Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
disunite
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disuniting
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to make mischief
U
نفاق انداختن
to set by the ears
U
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
to set at loggerheads
U
باهم بد کردن باهم مخالف کردن
foreignism
U
رسم بیگانه بیگانه پرستی
estrangement
U
بیگانه کردن
stranger
U
بیگانه کردن
estrangements
U
بیگانه کردن
foreignize
U
بیگانه کردن یاشدن
estrange
U
بیگانه کردن دورکردن
synchronize
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
spliced
U
باهم متصل کردن
cohabit
U
باهم زندگی کردن
splices
U
باهم متصل کردن
confuse
U
باهم اشتباه کردن
splice
U
باهم متصل کردن
to keep company
U
باهم امیزش کردن
cohabiting
U
باهم زندگی کردن
symmetrize
U
باهم قرینه کردن
interchanging
U
باهم عوض کردن
interchanges
U
باهم عوض کردن
interchanged
U
باهم عوض کردن
chums
U
باهم زندگی کردن
chum
U
باهم زندگی کردن
cohabited
U
باهم زندگی کردن
confuses
U
باهم اشتباه کردن
to set at variance
U
با هم بد کردن باهم مخالف ت
sum
U
باهم جمع کردن
splicing
U
باهم متصل کردن
intercommon
U
باهم شرکت کردن
sums
U
باهم جمع کردن
interchange
U
باهم عوض کردن
interwed
U
باهم پیوند کردن
cohabits
U
باهم زندگی کردن
hypocrisy
U
نفاق
factionalism
U
نفاق
faction
U
نفاق
discord
U
نفاق
factions
U
نفاق
dissension
U
نفاق
concision
U
نفاق
split
U
نفاق
to spar at each other
U
باهم مشت بازی کردن
to cotton with each other
U
باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton together
U
باهم ساختن یارفاقت کردن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bone of contention
U
مایه نفاق
factious
U
نفاق افکن
bones of contention
U
مایه نفاق
splitter
U
نفاق انداز
disruptive
U
نفاق افکن
disunion
U
انفصال نفاق
to come to an explanation
U
درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
avert
U
بیزار کردن بیگانه کردن
averted
U
بیزار کردن بیگانه کردن
averting
U
بیزار کردن بیگانه کردن
alienates
U
بیگانه کردن منحرف کردن
alienating
U
بیگانه کردن منحرف کردن
averts
U
بیزار کردن بیگانه کردن
alienate
U
بیگانه کردن منحرف کردن
kentish fire
U
که نشانه نفاق ..باشد
dissents
U
جداشدن نفاق داشتن
dissented
U
جداشدن نفاق داشتن
dissent
U
جداشدن نفاق داشتن
To sow the seeds of discrord.
U
تخم نفاق ودشمنی کاشتن
pace lap
U
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
extraditing
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrance
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entrances
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrancing
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
apartheid
U
نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
dump
U
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
barbarous
U
بیگانه
abroad
U
بیگانه
stranger
U
بیگانه
only
U
بس بیگانه
oversea
U
بیگانه
foreigner
U
بیگانه
peregrin or rine
U
بیگانه
foreign
U
بیگانه
barbarians
U
بیگانه
barbarian
U
بیگانه
alien
U
بیگانه
strangest
U
بیگانه
strange
U
بیگانه
aliens
U
بیگانه
outsider
U
بیگانه
foreigners
U
بیگانه
xenophobe
U
بیگانه
outsiders
U
بیگانه
peregrine
U
بیگانه
exotic
U
بیگانه
to let fly
U
انداختن تیرخالی کردن
put
U
تعویض کردن انداختن
puts
U
تعویض کردن انداختن
putting
U
تعویض کردن انداختن
to put by
U
دور انداختن رد کردن
to set off
U
انداختن برابر کردن
hurtling
U
پرت کردن انداختن
hurtled
U
پرت کردن انداختن
hurtles
U
پرت کردن انداختن
launching
U
انداختن پرت کردن
hurtle
U
پرت کردن انداختن
launches
U
انداختن پرت کردن
launched
U
انداختن پرت کردن
launch
U
انداختن پرت کردن
lay aside
U
پس انداز کردن انداختن
tossed
U
پرت کردن انداختن
slotting
U
انداختن چفت کردن
tossing
U
پرت کردن انداختن
tosses
U
پرت کردن انداختن
slot
U
انداختن چفت کردن
toss
U
پرت کردن انداختن
slots
U
انداختن چفت کردن
spit
U
سوراخ کردن تف انداختن
spits
U
سوراخ کردن تف انداختن
foreign subjects
U
اتباع بیگانه
phagocytosis
U
بیگانه خواری
foreignism
U
اصطلاح بیگانه
loanword
U
واژه بیگانه
overseas
U
کشورهای بیگانه
foreignlegion
U
هنگ بیگانه
foreing currency
U
پول بیگانه
xenophile
U
بیگانه پرست
xenocentrism
U
بیگانه محوری
xenophilism
U
بیگانه پرستی
xenophilous
U
بیگانه پرست
xenophobe
U
دشمن بیگانه
xenophobe
U
بیگانه ترس
xenoplastic
U
همزیست با بیگانه
outlandish
U
بیگانه وار
xenophobia
U
بیگانه هراسی
xenophobia
U
بیگانه ترسی
xenophile
U
بیگانه دوست
holozoic
U
بیگانه خوار
abroad
U
ممالک بیگانه
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
kidded
U
دست انداختن مسخره کردن
kid
U
دست انداختن مسخره کردن
throwin
U
در دنده انداختن تزریق کردن
embrangle
U
گیر انداختن گرفتار کردن
postponed
U
بتعویق انداختن موکول کردن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
engages
U
مجذوب کردن درهم انداختن
kidding
U
دست انداختن مسخره کردن
engage
U
مجذوب کردن درهم انداختن
retard
U
عقب انداختن اهسته کردن
retarding
U
عقب انداختن اهسته کردن
groove
U
خط انداختن شیار دار کردن
retards
U
عقب انداختن اهسته کردن
drop in
U
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
grooves
U
خط انداختن شیار دار کردن
operates
U
اداره کردن راه انداختن
deface
U
ازشکل انداختن محو کردن
defaced
U
ازشکل انداختن محو کردن
to play the fool with any one
U
کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
put over
U
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
operated
U
اداره کردن راه انداختن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
defaces
U
ازشکل انداختن محو کردن
defacing
U
ازشکل انداختن محو کردن
operate
U
اداره کردن راه انداختن
prorogue
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogate
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
paralyze
U
از کار انداختن بیحس کردن
hollers
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
desolate
U
از ابادی انداختن مخروبه کردن
hollered
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
holler
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
postpone
U
بتعویق انداختن موکول کردن
postponing
U
بتعویق انداختن موکول کردن
hollering
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com