
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
U
بخاطر چیزی
[کسی]
دلواپس بودن
[صطلاح روزمره]
let point
U
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
Many thanks for the sympathy shown to us
[on the passing of our father]
.
U
خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما
[بخاطر فوت پدرمان]
.
latchkey child
[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
universal roll
U
برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
He bought them expensive presents, out of guilt.
U
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
He was killed when his parachute malfunctioned.
U
بخاطر اینکه چترش کار نکرد
[عیب فنی داشت]
او
[مرد]
کشته شد.
to boondoggle
[American English]
U
پول و وقت تلف کردن
[برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
latchkey child
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
U
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
latchkey kid
[colloquial]
U
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
subjective
U
فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
acanthus design
U
طرح پیچک
[الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
bear
U
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears
U
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
close corporation
U
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
Ushak medallion
U
ترنج عشاق
[این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Lenkoran medallion
U
ترنج لن کران
[این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
For Gods sake!For heavens sake.
U
بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
fragment
U
[فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
karachoph design
U
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
lool
U
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
it has escaped my remembrance
U
در یاد ندارم بخاطر ندارم
Lori Pambak motif
U
ترنج لری
[پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
Gohar carpet
U
فرش گوهر
[این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
Mina-khani design
U
طرح میناخانی
[این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
geometric design
U
طرح هندسی
[این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.]
autotelic
U
هنر بخاطر هنر
corn-rowing
[grinning]
U
راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند
grinning
[cornrowing]
U
[راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com