English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (714 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dosing machine U دستگاه تقسیم کننده با مقیاس
divisional U مربوط به تقسیم
nominal scale U شاخص مقیاس اسمی مقیاس غیر واقعی مقیاس تقریبی
eutherian U مربوط به تقسیم بندی بزرگ پستانداران
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
deformation work U عملیات مربوط به تغییر شکل
operational U قابل استفاده مربوط به عملیات
arithmetic U مربوط به توابع ریاضی از قبیل جمع و تفریق و تقسیم و ضرب
cryptologistics U امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
national command U یکان یا قسمت نظامی مربوط به هر ملت در عملیات چندکشور
national component U هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
watershed management U کلیه عملیات مربوط به اصلاح و نگهداری و بهره برداری از انجیرها
event driven U برنامه کامپیوتری یا فرآیند که هر مرحله اجرا مربوط به عملیات خارجی است
anodize U روش ساخت و عملیات مربوط به الومینیوم و الیاژهای ان توسط اکسیداسیون اندیک
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
barleycorn U مقیاس وزنی برابر 8460/0 گرم مقیاس طولی برابر5/8میلیمتر
rood U مقیاس سطحی معادل یک چهارم جریب مقیاس طولی که درانگلستان 7 الی 8 یارد است
psychological U عملیات روانی مربوط به روانشناسی روانشناسی
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
scale U مقیاس کردن
scaling U مقیاس کردن
reconstitute U تنظیم مقیاس کردن
reconstituting U تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes U تنظیم مقیاس کردن
reconstituted U تنظیم مقیاس کردن
centigrade temperature scale U مقیاس دمای سانتی گراد مقیاس دمای سلیسوس
scale factor U ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
to scale up or down U مقیاس چیزیرابزرگتر یاکوچکتر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
reconstituted U تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituting U تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitute U تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitutes U تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
to share out U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
small-scale U طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale U طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
shires U به استان تقسیم کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
break down U تقسیم بندی کردن
shire U به استان تقسیم کردن
sector U جزء تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
partition U تقسیم افراز کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
lot U تقسیم بندی کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
sectors U جزء تقسیم کردن
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
admeasure U سهم دادن تقسیم کردن
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
comparmentalize U به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
divisions U بخش رسته تقسیم کردن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
division U بخش رسته تقسیم کردن
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
dichotomize U بدو بخش تقسیم کردن
parcel U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
ratioing U کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
reconnoitered U عملیات اکتشافی کردن
reconnoiters U عملیات اکتشافی کردن
reconnoiter U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitred U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitring U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitre U عملیات اکتشافی کردن
ceases U قطع کردن عملیات
rehearsals U تمرین کردن عملیات
ceased U قطع کردن عملیات
cease U قطع کردن عملیات
reconnoitering U عملیات اکتشافی کردن
ceasing U قطع کردن عملیات
rehearsal U تمرین کردن عملیات
reconnoitres U عملیات اکتشافی کردن
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
circuits U یچ کردن عملیات انجام میدهد
phasing U مرحله بندی کردن عملیات
circuit U یچ کردن عملیات انجام میدهد
demonstrations U تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstration U تظاهر به انجام عملیات کردن
coached U رهبری عملیات ورزشی را کردن
coach U رهبری عملیات ورزشی را کردن
clearing operations U عملیات پاک کردن مین
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
coaches U رهبری عملیات ورزشی را کردن
connect U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
interdict U ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
logging U عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
interdiction U ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
connect U مربوط کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com