Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
centre game
U
بازی مرکزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
danish gambit
U
گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
Other Matches
cpu time
U
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
U
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters
U
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
U
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
shinny
U
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
U
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
U
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
U
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
U
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay
U
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
central postal directory
U
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
game
U
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib
U
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick
U
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
shinney
U
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring
U
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight
U
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
charlatanic
U
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
U
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
U
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
Bureaucracy . Red tape .
U
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
centrical
U
مرکزی
axial
U
مرکزی
cl
U
خط مرکزی
central pumping station
U
مرکزی
cores
U
مرکزی
centre pocket
U
مرکزی
core
U
مرکزی
focal line
U
خط مرکزی
central
U
مرکزی
focal
U
مرکزی
centerline
U
خط مرکزی
batting order
U
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
central government
U
حکومت مرکزی
central head
U
فشار مرکزی
central limit theorem
U
قضیه حد مرکزی
central city
U
شهر مرکزی
centralized plan
U
پلان مرکزی
central fissure
U
شیار مرکزی
central station
U
نیروگاه مرکزی
concourse
U
تالار مرکزی
central
U
تلفن چی مرکزی
central sulcus
U
شیار مرکزی
central canal
U
مجرای مرکزی
central gyrus
U
شکنج مرکزی
central
U
کامپیوتر مرکزی
central convolution
U
شکنج مرکزی
central control desk
U
میزفرمان مرکزی
central load
U
بار مرکزی
spherical angle
U
زاویه مرکزی
three centred curve
U
منحنی سه مرکزی
three center bonding
U
پیوند سه مرکزی
directrix
U
خط تیر مرکزی
eccentricity
U
برون مرکزی
eccentricities
U
برون مرکزی
subcentral
U
زیر مرکزی
head office
U
دفتر مرکزی
head office
U
اداره مرکزی
state government
U
دولت مرکزی
fore and aft center line
U
خط مرکزی سراسری
fovea centralis
U
فرورفتگی مرکزی
nuclei
U
لب هسته مرکزی
centrum
U
جسم مرکزی
centrosymmetric
U
متقارن مرکزی
centrically
U
بطور مرکزی
central office
U
دفتر مرکزی
centrifugal
U
گریز از مرکزی
central focusing wheel
U
چرخهزوم مرکزی
central position
U
قرارگاه مرکزی
central position
U
وضعیت مرکزی
central processing unit
U
واحدپردازنده مرکزی
central processor
U
پردازنده مرکزی
holding company
U
شرکت مرکزی
central processor
U
پردازشگر مرکزی
central site
U
سایت مرکزی
central terminal
U
پایانه مرکزی
centralism
U
مرکزی نگری
nucleus
U
لب هسته مرکزی
center distance
U
فاصله مرکزی
center
U
گروه مرکزی
center base
U
میدان مرکزی
central heating
U
گرمایش مرکزی
axial pressure
U
فشار مرکزی
central heating
U
حرارت مرکزی
centralist
U
مرکزی نگر
mainframe
U
پردازنده مرکزی
central bank
U
بانک مرکزی
boost coil
U
کوئل مرکزی
centralists
U
مرکزی نگر
mainframes
U
پردازنده مرکزی
centripetal
U
جانب مرکزی
GHQ
U
مخفف ستاد مرکزی
inner city
U
بخش مرکزی شهر
heartlands
U
منطقه مرکزی وحیاتی
centre counter defence
U
دفاع متقابل مرکزی
measures of central tendency
U
اندازههای گرایش مرکزی
downtown
U
قسمت مرکزی شهر
heartland
U
منطقه مرکزی وحیاتی
centre
U
وسط ونقطه مرکزی
inner cities
U
بخش مرکزی شهر
center
U
وسط ونقطه مرکزی
one shot pump
U
پمپ روغن مرکزی
precentral gyrus
U
شکنج پیش مرکزی
central tendency measures
U
اندازههای گرایش مرکزی
nave
U
تالار مرکزی صحن
naves
U
تالار مرکزی صحن
centers
U
وسط ونقطه مرکزی
vertical center line illusion
U
خطای خط قائم مرکزی
unit central processing
U
واحد پردازش مرکزی
gold
U
دایره مرکزی هدف
centered
U
وسط ونقطه مرکزی
conurbation
U
شهر مهم مرکزی
golds
U
دایره مرکزی هدف
axis of the bore
U
محور مرکزی لوله
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
post office
U
اداره مرکزی پست
statolatry
U
حمایت ازقدرت مرکزی
the middlands
U
استانهای مرکزی انگلستان
post offices
U
اداره مرکزی پست
German Central Bank
U
بانک مرکزی آلمان
heliocentric system
U
دستگاه خورشید مرکزی
conurbations
U
شهر مهم مرکزی
central processing unit
U
واحد پردازش مرکزی
centred
U
وسط ونقطه مرکزی
centre pawns
U
پیادههای مرکزی شطرنج
core
U
هسته مرکزی مفتول
cento
U
سازمان پیمان مرکزی
central control panel
U
تابلوی مرکزی کنترل
central heating system
U
دستگاه حرارت مرکزی
geocentric system
U
دستگاه زمین مرکزی
geocentric
U
دوران زمین مرکزی
cores
U
هسته مرکزی مفتول
rimland
U
حومه ناحیه مرکزی
scandinavian defence
U
دفاع متقابل مرکزی
central planning
U
برنامه ریزی مرکزی
center of gravity axis
U
محور ثقل مرکزی
central mass storage
U
انباره انبوه مرکزی
multicenter binding
U
پیوند چند مرکزی
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
pecans
U
درخت گردوی امریکای مرکزی
geothermic
U
وابسته به حرارت مرکزی زمین
pecan
U
درخت گردوی امریکای مرکزی
keels
U
ستون عرضی مرکزی ناو
sweet spot
U
قسمت مرکزی راکت یا چوب
x ring
U
دایره مرکزی هدف تیراندازی
directrix
U
خط مرکزی منطقه اتش توپ
umbilical
U
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
keel
U
ستون عرضی مرکزی ناو
osset
U
اریایی نژادان قفقاز مرکزی
radian
U
زاویه مرکزی قوس دایره
king's yellow
U
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
Ivory Coast
U
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
geocentric
U
دارای مرکزی در زمین زمینی
central railway station
U
ایستگاه مرکزی راه اهن
general posr office
U
اداره مرکزی پست در لندن
central planning team
U
تیم طرح ریزی مرکزی
organization of central american states
U
سازمان دول امریکای مرکزی
high asia
U
قسمت بلند و مرکزی امریکا
center spot
U
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
geothermal
U
وابسته به حرارت مرکزی زمین
central food preparation facility
U
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
central air data
U
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
totalitarianism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
wing section
U
بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
statism
U
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
centralized
U
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
abneural
U
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
round robin (tournament or contest)
<idiom>
U
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
slovak
U
نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
centre
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
C.I.A
U
مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
cpu
U
Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
balkline spot
U
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
center
U
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom
U
قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
objecting
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
logs
U
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
log
U
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
collection
U
ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
collections
U
ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
tulip design
U
طرح گل لاله
[گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
parnassian
U
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
multistation access unit
U
buH مرکزی برای اتصال کابلهای شبکه Token Ring
microprocessor
U
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
peripheral
U
قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
integrated
U
محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
star network topology
U
شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
bank rate
U
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
microprocessors
U
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com