Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
approval to the majority
U
با اکثریت موافقت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
we had a narrow majority
U
بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
to vote down
U
با اکثریت ارا رد کردن
vote down
U
به اکثریت اراء رد کردن
voted
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
vote
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
votes
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
accorded
U
موافقت کردن
grant
U
موافقت کردن
accord
U
موافقت کردن
assenting
U
موافقت کردن
acceding
U
موافقت کردن
accedes
U
موافقت کردن
to look after
موافقت کردن
approve
U
موافقت کردن
acceded
U
موافقت کردن
to come in to line
U
موافقت کردن
assents
U
موافقت کردن
accede
U
موافقت کردن
granted
U
موافقت کردن
consenting
U
موافقت کردن
consents
U
موافقت کردن
accomodate
U
موافقت کردن
complied
U
موافقت کردن
consent
U
موافقت کردن
complies
U
موافقت کردن
comply
U
موافقت کردن
complying
U
موافقت کردن
acquiesce
U
موافقت کردن
admit
موافقت کردن
grants
U
موافقت کردن
assent
U
موافقت کردن
assented
U
موافقت کردن
consented
U
موافقت کردن
jibing
U
موافقت کردن
approves
U
موافقت کردن
jibe
U
موافقت کردن
jibed
U
موافقت کردن
concurs
U
موافقت کردن
approbate
U
موافقت کردن
jibes
U
موافقت کردن
homologate
U
موافقت کردن
concur
U
موافقت کردن
approving
U
موافقت کردن
accords
U
موافقت کردن
concurring
U
موافقت کردن
concurred
U
موافقت کردن
gibes
U
موافقت کردن
go along
<idiom>
U
موافقت کردن
approbate
U
پسندیدن موافقت کردن
to fall in
U
فروکشیدن موافقت کردن
come to an agreement
U
موافقت پیدا کردن
collogue
U
موافقت دروغی کردن
overwrite
U
باپرداخت موافقت کردن
to agree on something
U
موافقت کردن با چیزی
in keeping with
<idiom>
U
مشابه ،موافقت کردن
to a to a proposal or opinion
U
باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
acquiesced
U
رضایت دادن موافقت کردن
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
acquiesces
U
رضایت دادن موافقت کردن
acquiescing
U
رضایت دادن موافقت کردن
agreeing
U
موافقت کردن موافق بودن
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
to go in with
U
ملحق شدن با موافقت کردن با
lip service
<idiom>
U
تنها زبونی موافقت کردن
obeying
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obey
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeyed
U
حرف شنوی کردن موافقت کردن
to come to an explanation
U
درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
win a lady's hand
U
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
okay
U
تصویب کردن موافقت کردن
ok
U
تصویب کردن موافقت کردن
admitting
U
موافقت کردن تصدیق کردن
admits
U
موافقت کردن تصدیق کردن
plurality
U
اکثریت
majority
U
اکثریت
pluralities
U
اکثریت
majorities
U
اکثریت
majority gate
U
دریجه اکثریت
major party
U
حزب اکثریت
full majority
U
اکثریت تامه
plurality of vote
U
اکثریت ارا
bulk
U
توده اکثریت
special majority
U
اکثریت خاص
relative majority
U
اکثریت نسبی
generality
U
عمومیت اکثریت
majority operation
U
عمل اکثریت
generalities
U
عمومیت اکثریت
absolute majority
U
اکثریت مطلق
by a majority vote
U
به اکثریت اراء
majority of the members
U
اکثریت اعضا
at the head of the poll
U
حائز اکثریت
majority rule
U
قانون اکثریت
obstructionist
U
اکثریت می اندازد
split decision
U
رای اکثریت داوران
majority
U
اکثریت پیادهای شطرنج
feck
U
سهم بزرگتر اکثریت
to vote in
U
با اکثریت ارا برگزیدن
polls
U
حائز شدن اکثریت سر
dissentient
U
مخالف عقیده اکثریت
majorities
U
اکثریت پیادهای شطرنج
poll
U
حائز شدن اکثریت سر
polled
U
حائز شدن اکثریت سر
crippled majority
U
اکثریت پیادهای فلج
to yet had it
U
طرف مثبت اکثریت را دارند
quorum
U
اکثریت لازم برای مذاکرات
cabinet government
U
حکومت حزب حائز اکثریت
lowest common denominator
U
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
lowest common denominators
U
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
majority rule
U
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
to carry a motion by acclamation
U
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
pourparley
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
subscribes
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
accords
U
موافقت
concurrence
U
موافقت
congruity
U
موافقت
ententes cordiales
U
موافقت
agreeability
U
موافقت
approbation
U
موافقت
adhesion
U
موافقت
accord
U
موافقت
agreeableness
U
موافقت
settle for
<idiom>
U
موافقت با
keeping
U
موافقت
accordance
U
موافقت
accorded
U
موافقت
sympathy
U
موافقت
assentation
U
موافقت
approval
U
موافقت
understandings
U
موافقت
accommodating
U
موافقت
consents
U
موافقت
agreement
U
موافقت
acquiescence
U
موافقت
consenting
U
موافقت
consented
U
موافقت
consent
U
موافقت
sympathies
U
موافقت
understanding
U
موافقت
congeniality
U
موافقت
entente
U
موافقت
ententes
U
موافقت
accompt
U
موافقت
consentaneity
U
موافقت
unions
U
موافقت
union
U
موافقت
agreements
U
موافقت
treaty
U
موافقت نامه
agreements
U
موافقت نامه
quota agreement
U
موافقت سهمیه
treaties
U
موافقت نامه
agreement
U
موافقت نامه
endorsements
U
موافقت تایید
compliable
U
قابل موافقت
assentient
U
موافقت دهنده
congruency
U
موافقت تناسب
to come to an agreement
U
موافقت پیداکردن
condescension
U
تمکین موافقت
congruence
U
موافقت تناسب
endorsement
U
موافقت تایید
gentlemen's agreement
U
موافقت شرافتمندانه
non placer
U
موافقت نمیشود
non concurrence
U
عدم موافقت
incongrvity
U
عدم موافقت
non compliance
U
عدم موافقت
disagreement
U
عدم موافقت
in league with
<idiom>
U
موافقت مخفیانه
disagreements
U
عدم موافقت
non cincurrence
U
عدم موافقت
verbal agreement
U
موافقت شفاهی
propitiousness
U
موافقت مساعدت
incompliance
U
عدم موافقت
implicit agreement
U
موافقت ضمنی
concordat
U
موافقت نامه
accommodation
U
تطبیق موافقت
accommodations
U
تطبیق موافقت
no go
<idiom>
U
موافقت نکردن
come to terms
<idiom>
U
به موافقت رسیدن
nonconformity
U
عدم موافقت
wage agreement
U
موافقت نامه دستمزد
consents
U
موافقت رضایت دادن
assents
U
رضایت دادن موافقت
to be in disagreement
[with somebody]
U
موافقت نکردن
[با کسی]
consented
U
موافقت رضایت دادن
consent
U
موافقت رضایت دادن
trade agreement
U
موافقت نامه تجاری
assenting
U
رضایت دادن موافقت
arbitration agreement
U
موافقت نامه داوری
unity
U
شراکت موافقت واحد
to strike a bargain
U
درمعامله موافقت پیداکردن
bond
U
تعهد موافقت نامه
in agreement with somebody
U
با کسی موافقت داشتن
incongruousness
U
عدم موافقت یا تطابق
as previously agreed upon
<adv.>
U
همینطور که قبلا موافقت شد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com