English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
not my cup of tea <idiom> U با چیزی حال نکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fall out of use <idiom> U از چیزی استفاده نکردن
let it all hang out <idiom> U پنهان نکردن چیزی
not to lose sight of U ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
Other Matches
dud probability U درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
infested U ول نکردن
infest U ول نکردن
to keep it up U ول نکردن
infests U ول نکردن
infesting U ول نکردن
indulges U مخالفت نکردن
withdraws U قبول نکردن
withdraw U قبول نکردن
indulging U مخالفت نکردن
disassociate U همکاری نکردن
missfire U عمل نکردن
disassociated U همکاری نکردن
disassociates U همکاری نکردن
omittance is no quit tance U مطالبه نکردن
disbelieves U باور نکردن
disassociating U همکاری نکردن
disbelieving U باور نکردن
to be d. to U توجه نکردن به
no go <idiom> U موافقت نکردن
disaffiliate U همکاری نکردن
discountenance U تصویب نکردن
rejection U قبول نکردن
disobey U اطاعت نکردن
disobeyed U اطاعت نکردن
disobeying U اطاعت نکردن
disobeys U اطاعت نکردن
square deal U تقلب نکردن
abort ریشه نکردن
square deals U تقلب نکردن
disbelieve U باور نکردن
disbelieved U باور نکردن
disoblige U ممنون نکردن
indulged U مخالفت نکردن
indulge U مخالفت نکردن
discommend U توصیه نکردن
disclaim U قبول نکردن
disclaimed U قبول نکردن
disclaiming U قبول نکردن
disapprove U تصویب نکردن
disapproves U تصویب نکردن
to keep one's distance U اشنایی نکردن
to pass by any thing U رعایت نکردن
to keep at arms length U اشنائی نکردن با
disclaims U قبول نکردن
to make no mention of U ذکر نکردن
to miss the goal U گل نکردن [ورزش]
disapprove U رد کردن تصویب نکردن
to be in disagreement [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی]
to play not guilty U اقرار بگناه نکردن
disapprove U قبول نکردن رد کردن
to misbehave oneself U درست رفتار نکردن
understated U حقیقت را افهار نکردن
mistrust U اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted U اطمینان نکردن به فن داشتن
understates U حقیقت را افهار نکردن
plead not guilty U اقرار به جرم نکردن
mistrusting U اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusts U اطمینان نکردن به فن داشتن
understating U حقیقت را افهار نکردن
disapproves U رد کردن تصویب نکردن
to lose interest U جلب توجه نکردن
to turn to account U بهرمندشدن از ضایع نکردن
to keep an oath inviolate U نقض نکردن سوگند
disapproves U قبول نکردن رد کردن
missfire U عمل نکردن گلوله
understate U حقیقت را افهار نکردن
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
standpat U ورق عوض نکردن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> U به موضوعی فکر نکردن
boycotts U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disbelieve U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
aborted U ریشه نکردن عقیم ماندن
aborting U ریشه نکردن عقیم ماندن
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
shoot the works <idiom> U از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
depersonalization U توجه نکردن به هویت فردی
boycotted U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
to not lift a finger <idiom> U اصلا هیچ کاری نکردن
failures U عمل نکردن گیر سلاح
boycott U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
goof off <idiom> U کار نکردن یاجدی نبودن
underplay U دست خودرا ادا نکردن
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
aborts U ریشه نکردن عقیم ماندن
failure U عمل نکردن گیر سلاح
disbelieved U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
except U : مستثنی کردن مشمول نکردن
disregard U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards U اعتنا نکردن عدم رعایت
boycotting U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
to turn a d. ear to U توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
off one's high horse <idiom> U تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
disregarded U اعتنا نکردن عدم رعایت
disbelieves U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
married failure U عمل نکردن اتصالی مین
beyond grasp U درک نکردن بیرون ازحدادراک
an incredulous smile U لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
married failure U عمل نکردن خوشه اتصال مین
malfunction U [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
misfire U عمل نکردن گلوله مانع اتش
turn one's back on <idiom> U کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
Keep oneself to oneself. U پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
misfired U عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfires U عمل نکردن گلوله مانع اتش
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to fall over [computer, programme, ...] U [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
to conk out U کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
refuse U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to have packed up [British E] U کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
welch U زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
refusing U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to crap out U کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
off balance <idiom> U فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
refused U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
Welsh U زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
lay off <idiom> U بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com