English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
issuing bank U بانک صادر کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
exporter U صادر کننده
exporters U صادر کننده
issuant U صادر کننده
warrantor U صادر کننده warrant
originators U صادر کننده پیام
originator U صادر کننده پیام
issuing authority [body] U مرجع [اداره] صادر کننده
advising bank U بانک ابلاغ کننده
negotiating bank U بانک معامله کننده
presenting bank U بانک ارائه کننده
collecting bank U بانک وصول کننده
accepting bank U بانک قبول کننده
confirming bank U بانک تائید کننده
paying bank U بانک پرداخت کننده
confirming house U موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
opening bank U بانک باز کننده اعتبار
callable bond U نوعی قرضه که صادر کننده حق بازخرید ان را قبل ازموعد اسمی ندارد
debenture bond U برگهای که پشتوانه ان فقط اعتبار صادر کننده است سهم قرضه
underwriter U صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
underwriters U صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
reserve requirement U مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
rediscount rate U نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
giro U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giros U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
world bank U بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash U موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
emanates U صادر شدن
emanated U صادر شدن
pronounces U صادر کردن
emanate U صادر شدن
pronounce U صادر کردن
emit U صادر کردن
emitting U صادر کردن
promulge U صادر کردن
emits U صادر کردن
emanating U صادر شدن
export U صادر کردن
exported U صادر کردن
exporting U صادر کردن
emitted U صادر کردن
send out U صادر کردن
issued U صادر شدن
issuable U صادر کردنی
issued U صادر کردن
issues U صادر کردن
issues U صادر شدن
emanative U صادر شونده
issue U صادر کردن
issue U صادر شدن
outgoing U صادر شونده
pass a sentence U حکم صادر کردن
issue a warning U اخطار صادر کردن
re export U دوباره صادر کردن
certificate U گواهی صادر کردن
certificates U گواهی صادر کردن
to export something [from / to a country] U صادر کردن [به یا از کشوری]
to issue instructions U دستور صادر کردن
ago U : صادر شدن پیش رفتن
underwrote U پذیره نویسی صادر کردن
underwrite U پذیره نویسی صادر کردن
underwrites U پذیره نویسی صادر کردن
underwriting U پذیره نویسی صادر کردن
underwritten U پذیره نویسی صادر کردن
to smuggle out U قاچاقی صادر کردن یافرستادن
broadcasts U پیامی که در شبکه به همه صادر شود
charter U پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
chartering U پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
summary judgment U حکمی که علیه ضامن صادر میشود
chartered U پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
charters U پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
broadcast U پیامی که در شبکه به همه صادر شود
perverse verdict U درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
psephism U حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
dock receipt U رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
banks U بانک
check U چک بانک
bank U بانک
checks U چک بانک
checked U چک بانک
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
protesting U واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
pass U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
protested U واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
protests U واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
protest U واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
mortgage bank U بانک رهنی
bank failures U ورشکستگی بانک
bank of deposit U بانک پس انداز
piggy bank <idiom> U بانک کوچک
central bank U بانک مرکزی
bank U بانک ضرابخانه
bank stock U سهام بانک
bankbook U کتابچه بانک
monopoly bank U بانک انحصاری
bank overdraft U بدهی به بانک
bankroll U سرمایه بانک
banks U بانک ضرابخانه
national bank U بانک ملی
bankbill U برات بانک
bank U در بانک گذاشتن
remitting bank U بانک واگذارنده
state bank U بانک دولتی
loan bank U بانک وامی
loan bank U بانک استقراضی
bank rate U نرخ بانک
germplasm bank U بانک گونه ها
data bank U بانک داده ها
clearing banks U بانک پس انداز
state bank U بانک استان
saving bank U بانک پس انداز
shroff U بانک دار
merchant banks U بانک بازرگانی
merchant bank U بانک بازرگانی
development bank U بانک توسعه
bankers U بانک دار
banker U بانک دار
intermediary bank U بانک میانجی
memory bank U بانک حافظه
world bank U بانک جهانی
authorized bank U بانک مجاز
data banks U بانک داده ها
data bank U بانک اطلاعاتی
banks U در بانک گذاشتن
data bank U بانک اطلاعات
bank bill U برات بانک
bank asset U دارائی بانک
data banks U بانک اطلاعات
data banks U بانک اطلاعاتی
clearing bank U بانک پس انداز
drawen on the national bank U عهده بانک ملی
croupiers U کمک صاحب بانک
account U حساب داشتن در بانک
croupier U کمک صاحب بانک
export import bank U بانک صادرات واردات
stakeholder U نگهدارنده بانک در قمار
deposit with the bank U در بانک ودیعه گذاردن
deposit in the bank U در بانک به ودیعه گذاردن
federal reserve bank U بانک فدرال رزرو
Where is the nearest bank? U نزدیکترین بانک کجاست؟
to place money in the bank U پول در بانک گذاشتن
bankable U قابل پذیرش در بانک
approved bank U بانک تایید شده
to pay in U بحساب بانک گذاشتن
bank of issue U بانک ناشر اسکناس
accepting bank U بانک قبولی نویس
issuing bank U بانک گشاینده اعتبار
bank balance sheet U تراز نامه بانک
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
bankable U نقد شدنی در بانک
deposits U به حساب بانک گذاشتن
deposit U به حساب بانک گذاشتن
interrupt U لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupting U لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupts U لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
depositor U کسیکه پول در بانک میگذارد
stop payment U دستور عدم پرداخت چک به بانک
Which bank do you bank with? U در کدام بانک حساب دارید؟
bankbook U دفترحساب بانک دفترچه بانکی
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
Which bank do you bank with? U با کدام بانک کار می کنید؟
blood bank U بانک جمع اوری خون
bank for international settlements U بانک پرداختهای بین المللی
time deposits U مطالبه نقدی موجل از بانک
accepting bank U بانک پذیرنده حواله یابرات
banks U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
blood banks U بانک جمع اوری خون
bank capital requirement U سرمایه مورد نیاز بانک
banks U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
faro U نوعی بازی قمار شبیه بانک
cashier's check U چکی که بانک عهده خود بکشد
Bank for International Settlements [BIS] U بانک تسویه پرداخت بین المللی
This check is on bank Melli . U این چه بعهده بانک ملی است
bank U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
exparte U قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
ticket of leave U سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
counter check U چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
Does the bank acknowledge your signature ? U آیا بانک امضای شما را قبول دارد ؟
cancelled cheque U چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
big five U پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
inclearing U همه چکهایی که در بانک درمعاملات پایاپای بایدپول انهارابپردازد
bank giro U همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
electronic U استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
lombard street U خیا بان صرافان و بانک دارهادر شهر لندن
intervention U هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
interventions U هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
condonation U اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
bank rate U مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
break the bank <idiom> U بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
war crimes U اعمالی راگویند که اگر از سربازان یااتباع دشمن صادر شود درصورت اسیر شدن بخاطرارتکاب انها مجازات خواهندشد
eft U سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
reserve U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
atm U ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com