Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
restart
U
بازاغازی دوباره شروع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
step restart
U
شروع مجدد مرحلهای بازاغازی مرحلهای
pick up
<idiom>
U
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
off the wagon
<idiom>
U
دوباره شروع به خوردن الکل کردن
restart
U
شروع دوباره
auto restart
U
شروع دوباره به صورت خودکار
There you go again !
U
باز که دوباره شروع کردی !
Back to the drawing board
<idiom>
U
[زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
restart condition
U
شرط بازاغازی
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
restart instruction
U
دستور المل بازاغازی
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regains
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
start off
U
شروع کردن شروع شدن
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
unregenerated
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up
U
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean
<idiom>
U
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
tempering (metallurgy)
U
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
revamps
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
embark upon
U
شروع کردن
commenced
U
شروع کردن
commence
U
شروع کردن
set in
U
شروع کردن
tee off
U
شروع کردن
kick off
<idiom>
U
شروع کردن
commencing
U
شروع کردن
take up
<idiom>
U
شروع کردن
embarked
U
شروع کردن
get one's feet wet
<idiom>
U
شروع کردن
streek
U
شروع کردن
embark
U
شروع کردن
embarking
U
شروع کردن
set about
<idiom>
U
شروع کردن
get off on the wrong foot
<idiom>
U
بد شروع کردن
embarks
U
شروع کردن
put in hand
U
شروع کردن
to strike into
U
شروع کردن
commences
U
شروع کردن
overpacking
U
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relay
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
replenished
U
دوباره پر کردن
replenishes
U
دوباره پر کردن
refill
U
دوباره پر کردن
refreshes
U
دوباره پر کردن
replenish
U
دوباره پر کردن
refresh
U
دوباره پر کردن
refills
U
دوباره پر کردن
refilling
U
دوباره پر کردن
refilled
U
دوباره پر کردن
refreshed
U
دوباره پر کردن
double-check
<idiom>
U
دوباره چک کردن
replenishing
U
دوباره پر کردن
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
to start
[for]
U
شروع کردن رفتن
[به]
warm up
U
شروع کردن به کار
tune up
U
شروع باواز کردن
launch
U
شروع کردن حمله
set-tos
U
با اشتیاق شروع کردن
launches
U
شروع کردن حمله
attempting to steal
U
شروع کردن به سرقت
launched
U
شروع کردن حمله
pipe up
U
شروع به نی زدن کردن
do up
U
شروع بکار کردن
set to
U
با اشتیاق شروع کردن
open fire
U
شروع به تیراندازی کردن
launching
U
شروع کردن حمله
to f. a laughing
U
شروع بخنده کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
to start
U
شروع کردن به دویدن
to start from the beginning
[to start afresh]
U
از آغاز شروع کردن
To start from scratch .
U
از هیچ شروع کردن
blast-off
U
شروع بپرواز کردن
to gather way
U
شروع بحرکت کردن
get in on the ground floor
<idiom>
U
ازابتدا شروع کردن
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
come to blows
<idiom>
U
شروع به جنگیدن کردن
to open fire
U
شروع به اتش کردن
to break into a run
U
شروع کردن به دویدن
dig in
<idiom>
U
شروع به خوردن کردن
set-to
U
با اشتیاق شروع کردن
blast off
U
شروع بپرواز کردن
reliving
U
دوباره تجربه کردن
re-examine
U
دوباره بازپرسی کردن
rephrase
U
دوباره عبارتبندی کردن
rephrased
U
دوباره عبارتبندی کردن
regained
U
دوباره تصرف کردن
reappraising
U
دوباره ارزیابی کردن
regain
U
دوباره تصرف کردن
rejuvenate
U
دوباره جوان کردن
relives
U
دوباره تجربه کردن
retakes
U
دوباره تسخیر کردن
relived
U
دوباره تجربه کردن
reschedules
U
دوباره برنامهریزی کردن
rewiring
U
دوباره سیمکشی کردن
reappraise
U
دوباره ارزیابی کردن
reappraised
U
دوباره ارزیابی کردن
redevelops
U
دوباره پیشرفته کردن
reappraises
U
دوباره ارزیابی کردن
redeveloping
U
دوباره پیشرفته کردن
redevelop
U
دوباره پیشرفته کردن
redistribute
U
دوباره پخش کردن
redistributed
U
دوباره پخش کردن
rewires
U
دوباره سیمکشی کردن
retaking
U
دوباره تسخیر کردن
relive
U
دوباره تجربه کردن
rewire
U
دوباره سیمکشی کردن
oversrike
U
دوباره چاپ کردن
re examine
U
دوباره بازپرسی کردن
redistributing
U
دوباره پخش کردن
rewired
U
دوباره سیمکشی کردن
redistributes
U
دوباره پخش کردن
reproduce
U
دوباره چاپ کردن
rephrases
U
دوباره عبارتبندی کردن
remarries
U
دوباره عروسی کردن
reorganizing
U
دوباره متشکل کردن
reorganizes
U
دوباره متشکل کردن
recollects
U
دوباره جمع کردن
reorganized
U
دوباره متشکل کردن
retake
U
دوباره تسخیر کردن
remarried
U
دوباره عروسی کردن
cold start
U
دوباره روشن کردن
reorganize
U
دوباره متشکل کردن
reorganising
U
دوباره متشکل کردن
regaining
U
دوباره تصرف کردن
revises
U
دوباره چاپ کردن
redeveloped
U
دوباره پیشرفته کردن
reorganises
U
دوباره متشکل کردن
reorganised
U
دوباره متشکل کردن
regains
U
دوباره تصرف کردن
resurfaces
U
دوباره روکاری کردن
resurfaced
U
دوباره روکاری کردن
revise
U
دوباره چاپ کردن
rephrasing
U
دوباره عبارتبندی کردن
rejuvenated
U
دوباره جوان کردن
rejuvenates
U
دوباره جوان کردن
reschedule
U
دوباره برنامهریزی کردن
rescheduled
U
دوباره برنامهریزی کردن
rejuvenating
U
دوباره جوان کردن
rescheduling
U
دوباره برنامهریزی کردن
reproduced
U
دوباره چاپ کردن
retaken
U
دوباره تسخیر کردن
resurface
U
دوباره روکاری کردن
recollect
U
دوباره جمع کردن
reproduces
U
دوباره چاپ کردن
back fill
U
عمل دوباره پر کردن
remarry
U
دوباره عروسی کردن
recollected
U
دوباره جمع کردن
reproducing
U
دوباره چاپ کردن
recollecting
U
دوباره جمع کردن
revising
U
دوباره چاپ کردن
re-examines
U
دوباره بازپرسی کردن
re-examined
U
دوباره بازپرسی کردن
redirected
U
دوباره راهنمایی کردن
reopen
U
دوباره باز کردن
redefine
U
دوباره تعریف کردن
reconditioned
U
دوباره درست کردن
redirect
U
دوباره راهنمایی کردن
recommit
U
دوباره زندان کردن
re establish
U
دوباره برپا کردن
reopened
U
دوباره باز کردن
recondition
U
دوباره درست کردن
retrocede
U
دوباره واگذار کردن
redirects
U
دوباره راهنمایی کردن
reengage
U
دوباره استخدام کردن
retranslate
U
دوباره ترجمه کردن
redirecting
U
دوباره راهنمایی کردن
reorder
U
دوباره مرتب کردن
revalidate
U
دوباره پادار کردن
reemploy
U
دوباره استخدام کردن
reuse
U
دوباره استفاده کردن
revisited
U
دوباره ملاقات کردن
retry
U
دوباره ازمایش کردن
re paving
U
دوباره فرش کردن
re sort
U
دوباره جور کردن
rebuild
U
دوباره ساختمان کردن
redefining
U
دوباره تعریف کردن
redefines
U
دوباره تعریف کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com