English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to plug in U با گذاشتن دوشاخه برق رابجریان انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
crutches U دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
crutch U دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
to let down U پایین گذاشتن انداختن
pretermit U از قلم انداختن کنار گذاشتن
to fool with any one U کسیرادست انداختن سربسرکسی گذاشتن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
lamp holder plug U سرپیچ دوشاخه سرخود دوشاخه سرپیچ لامپ
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
tuning fork U دوشاخه
tuning forks U دوشاخه
crutches U دوشاخه
bident U دوشاخه
knees U دوشاخه
yoke U دوشاخه
bicornous U دوشاخه
crotch U دوشاخه
bracket U دوشاخه
knee U دوشاخه
biramous U دوشاخه
pitchfork U دوشاخه
fork crow U دوشاخه
plug U دوشاخه
male connector U دوشاخه نر
plugging U دوشاخه
plugs U دوشاخه
pitchforks U دوشاخه
y junction U دوشاخه
fork U دوشاخه
forking U دوشاخه
crotches U دوشاخه
crutch U دوشاخه
plugs U دوشاخه برق
bipolar plug U دوشاخه برق
bifurcate U دوشاخه شدن
plugging U دوشاخه برق
plug U دوشاخه برق
attachment plug U دوشاخه ارتباط
plug contact U کنتاکت دوشاخه
mains plug U دوشاخه برق
plug and socket دوشاخه و پریز
phono plug U دوشاخه اوایی
rca plug U دوشاخه RCA
plug connection U اتصال دوشاخه
double ley stirrup U رکابی دوشاخه
yoke U دوشاخه استقرار
contact plug U دوشاخه برق
fork lever U اهرم دوشاخه
safety fork U دوشاخه امنیت
connector plug U دوشاخه رابط
telephone plug U دوشاخه تلفن
trunnions U دوپایه یا دوشاخه اتصال
connecting socket [دوشاخه متصل کننده]
forking U دوشاخه منشعب شدن
inductance box with plug U جعبه اندوکتانس با دوشاخه
coupler plug U دوشاخه وسایل الکتریکی
wire pike U دوشاخه سیم کشی
fork U دوشاخه منشعب شدن
diapason U دوشاخه میزان کوک
current tap U سرپیچ دوشاخه خور
attachment plug U دوشاخه وسایل برقی
multi contact plug U دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
banana jack U مادگی در رادیو برای دوشاخه
plug in U دوشاخه را بسیم برق وصل کردن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
let down U پایین انداختن انداختن
bifurcate U دوشاخه کردن بدوشاخه منشعب کردن دوشاخهای
female connector U دوشاخه ماده متصل کننده ماده
divaricate U منشعب شدن دوشاخه شدن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
lets U گذاشتن
letting U گذاشتن
lay U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
placing U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
lays U گذاشتن
place U گذاشتن
let U گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
take in U تو گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
placement U گذاشتن
placements U گذاشتن
run home U جا گذاشتن
places U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
leave U گذاشتن
putting U گذاشتن
leaving U گذاشتن
load U گذاشتن
loads U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
puts U گذاشتن
put U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
embarks U درکشتی گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
embarked U درکشتی گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
pledging U رهن گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
pledges U رهن گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
embed U کار گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
Welsh U کلاه گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
instal U کار گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
juxtapose U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed U پیش هم گذاشتن
exceed U عقب گذاشتن
exceeded U عقب گذاشتن
juxtaposed U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes U پیش هم گذاشتن
intube U در لوله گذاشتن
juxtapose U پیش هم گذاشتن
lagvt U سرپوش گذاشتن
lacevi U یراق گذاشتن
depositing U به امانت گذاشتن
earmark U کنار گذاشتن
lay U کار گذاشتن
earmarks U کنار گذاشتن
lays U کار گذاشتن
juxtaposes U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing U پیش هم گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
high tender U به مزایده گذاشتن
hand down U به ارث گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
cramps U درقید گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
pledged U رهن گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
hypothecate U گرو گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
juxtaposing U پهلوی هم گذاشتن
exceeds U عقب گذاشتن
plight U گرو گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
incase etc U در جعبه گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
impawn U گرو گذاشتن
pledge U رهن گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
hang-ups U معوق گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com