English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3623 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . U با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to tell a coke-and-bull story <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to spin a yarn <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
To cook up a story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
I have nothing to do with politics. U کاری به سیاست ندارم
i have no work today U امروز کاری ندارم
She is not concerned with all that . U با این کارها کاری ندارم
I am minding my own business. U کاری بکار کسی ندارم
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
i have no knowledge of it U هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance U در یاد ندارم بخاطر ندارم
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
screw around <idiom> U درگیر کاری بودن
To be in the thick of some thing . U در کش وقوس کاری بودن
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
to be looking to do something U در صدد انجام کاری بودن
to propose to do something U در صدد انجام کاری بودن
to intend to do something U در صدد انجام کاری بودن
to be about to do something U در صدد انجام کاری بودن
make one's bed and lie in it <idiom> U مسئول انجام کاری بودن
capability U قادر به انجام کاری بودن
facility U قادر به انجام کاری به سادگی بودن
to be on the verge [brink] of doing something <idiom> U آماده انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be on the verge [brink] of doing something <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be about to do something <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be about to do something <idiom> U آماده انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
i have nothing U ندارم
i cannot bear him U حوصله او را ندارم
Are there any letters for me? U من نامه ای ندارم؟
i dont meant it U مقصودی ندارم
I am dead broke . I am penniless. U یک غاز هم ندارم
i am not in U حالش را ندارم
i am not a with him U با او اشنایی ندارم
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
i have no objection to that U به ان اعتراضی ندارم
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
Are there any messages for me? U من پیغامی ندارم؟
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
i reck not of danger U من باکی از خطر ندارم
I have nothing against you . U با شما مخالفتی ندارم
I cant do any crystal – gazing . U علم غیب که ندارم
I don't like this. من این را دوست ندارم.
i do not have the courage U جرات انرا ندارم
No offence! U قصد اهانت ندارم!
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
I have no small change. U من پول خرد ندارم.
I am not in the mood. U حال وحوصله ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her. U ازاودل خوشی ندارم
I'm not worth it. U من ارزش اونو ندارم.
I'm fine with it. <idiom> U من باهاش مشکلی ندارم.
I have nothing to do with him . U با اوسر وکاری ندارم
i am out of p with it U دیگرحوصله انرا ندارم
i am reluctant to go U میل ندارم بروم
i do not feel like working U کار کردن ندارم
No harm meant! U قصد اهانت ندارم!
My pain has gone. U دیگر درد ندارم.
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
i have nothing else U هیچ چیز دیگر ندارم
I don't have it in my power to help you. U من توانایی کمک به شما را ندارم.
I have no doubt that you wI'll succeed. U تردیدی ندارم که موفق می شوید
I am tied up ( engaged ) on Saturday . U شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
I dont wish ( want ) to malign anyone . U میل ندارم بد کسی را بگویم
That is fine by me if you agree. U اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I havent heard of her for a long time. U مدتها است از او خبری ندارم
I dislike dull colors . U رنگهای مات را دوست ندارم
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
i cannot a to buy that U استطاعت خرید انرا ندارم
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
I have nothing more to say . U دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I cant take (stand) it any longer. U بیش از این تاب ندارم
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
ido not feel my legs U نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I have no claim to this house. U نسبت به این خانه ادعایی ندارم
It is of no interest to me at all. U من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I dont have an earthly chance. U کمترین شانس راروی زمین ندارم
To regain consciousness. to come to. U امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. U فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
You must be joking (kidding). U شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
i have no idea of that U هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . U بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
I dont mean to intrude . U قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
It is too expensive for me to buy ( purchase ). U برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
half left U فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
state lamb U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
I am running out of money . U پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
I dont have one toman let alone a thousand tomans . U هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
I simply cant concentrate. U حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
dextrorotatory U راست بر
forthrights U سر راست
outspoken U رک و راست
straightforward U رک سر راست
erect U راست
erected U راست
plumply U سر راست
erecting U راست
erects U راست
straightest U راست
sheer U یک راست
truer U راست
turnabout U به راست راست
right turn U به راست راست
directly U سر راست
rectilineal U راست خط
right face U به راست راست
right back U بک راست
beeline U خط راست
on end U راست
turnabouts U به راست راست
uninhibited U رک و راست
up front U رک و راست
apeak U راست
freehearted U رک و راست
four-square U رک و راست
dextrogyrous U راست بر
wrapover dress U راست
right footed U راست پا
bolt upright U راست
straightish U راست
righting U راست
wrapover top U راست
candid U راست
straightforward U راست
righted U راست
wooden U راست
plain dealing U راست
truest U راست
plain spoken U یر راست
vertically U راست
right U راست
straightish U سر راست
vertical beam U راست رو
wrapover skirt U راست
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1This student is stupid ,close the book on him.
1I am good with figures,how about you?
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
2بازوی دست راست
2بازوی دست راست
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com