Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sail in
U
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
enterprise
U
مبادرت بکاری کردن
to put ones hand to anything
U
بکاری مبادرت کردن
to set one's hand to a task
U
بکاری مبادرت کردن
enterprises
U
مبادرت بکاری کردن
fall to
U
بکاری مبادرت کردن
to a an under taking
U
باجرات بکاری مبادرت کردن
to set about
U
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
to offer at any thing
U
بکاری مبادرت ورزیدن
competed
U
تلاش و جدیت کردن
competes
U
تلاش و جدیت کردن
compete
U
تلاش و جدیت کردن
to start out to do something
U
اقدام بکاری کردن
incilnable to do something
U
مایل کردن بکاری
to youse to a
U
تحریک بکاری کردن
to persuade in to an act
U
وادار بکاری کردن
attacked
U
مبادرت کردن به
attack
U
مبادرت کردن به
attacks
U
مبادرت کردن به
emprize
U
مبادرت کردن
to set on
U
مبادرت کردن به
aggress
U
مبادرت کردن
to betake oneself
U
مبادرت کردن
to a. oneself
U
مبادرت کردن
adventures
U
باتهور مبادرت کردن
adventure
U
باتهور مبادرت کردن
venture
U
اقدام یا مبادرت کردن به
ventured
U
اقدام یا مبادرت کردن به
venturing
U
اقدام یا مبادرت کردن به
ventures
U
اقدام یا مبادرت کردن به
tasks
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
dared
U
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare
U
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dares
U
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
attacked
U
مبادرت کردن به تاخت کردن
attempted
U
قصد کردن مبادرت کردن به
attacks
U
مبادرت کردن به تاخت کردن
attempts
U
قصد کردن مبادرت کردن به
attempt
U
قصد کردن مبادرت کردن به
attack
U
مبادرت کردن به تاخت کردن
attempting
U
قصد کردن مبادرت کردن به
competency
U
جدیت
earnestness
U
جدیت
actions
U
جدیت
enthusiasm
U
جدیت
action
U
جدیت
intentness
U
جدیت
enthusiasms
U
جدیت
seriousness
U
جدیت
gravity
U
جدیت
activeness
U
جدیت
accredits
U
اطمینان کردن
confides
U
اطمینان کردن
accrediting
U
اطمینان کردن
confided
U
اطمینان کردن
accredit
U
اطمینان کردن
confide
U
اطمینان کردن
acting
U
بازیگری جدیت
impressment
U
جدیت حرارت
competence
U
روح تلاش جدیت
wickedness
U
نا بکاری
confident test
U
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
trut
U
اطمینان داشتن توکل کردن
avouch
U
اقرار کردن اطمینان دادن
vouch
U
اطمینان دادن تایید کردن
sink one's teeth into
<idiom>
U
با جدیت دنبال کاری رفتن
pitch in
U
با سعی و جدیت شروع بکارکردن
To get on with a job.
U
بکاری پرداختن
someone to rely on
U
به کسی اطمینان کردن
[اتکا کردن]
controls
U
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controlling
U
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control
U
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
dday
U
روز شروع بکاری
to offer at any thing
U
دست بکاری زدن
to put ones hand to anything
U
دست بکاری زدن
to turn to
U
دست بکاری گرفتن
bide
U
بکاری ادامه دادن
to start doing something
U
دست بکاری زدن
to set one's hand to a task
U
دست بکاری زدن
reliability
U
اطمینان قابلیت اطمینان
bank on
<idiom>
U
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
o quake at work and sweet at meals.
<proverb>
U
به وقت کار,جدیت ,بهنگام غذا,رئوفت.
swear in
U
بامراسم تحلیف بکاری گماشتن
dragoon
U
بزور شکنجه بکاری واداشتن
jumping off place
U
شروع بکاری نقطه عزیمت
dragoons
U
بزور شکنجه بکاری واداشتن
venture
U
مبادرت ریسک
ventured
U
مبادرت ریسک
venturing
U
مبادرت ریسک
ventures
U
مبادرت ریسک
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
U
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
coddling
U
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddled
U
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddle
U
بادقت زیاد بکاری دست زدن
to set about
دست بکاری زدن آماده کاری
coddles
U
بادقت زیاد بکاری دست زدن
he proceeded to investigate it
U
بتحقیق ان مبادرت نمود
betook
U
دست زده مبادرت کرده
self slayer
U
مبادرت کننده بخود کشی
mutual funds
U
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual fund
U
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
self-
U
برای اطمینان از صحت نحوه کار کردن , معمولاگ حافظه , وسایل جانبی و دیسک درایوها بررسی می شوند
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
refreshed
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
sureties
U
اطمینان
confidence limit
U
حد اطمینان
confidences
U
اطمینان
confidence
U
اطمینان
instable
U
بی اطمینان
trustingly
U
با اطمینان
security
U
اطمینان
assuredness
U
اطمینان
assurances
U
اطمینان
certes
U
اطمینان
fideism
U
اطمینان
safety
U
اطمینان
trust
U
اطمینان
surety
U
اطمینان
trusted
U
اطمینان
certainties
U
اطمینان
affiance
U
اطمینان
trusts
U
اطمینان
certitude
U
اطمینان
certainty
U
اطمینان
assurance
U
اطمینان
coefficient of safety
U
ضریب اطمینان
coniviction
U
عقیده اطمینان
fire escape
U
پلکان اطمینان
uncertainties
U
عدم اطمینان
dependability
U
قابلیت اطمینان
confidence interval
U
فاصله اطمینان
confidence limits
U
حدود اطمینان
reliability
U
قابل اطمینان
reliability
U
قابلیت اطمینان
bleeder valve
U
شیر اطمینان
fire escapes
U
پلکان اطمینان
insuring
U
اطمینان یافتن
interval confidence
U
دامنه اطمینان
interval confidence
U
فاصله اطمینان
insurance stockage
U
ذخیره اطمینان
reliability
U
قابلیت اطمینان
confidence level
U
درجه اطمینان
overconfidence
U
اطمینان بیش از حد
safety-valves
U
دریچه اطمینان
assuror
U
اطمینان دهنده
safety-valve
U
دریچه اطمینان
dependable
U
قابلیت اطمینان
assurance factor
U
ضریب اطمینان
assurer
U
اطمینان دهنده
confidence coefficicent
U
ضریب اطمینان
confidingly
U
از روی اطمینان
cretain
U
تاحدی اطمینان
safety belts
U
کمربند اطمینان
failure safety
U
قابلیت اطمینان
liable
U
قابل اطمینان
assurable
U
قابل اطمینان
confidence belt
U
کمربند اطمینان
quality assurance
U
اطمینان از کیفیت
reassurance
U
اطمینان افرینی
reliable
U
قابل اطمینان
valid
U
قابل اطمینان
figure on
اطمینان داشتن
play up
U
اطمینان دادن به
unreliability
U
عدم اطمینان
solids
U
قابل اطمینان
unpromising
U
غیرقابل اطمینان
relief valve
U
شیر اطمینان
sicker
U
قابل اطمینان
trustful
U
معتمد اطمینان
uncertainty
U
عدم اطمینان
positiveness
U
قطعیت اطمینان
assure
U
اطمینان دادن
assures
U
اطمینان دادن
fiducial interval
U
فاصله اطمینان
reassurances
U
اطمینان مجدد
reassurances
U
اطمینان افرینی
i'll warrant
U
اطمینان میدهم
factor of safety
U
عامل اطمینان
solid
U
قابل اطمینان
factor of safety
U
ضریب اطمینان
reassurance
U
اطمینان مجدد
reputable
U
قابل اطمینان
assuring
U
اطمینان دادن
level of confidence
U
سطح اطمینان
ensured
U
اطمینان یافتن
limits of confidence
U
حدود اطمینان
safety glass
U
شیشه اطمینان
safety hook
U
قلاب اطمینان
ensure
U
اطمینان یافتن
aplomb
U
اطمینان بخود
trusty
U
اطمینان بخش
safety belt
U
کمربند اطمینان
ensures
U
اطمینان یافتن
safety lamp
U
چراغ اطمینان
truster
U
اطمینان کننده
insures
U
اطمینان یافتن
safety plug
U
پولک اطمینان
safe valve
U
دریچه اطمینان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com