Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to incline on's ear
U
با نظر مساعد گوش دادن گوش فرا گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
friendly
U
مساعد
friendlier
U
مساعد
friendlies
U
مساعد
propitious
U
مساعد
friendliest
U
مساعد
large hearted
U
مساعد
favourable
U
مساعد
auspicious
U
مساعد
furthersome
U
مساعد
fortunate
U
مساعد
towardly
U
مساعد
adjutants
U
مساعد
favouring or vor
U
مساعد
adjutant
U
مساعد
favorable
U
مساعد
inclinable
U
مساعد
acclimatizes
U
خو دادن یا خو گرفتن
acclimatised
U
خو دادن یا خو گرفتن
acclimatises
U
خو دادن یا خو گرفتن
reciprocates
U
دادن و گرفتن
acclimatized
U
خو دادن یا خو گرفتن
reciprocated
U
دادن و گرفتن
acclimatizing
U
خو دادن یا خو گرفتن
acclimatize
U
خو دادن یا خو گرفتن
acclimatising
U
خو دادن یا خو گرفتن
reciprocate
U
دادن و گرفتن
favourable
U
جواب مساعد
auspiciously
U
بطور مساعد
tailwinds
U
باد مساعد
good fortune
U
بخت مساعد
auspiciousness
U
مساعد بودن
fairly
U
بطور مساعد
prosperouly
U
بطور مساعد
conducive
U
سودمند مساعد
tailwind
U
باد مساعد
favourableness
U
مساعد بودن
receptor
U
ستاره مساعد گیرنده
view favourably
U
با نظر مساعد نگریستن
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
receptors
U
ستاره مساعد گیرنده
favourably
U
بطور مساعد یا مطلوب
undertaken
U
بعهده گرفتن قول دادن
squeezing
U
اب میوه گرفتن بزورجا دادن
squeezes
U
اب میوه گرفتن بزورجا دادن
distinguish
U
تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
distinguishes
U
تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
squeezed
U
اب میوه گرفتن بزورجا دادن
undertakes
U
بعهده گرفتن قول دادن
squeeze
U
اب میوه گرفتن بزورجا دادن
undertake
U
بعهده گرفتن قول دادن
have one's ass in a sling
<idiom>
U
دریک وضع نا مساعد بودن
vambrace
U
ساعد پوش زره مساعد
eep
U
گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
averaged
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
trifle
U
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
averaging
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
put to the question
U
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
to sue out a writ
U
حکمی را بوسیله دادن عرضحال گرفتن
trifles
U
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
propitiously
U
بطور مساعد یا موافق خجسته وار
talk up
U
بانظر مساعد مورد بحث قراردادن
To view something approvingly ( favourably ) .
U
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
favorable balance of trade
U
موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
pawn broker
U
کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
damping vane
U
پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
pace
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
format
U
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
formats
U
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
challenge and reply
U
ذکر گوینده و گیرنده پیام اعلام دادن و گرفتن پیام
postures
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
interwed
U
در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
haustellate
U
دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
weatherly
U
حرکت در مسیر باد دارای باد مساعد
rob Peter to pay Paul
<idiom>
U
از یکی گرفتن وبه یکی دادن
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
accelerating
U
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated
U
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate
U
سرعت دادن سرعت گرفتن
to lend and borrow
U
قرض دادن و قرض گرفتن
accelerates
U
سرعت دادن سرعت گرفتن
ringing the changes
U
ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
to seal up
U
درز گرفتن کاغذ گرفتن
grips
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
To tell some one his fortune .
U
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
mitigate
U
تخفیف دادن تسکین دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
compensate
U
پاداش دادن عوض دادن
insulted
U
فحش دادن دشنام دادن
insult
U
فحش دادن دشنام دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
compensated
U
پاداش دادن عوض دادن
effectuate
U
انجام دادن صورت دادن
mitigated
U
تخفیف دادن تسکین دادن
pottion
U
بهره دادن از جهاز دادن به
compensates
U
پاداش دادن عوض دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
mitigates
U
تخفیف دادن تسکین دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
to switch on
U
اتصال دادن جریان دادن
organizing
U
سازمان دادن ارایش دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
organizes
U
سازمان دادن ارایش دادن
loan
U
قرض دادن عاریه دادن
organize
U
سازمان دادن ارایش دادن
organising
U
سازمان دادن ارایش دادن
expands
U
توسعه دادن بسط دادن
organises
U
سازمان دادن ارایش دادن
expanding
U
توسعه دادن بسط دادن
loans
U
قرض دادن عاریه دادن
expand
U
توسعه دادن بسط دادن
assign
U
نسبت دادن تخصیص دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
to set forth
U
شرح دادن بیرون دادن
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com