English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
roll in <idiom> U باقیمت بالایی رسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first U پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he U باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
upper limit U حد بالایی
upperlimit U حد بالایی
over U بالایی
superiors U بالایی
over- U بالایی
upwards U بالایی
uphill U سر بالایی
upward U بالایی
superior U بالایی
uppers U بالایی
upper U بالایی
accolade U سر بالایی
accolades U سر بالایی
upper deck U پل بالایی
law of demand U براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
upper transit U تار بالایی
surface width U عرض بالایی
upper floor U اشکوب بالایی
topsawyer U اره کش بالایی
climbing lane U خط اضافی در سر بالایی
topping lift U مهار بالایی
beer moustache U رد آبجو روی لب بالایی
to toil up hill U بسختی از سر بالایی رفتن
gunnel U لبه بالایی دیوارکشتی
gunwale U لبه بالایی دیوارکشتی
upper flammability limit U حد بالایی اشتعال پذیری
head U بخش بالایی وسیله
juice moustache U رد آبمیوه روی لب بالایی
upside U قسمت بالایی فوقانی
gunwale U لبه بالایی دیواره قایق
upper wing U بال بالایی در هواپیمای دوباله
head U بعد بالایی کتاب یا بدنه
top of the loom U قسمت بالایی یا فوقانی دار [قالی]
geison U [سنگ سیاه در قسمت بالایی کتیبه های کلاسیک]
deceleron U شهپری که بصورت نیمه هی بالایی و پایینی جدا میشود
moustache U رد نوشیدنی روی لب بالایی [مانند شیر یا آبجو و غیره]
heel U کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels U کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
gaff U میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
super U : پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
spoiler U صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
possitive stagger U ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیمای دوباله بطوریکه لبه حمله بال بالایی جلوترازبخش متنافر بال پایینی باشد
negative stagger U ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیماهی دوباله بطوریکه لبه حمله بال پایینی جلوتراز بخش متنافر بال بالایی قرارگیرد
variable area wing U بالهایی باطول متغیر درهواپیماهای دوباله که هنگام جمع شدن بال پایینی در بال بالایی تغییر ملموس و چشم گیری ایجاد میکند
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
foreground program U برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
reached U رسیدن به
reaches U رسیدن به
reach U رسیدن
reach U رسیدن به
light or lighted U رسیدن
attains U رسیدن
to come to hand U رسیدن
reaches U رسیدن
reaching U رسیدن به
aims U رسیدن
to get at U رسیدن به
to fetch up U رسیدن
attaint U رسیدن به
catch up U رسیدن به
to d. up with U رسیدن به
get at U رسیدن به
reaching U رسیدن
accru U رسیدن
comes U رسیدن
aimed U رسیدن
land U رسیدن
maturate U رسیدن
to come to a he U رسیدن
befell U در رسیدن
accede U رسیدن
acceded U رسیدن
accedes U رسیدن
arriving U رسیدن
come U رسیدن
arrives U رسیدن
arrive U رسیدن
befalls U در رسیدن
befalling U در رسیدن
acceding U رسیدن
peered U رسیدن
peering U رسیدن
attain U رسیدن
attained U رسیدن
attaining U رسیدن
to come by U رسیدن
to catch up U رسیدن به
befall U در رسیدن
befallen U در رسیدن
arrived U رسیدن
arr U رسیدن
escalates U رسیدن
approaches U رسیدن
escalating U رسیدن
expire U به سر رسیدن
run up U رسیدن
overtakes U رسیدن به
overtaken U رسیدن به
take in (money) <idiom> U رسیدن
reached U رسیدن
peer U رسیدن
approach U رسیدن
approached U رسیدن
escalated U رسیدن
to see to U رسیدن
getting U رسیدن
aim U رسیدن
gets U رسیدن
get U رسیدن
escalate U رسیدن
arrival U رسیدن
overtake U رسیدن به
pull up to U به چیزی رسیدن
land vi U بزمین رسیدن
reach an agreement U به توافق رسیدن
overgo U رسیدن به گذشتن
outjockey U در رسیدن پوشاندن
receive U رسیدن پذیرفتن
meet of approval of U به تصویب ..... رسیدن
to reach a place U بجایی رسیدن
come about U بانجام رسیدن
fetch up U به نتیجه رسیدن
forereach U فرا رسیدن
to turn out U به پایان رسیدن
go round U به همه رسیدن
grow up U به سن بلوغ رسیدن
come down by inheritance U به ارث رسیدن
handed down U به تواتر رسیدن
pull up with U به چیزی رسیدن
to round into a man U بمردی رسیدن
to come to an end U بپایان رسیدن
to come to a point U بنوک رسیدن
to come to a end U به پایان رسیدن
Welcome back. U رسیدن بخیر
To reach ones destination. U بمقصد رسیدن
at the end of one's rope <idiom> U به آخرخط رسیدن
come to terms <idiom> U به موافقت رسیدن
to be late U دیر رسیدن
to be duly punished for U به کیفر ..... رسیدن
wrap up U به نتیجه رسیدن
on station U رسیدن به هدف
to pay the penalty of U بسزای .... رسیدن
to run out U بپایان رسیدن
to meet the a of U به تصویب رسیدن
to go round U به همه رسیدن
to strike oil U بنفت رسیدن
to fall due U موعد رسیدن
to wait U خدمت رسیدن
to draw to an end U بته رسیدن
to draw level U بحریف رسیدن
to be approved U به تصویب رسیدن
to attain on's majority U بحدرشد رسیدن
to the wall <idiom> U به آخر خط رسیدن
strike oil U به نفت رسیدن
run out U باخر رسیدن
to the eye <idiom> U به نظر رسیدن
taper off <idiom> U کم کم به آخر رسیدن
to a greatness U به بزرگی رسیدن
come to the point <idiom> U به نکتهاصلی رسیدن
dead end <idiom> U به آخرخط رسیدن
down to the wire <idiom> U به آخر خط رسیدن
get hold of (something) <idiom> U به مالکیت رسیدن
get on in years <idiom> U به سن پیری رسیدن
have it <idiom> U به جواب رسیدن
last straw <idiom> [به آخر خط رسیدن]
vanishing U به صفر رسیدن
matures U به حد کمال رسیدن
peter U بپایان رسیدن
over U به انتها رسیدن
over- U به انتها رسیدن
peak U به قله رسیدن
consummating U بوصال رسیدن
strands U مسیر رسیدن
strand U مسیر رسیدن
vanished U به صفر رسیدن
vanishes U به صفر رسیدن
vanish U به صفر رسیدن
finishes U به انتها رسیدن
finish U به انتها رسیدن
descends U به ارث رسیدن
descend U به ارث رسیدن
mature U به حد کمال رسیدن
peaking U به قله رسیدن
consummates U بوصال رسیدن
deduction U از کل به جزء رسیدن
cube U بقوه سه رسیدن
consummate U بوصال رسیدن
cubes U بقوه سه رسیدن
receives U رسیدن پذیرفتن
make U رسیدن به ساخت
consummated U بوصال رسیدن
makes U رسیدن به ساخت
peaks U به قله رسیدن
back on one's feet <idiom> U به بهترین سلامتی رسیدن
to pull through U به هدف خود رسیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com