Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lie over
U
بتاخیر افتادن متمایل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hinder
U
بتاخیر انداختن
hindering
U
بتاخیر انداختن
hinders
U
بتاخیر انداختن
postponable
U
بتاخیر انداختنی
hindered
U
بتاخیر انداختن
put over
U
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
filibustered
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibuster
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibusters
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustering
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
to fall on ones knees
U
بیرون افتادن بلابه افتادن
oriented
U
متمایل به
avid
U
متمایل
propense
U
متمایل
partial
U
متمایل به
amenable
U
متمایل
minded
U
متمایل
swept
U
متمایل
prone
U
متمایل
inclinatory
U
متمایل
inclinable
U
متمایل
downward
U
متمایل بپایین
incline
U
متمایل شدن
dancy
U
متمایل به رقص
incline
U
متمایل کردن
dermotropic
U
متمایل به پوست
apt
U
متمایل اماده
grayish
U
متمایل به خاکستری
biassed
U
متمایل بیکسو
inclines
U
متمایل کردن
longish
U
متمایل به درازی
swimmy
U
متمایل بگیجی
inclines
U
متمایل شدن
greenish
U
متمایل به سبز
expansive
U
متمایل به توسعه
fattish
U
متمایل به چاق
like
U
متمایل به تساوی
contractive
U
متمایل به انقباض
trepan
U
متمایل شدن
cephalad
U
متمایل بطرف سر
liked
U
متمایل به تساوی
fain
U
متمایل بخشنودی
tendentious
U
متمایل متوجه
likes
U
متمایل به تساوی
yellowy
U
متمایل به زردی
runny
U
متمایل بدویدن
adaxial
U
متمایل بطرف محور
bossy
U
متمایل به ریاست مابی
zenkatsu dachi
U
ایستادن متمایل به جلو
suicidal
U
وابسته یا متمایل به خودکشی
bossiness
U
متمایل به ریاست مابی
mind to do a thing
U
متمایل کردن به کاری
cephalad
U
متمایل بطرف راس
deasil
U
متمایل بطرف راست
pneumotropic
U
متمایل به نسج ریوی
gravitating
U
متمایل شدن بطرف
gravitates
U
متمایل شدن بطرف
gravitated
U
متمایل شدن بطرف
gravitate
U
متمایل شدن بطرف
pruplish
U
متمایل به رنگ ارغوانی
forward slope
U
شیب متمایل به جلو
swayed
U
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
bias
U
بیک طرف متمایل کردن
biases
U
بیک طرف متمایل کردن
sways
U
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
sway
U
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
coral pink
U
رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
soiuth ward
U
بطرف جنوب متمایل بجنوب
south wards
U
بطرف جنوب متمایل بجنوب
tend
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
tended
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
tending
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
tends
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
lie over
U
متمایل بودن منتظر ماندن
neologian
U
متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
antrorse
U
خمیده بجلو یا متمایل ببالا
lopsided
U
متمایل بیک طرف بی قرینه
the odds are in our favour
U
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
banks
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
tint
U
[هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
beryl
U
سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
fullwrite professional
U
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
blae
U
ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
toppled
U
از سر افتادن
founders
U
از پا افتادن
lapse vi
U
افتادن
to come a cropper
U
افتادن
topples
U
از سر افتادن
to come a mucker
U
افتادن
to bite the dust
U
افتادن
drop back
U
افتادن
to be thrown
U
افتادن
plonking
U
افتادن
topple
U
از سر افتادن
to be off ones feed
U
افتادن
prostrate
U
افتادن
to be deferred
U
پس افتادن
foundering
U
از پا افتادن
foundered
U
از پا افتادن
score
U
خط افتادن
lies
U
افتادن
prostrating
U
افتادن
prostrates
U
افتادن
out of breath
<idiom>
U
به هن هن افتادن
prostrated
U
افتادن
To go out o fashion .
U
از مد افتادن
opposes
U
در افتادن
oppose
U
در افتادن
lied
U
افتادن
lie
U
افتادن
fall
U
افتادن
scored
U
خط افتادن
scores
U
خط افتادن
lag
U
پس افتادن
lagged
U
پس افتادن
lags
U
پس افتادن
To do something in a pique .
U
سر لج افتادن
to fall down
U
افتادن
to shank off
U
افتادن
tumbled
U
افتادن
tumble
U
افتادن
clear itself
U
لا افتادن
retards
U
پس افتادن
to fall off
U
افتادن
retarding
U
پس افتادن
tumbles
U
افتادن
retard
U
پس افتادن
plonks
U
افتادن
plonked
U
افتادن
plonk
U
افتادن
founder
U
از پا افتادن
toppling
U
از سر افتادن
overlapped
U
رویهم افتادن
going away
U
پیش افتادن
overlaps
U
روی هم افتادن
overlap
U
روی هم افتادن
overlaps
U
رویهم افتادن
overlapped
U
روی هم افتادن
get ahead
U
جلو افتادن
come to pass
U
اتفاق افتادن
fall out
U
اتفاق افتادن
dry up
U
خشک افتادن
outrunning
U
پیش افتادن
outruns
U
پیش افتادن
coaptation
U
بهم افتادن
come about
U
اتفاق افتادن
betide
U
اتفاق افتادن
outrun
U
پیش افتادن
plumb
U
شاقولی افتادن
desexualize
U
از مردی افتادن
poops
U
از نفس افتادن
poop
U
از نفس افتادن
drop behind
U
عقب افتادن از
desex
U
از مردی افتادن
to take to
U
افتادن یاپرداختن به
take place
<idiom>
U
انفاق افتادن
take the rap
<idiom>
U
به تله افتادن
in a bind
<idiom>
U
به مشکل افتادن
in the soup
<idiom>
U
در دردسر افتادن
mess up
<idiom>
U
به دردسر افتادن
to incur debts
U
به قرض افتادن
break down
<idiom>
U
ازکار افتادن
To be lost . To disappear .
U
ازمیان بر افتادن
To be out out of breath . To lose ones wind .
U
از نفس افتادن
use up
U
ازنفس افتادن
whop
U
پیش افتادن از
You have come out well in this photo(picture).
U
ازمد افتادن
To follow ( trail, chase) someone.
U
پی کسی افتادن
To be the talk of the town.
U
سرزبانها افتادن
To have it in for someone .
U
با کسی کج افتادن
To pick on someone . To have it in for someone .
U
با کسی لج افتادن
to be played out
[enacted]
U
اتفاق افتادن
to play itself out
U
اتفاق افتادن
to outgrow a habit
<idiom>
U
از سر افتادن عادت
to be out of puff
U
از نفس افتادن
to be puffed
[out]
U
از نفس افتادن
to sinister in
U
گود افتادن
hap
U
اتفاق افتادن
prostration
U
بخاک افتادن
push off
U
راه افتادن
running off
U
از خط بیرون افتادن
shend
U
جلو افتادن از
stand over
U
عقب افتادن
to stand over
U
عقب افتادن
superannuate
U
ازمد افتادن
tail away
U
عقب افتادن
prolapse
U
پایین افتادن
predicament position
U
بخطر افتادن
precess
U
جلو افتادن
to fall into error
U
دراشتباه افتادن
lose ground
U
عقب افتادن
nutate
U
پایین افتادن
obsolesce
U
ازرواج افتادن
out act
U
پیش افتادن از
outmarch
U
پیش افتادن از
outmatch
U
پیش افتادن از
outpace
U
پیش افتادن از
taking precedence
U
جلو افتادن
to be deferred
U
عقب افتادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com