Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
step up
<idiom>
U
باعث سریع شدن چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reactive mode
U
حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
Other Matches
glitches
U
هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
glitch
U
هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
rollover
U
استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
to poke one's head into a hornets' nest
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to open a can of worms
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
off screen image
U
تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
marine express
U
کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma
U
اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma
U
CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass
U
پاس سریع با پیچش سریع مچ
speedy
U
سریع السیر سریع
speediness
U
سریع السیر سریع
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
author
U
باعث
cause
U
باعث
incentive
U
باعث
incentives
U
باعث
causes
U
باعث
causing
U
باعث
give rise to
U
باعث شدن
make
U
باعث شدن
to give birth to
U
باعث شدن
motives
U
محرک باعث
author
U
باعث شدن
set off
<idiom>
U
باعث انفجارشدن
productive of annoyance
U
باعث زحمت
take its toll
<idiom>
U
باعث ویرانی
motive
U
محرک باعث
it will give rise to a quarrel
U
باعث دعواخواهد شد
to give rise to
U
باعث شدن
makes
U
باعث شدن
touch off
<idiom>
U
باعث انفجارشدن
vibratory
U
باعث ارتعاش
vibrative
U
باعث ارتعاش
it provokes laughter
U
باعث خنده است
With pleasure.
U
باعث افتخار من است.
get (someone) down
<idiom>
U
باعث ناراحتی شدن
do out of
<idiom>
U
باعث از دست دادن
it occasioned his death
U
باعث مرگ اوشد
occasion
U
تصادف باعث شدن
occasioned
U
تصادف باعث شدن
drinking was his ruin
U
باعث خرابی اوشد
give rise to
<idiom>
U
باعث کاری شدن
occasioning
U
تصادف باعث شدن
occasions
U
تصادف باعث شدن
turn one's stomach
<idiom>
U
باعث حال به هم خوردگی
It is to our credit.
U
باعث روسفیدی ماست
knock oneself out
<idiom>
U
باعث تلاش فراوان
My pleasure.
U
باعث افتخار من است.
step on one's toes
<idiom>
U
باعث رنجش شدن
to cavse to see
U
باعث دیدن شدن
put through the wringer
<idiom>
U
باعث استرسزیاد شدن
shut up
U
باعث وقفه در تکلم شدن
make
U
باعث شدن وادار یا مجبورکردن
having
U
باعث انجام کاری شدن
occasioned
U
سبب موقعیت باعث شدن
swirls
U
گشتن باعث چرخش شدن
have
U
باعث انجام کاری شدن
occasion
U
سبب موقعیت باعث شدن
hemagglutinate
U
باعث انعقاد خون شدن
get through to
<idiom>
U
باعث فهمیدن کسی شود
swirled
U
گشتن باعث چرخش شدن
swirling
U
گشتن باعث چرخش شدن
swirl
U
گشتن باعث چرخش شدن
casus belli
U
عمل خصمانه باعث جنگ
give to understand
<idiom>
U
باعث فهم کسی شدن
occasioning
U
سبب موقعیت باعث شدن
allergen
U
مادهای که باعث حساسیت میشود
put on the map
<idiom>
U
باعث معروف شدن مکانی
stir up a hornet's nest
<idiom>
U
باعث عصبانیت مردم شدن
occasions
U
سبب موقعیت باعث شدن
give pause to
<idiom>
U
باعث توقف وفکر شدن
makes
U
باعث شدن وادار یا مجبورکردن
knock the living daylights out of someone
<idiom>
U
باعث غش کردن کسی شدن
make out
<idiom>
U
باعث اعتماد،اثبات شخص
throw back
U
باعث تاخیر شدن رجعت
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
crack the whip
<idiom>
U
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
bring the house down
<idiom>
U
باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
businesses
U
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
have the last laugh
<idiom>
U
باعث احمق بنظر رسیدن شخص
keep (someone) up
<idiom>
U
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
business
U
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
q fever
U
تب کیو که باعث ذات الریه میشود
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
avalanche
U
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
hemolyze
U
باعث تجزیه گویچه سرخ خون شدن
avalanches
U
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
definition
U
کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
definitions
U
کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
pep talk
<idiom>
U
صحبتی که باعث ایجاد انگیزه درفرد شود
bias
U
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
biases
U
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
transfer payment
U
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
type ahead
U
ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
drive
U
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
to show somebody up
[by behaving badly]
U
باعث خجالت کسی شدن
[با رفتار بد خود]
drives
U
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
air one's dirty laundry (linen) in public
<idiom>
U
مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
wrong-foot
باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
fatal error
U
خطایی در برنامه یا وسیله که باعث آسیب سیستم میشود
bounce
U
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
bounced
U
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
bounces
U
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
fuse
U
رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
fused
U
رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
templates
U
دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود
backspace
U
کلیدی که باعث برگشت یک واحد به عقب یا چپ نشانه گر میشود
template
U
دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود
levelled
U
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
hang up
<idiom>
U
جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
level
U
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
leveled
U
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
levels
U
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
Absence makes the heart grow fonder.
<proverb>
U
جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
series
U
4 تماس پی در پی با زمین که باعث گرفتن امتیاز 01 یاردپیشروی میشود
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
turpis causa
U
عوض نامشروع و غیر قانونی که باعث فساد عقد میشود
logical
U
خطا در طراحی برنامه که باعث جهش یا عملیات نادرست شود
delta clock
U
مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
over voltage protection
U
وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
hits
U
دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
hit
U
دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
in off
U
به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
backspace
U
کدی که باعث یک واحد برگشت نشانه گر در صفحه نمایش میشود
rung
U
[تکه ای افقی که باعث قویتر شدن ساختار سندلی میشود]
leg before
U
ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود
hitting
U
دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
actions
U
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
U
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
ctrl
U
انتخاب این سه کلید با هم باعث شروع مجدد کامپیوتر میشود
This law wI'll be a disincentive to foreign investors.
U
این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
yips
U
هیجان و نگرانی از فشارروحی مسابقه که باعث بازی غلط میشود
dry contact
U
اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
CTR
U
انتخاب این سه کلید با هم باعث شروع مجدد کامپیوتر میشود
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
galloping
U
سریع
swifts
U
سریع
prompt
U
سریع
rapid
U
سریع
sudden
U
سریع
swiftest
U
سریع
swifter
U
سریع
swift
U
سریع
accelerator
U
سریع
prompted
U
سریع
prompts
U
سریع
accelerators
U
سریع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com