English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
make a beeline for something <idiom> U با عجله به جایی رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to decamp U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to skive off early [British English] U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
to go about U ازجایی به جایی رفتن
to ride on the bus U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
hurries U عجله
hurriedness U عجله
in a hurry U در عجله
hastiness U عجله
hurry U عجله
hurrying U عجله
forwardness U عجله
haste U عجله
snaps U عجله
hustling U عجله
unhurried U بی عجله
posted U عجله
snap U عجله
post U عجله
snapped U عجله
hasty U با عجله
snapping U عجله
post- U عجله
unhurriedly U بی عجله
posts U عجله
speeds U عجله
speeding U عجله
speed U عجله
hustles U عجله
hustled U عجله
hustle U عجله
in a hurry <idiom> U عجله داشتن
step on the gas <idiom> U عجله کردن
in a rush <idiom> U عجله داشتن
get one's rear in gear <idiom> U عجله کردن
get a move on <idiom> U عجله کردن
get cracking <idiom> U عجله کردن
take your time U عجله نکن
in a hurried state U در حال عجله
make a hurry U عجله کنید
shuffle off U به عجله برداشتن
to make haste U عجله کردن
expediency U عجله کارمهم
step on it <idiom> U عجله کردن
stour U کشمکش عجله
I'm in a hurry. من عجله دارم
speeder U عجله کننده
I'm in a hurry. من عجله دارم.
to make a hurry U عجله کردن
hurry up U عجله کنید
haste U عجله کردن
busk U عجله کردن
precipitous U از روی عجله
busking U عجله کردن
hotfoot U عجله کردن
expeditious U از روی عجله
birr U عجله وسرعت
busked U عجله کردن
expedience U عجله کارمهم
festinate U عجله کردن
hold hard U عجله نکنید
to be under deadline pressure U عجله داشتن
hurries U عجله کردن
hie U عجله کردن
hurry U عجله کردن
hurrying U عجله کردن
to be pressed for time U عجله داشتن
busks U عجله کردن
hying U عجله کردن
Hurry up !Step on it ! Come on! U یا الله عجله نکن !
I am in a great hurry . I am pressed for time . U خیلی عجله دارم
Why all this rush ? U عجله ات برای چیست ؟
sketchy U از روی عجله ناقص
sketchily U از روی عجله ناقص
snatchy U با عجله انجام شده
one-two <idiom> U عجله کار شیطونه
he is in a hurry to go U عجله دارد برفتن
sketchier U از روی عجله ناقص
sketchiest U از روی عجله ناقص
rush U حمله کردن هجوم با عجله
rushed U حمله کردن هجوم با عجله
to shake a leg <idiom> U عجله کردن [اصطلاح روزمره]
rushing U حمله کردن هجوم با عجله
We rushed ( hurried ) back to the train station. U با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
i am in a hurry for it U عجله دارم یا در شتاب هستم
jotting U چیزیکه با عجله نوشته شده
throw together <idiom> U عجله داشتن ومراقب نبودن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
slap together <idiom> U به عجله وبی مراقبت واداشتن
Come on, shake a leg! U عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
There is no hurry , there is plenty of time . U عجله نکنید وقت زیاد داریم
spot checks U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
Get a move on! U یکخورده عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
someplace U جایی
wherever U جایی که
someplace U یک جایی
inopportuneness U بی جایی
inopportunity U بی جایی
minx U زن هر جایی
n tuple U N جایی
charnel house U جایی که
displacement U جابه جایی
immutability U پا بر جایی ثبات
scratch where it itches U هر جایی را که میخاردبخارانید
banal U همه جایی
commonplace U همه جایی
from the outside U از خارج [از جایی]
shift U جابه جایی
shifted U جابه جایی
shifts U جابه جایی
gas log U جایی که گازمیسوزد
translocation U جابه جایی
transposition U جابه جایی
rush U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
somewheres U یک جایی دریک محلی
displacement of affect U جابه جایی عاطفه
locomotion U جابه جایی حرکتی
rettery U جایی که بذرک را می خیسانند
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
transposition of affect U جابه جایی عاطفه
drop by <idiom> U بازدید از کسی با جایی
stand clear U جایی را ترک کردن
come from <idiom> U بومی جایی بودن
attender U شخص حاضر در جایی
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
drive displacement U جابه جایی سائق
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
p.of the ways U جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
synesthesia U جابه جایی حسی
synaesthesia U جابه جایی حسی
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
somewhere U یک جایی دریک محلی
to stay overnight U مدت شب را [جایی] گذراندن
to hunker down in a place U در جایی پناه بردن
lie in wait <idiom> U جایی قیم شدن
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
berth U جایی که قایق به لنگربسته میشود
to stay away from something U دور ماندن از چیزی یا جایی
i am at my wit's end U دیگر عقلم به جایی نمیرسد
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
berthed U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthing U جایی که قایق به لنگربسته میشود
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
berths U جایی که قایق به لنگربسته میشود
lomomote U از جایی بجایی حرکت کردن
break fresh ground <idiom> U از راهی تازه به جایی رسیدن
tourist trap <idiom> U جایی که جذب توریست میکند
boarding house U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to stay away from something U اجتناب کردن از چیزی یا جایی
boarding houses U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to tow a vehicle [to a place] U یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
to admit sombody [into a place] U راه دادن کسی [به جایی]
strict enclosure U انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
get out from under <idiom> U از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
exchanges U جابه جایی داده بین دو محل
bone-house U [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
exchanged U جابه جایی داده بین دو محل
exchange U جابه جایی داده بین دو محل
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
exchanging U جابه جایی داده بین دو محل
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
stamping grounds <idiom> U پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
Mind your head! U مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
to bar somebody from entering the place U مانع کسی وارد جایی شدن
plate rack U جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
there is time and place for everything <proverb> U هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
souvenir U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
varicosity U جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
bone dry U جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
breeding ground U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding grounds U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
One good turn deserves another . U کاسه جایی رود که باز آید قدح
tie down <idiom> U منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com