English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the burden of proof rests of claimant U بار اثبات بر عهده شاکی است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the burden of proof rests with U اثبات ادعا بر عهده مدعی است
affirmatory U کلمه اثبات عبارت اثبات
undertake U عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertakes U عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertaken U عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
accusers U شاکی
complainer U شاکی
actors U شاکی
actor U شاکی
denunciator U شاکی
having a grievance U شاکی
petitioners U شاکی
accuser U شاکی
complainant U شاکی
claimant U شاکی
plaintiff U شاکی
plaintiffs U شاکی
petitioner U شاکی
squawker U شاکی
complainants U شاکی
suer U شاکی
relator U شاکی
plaintiff U شاکی [قانون]
claimant [arbitration proceedings] U شاکی [قانون]
complainant [British E] U شاکی [قانون]
petitioner [divorce proceedings] U شاکی [قانون]
petitioners U شاکی متظلم
pursuer [Scottish English] U شاکی [قانون]
petitioner U شاکی متظلم
relator U شاکی خصوصی
counterclaim U جواب به ادعای شاکی
libllant U خواهان یا شاکی دعوی افترا
undertaking U عهده
responsibilities U عهده
on U عهده
responsibility U عهده
undertaking U به عهده گرفتن
acquit از عهده برآمدن
afford از عهده برآمدن
afforded U از عهده برامدن
affording U از عهده برامدن
affords U از عهده برامدن
cope U از عهده برامدن
coped U از عهده برامدن
copes U از عهده برامدن
copings U از عهده برامدن
responsible U عهده دار
charges U عهده دارکردن
charged U عهده دار
take over U به عهده گرفتن
charges U عهده داری
take out U از عهده برامدن
incumbency U عهده داری
charge U عهده دارکردن
entrusted U عهده دار
charge U عهده داری
to be incapable U از عهده بر نیامدن
drawen on the national bank U عهده بانک ملی
be up to U به عهده کسی بودن
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
at owner's risks U ریسک به عهده مالک
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope . U از عهده من خارج است
drawn on U کشیده شدن عهده
draw U کشیده شدن عهده
draws U کشیده شدن عهده
assumes U عهده دار شدن
stand U عهده دارشدن موقعیت
guarantees U عهده دار شدن
assume U عهده دار شدن
sponsorship U عهده گیری اعانت
guaranteed U عهده دار شدن
guarantee U عهده دار شدن
answered U جواب دادن از عهده برامدن
answering U جواب دادن از عهده برامدن
answers U جواب دادن از عهده برامدن
take the chair U ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
hold the fort <idiom> U از عهده کاری شاق برآمدن
caveat subscriptor U مسئولیت به عهده عضو میباشد
answer U جواب دادن از عهده برامدن
carrige forward U کرایه به عهده گیرنده کالا
draw on U عهده کسی برات کشیدن
carrier's risk U خطرات به عهده حمل کننده
duties on buyer's account U حقوق گمرکی به عهده خریداراست
emprise U تقریر عهده دار شدن
owner's risk U خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
see one's way clear to do something <idiom> U احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
cashier's check U چکی که بانک عهده خود بکشد
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
carry the ball <idiom> U قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
He wI'll give a good account of himself. U خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
carrier's risk U ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
To assume office . U عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
monopolylogue U نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
to bear any customs duties U هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن
acquits U از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
acquitting U از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
proofs U اثبات
agument U اثبات
subantiation U اثبات
proving U اثبات
demonstration U اثبات
demonstrations U اثبات
proof U اثبات
substantiation U اثبات
shows U اثبات
ascertainment U اثبات
verification U اثبات
assertion U اثبات
vindication U اثبات
positiveness U اثبات
positivity U اثبات
showed U اثبات
show U اثبات
bisque U امتیاز تعادلی که زمان استفاده از ان به عهده بازیگراست
I shall personally undertake tht you make a profit. U من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
to bear all customs duties and taxes U تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
substantiates U اثبات کردن
ontology probandi U بار اثبات
predication U اثبات موعظه
burden of proof U وفیفه اثبات
substantiate U اثبات کردن
indemonstrable U اثبات نا پذیر
justificatory U اثبات کننده
corroborating U اثبات کردن
manifestative U اثبات کننده
provable U قابل اثبات
onus probandi U بار اثبات
onus of proof U بار اثبات
in proof of U برای اثبات
in order to prove U برای اثبات
program proving U اثبات برنامه
demonstratively U ازراه اثبات
deraign U اثبات کردن
proving U اثبات کردن
substantiated U اثبات کردن
proof U اثبات [ریاضی]
prover U اثبات کردن
substantiating U اثبات کردن
prove U اثبات کردن
proved U اثبات کردن
asserting U اثبات کردن
ascertainable U اثبات پذیر
documentation U اثبات بامدرک
asserts U اثبات کردن
corroborate U اثبات کردن
asserted U اثبات کردن
demonstration U اثبات تجربی
demonstrations U اثبات تجربی
provability U قابلیت اثبات
assert U اثبات کردن
affirm اثبات کردن
hold up <idiom> U اثبات حقیقت
demonstrating U اثبات کردن
positivist U اثبات گرا
corroborates U اثبات کردن
demonstrate U اثبات کردن
demonstrated U اثبات کردن
demonstrates U اثبات کردن
self-evident U بی نیاز از اثبات
proves U اثبات کردن
positivism U اثبات گرایی
corroborated U اثبات کردن
affirmation U تصدیق اثبات
affirmations U تصدیق اثبات
theorem proving U اثبات نظریه
demonstrator U اثبات کننده
burden of proof U بار اثبات
demonstrators U اثبات کننده
proven U اثبات شده
demonstrative U اثبات کننده
supporting U اثبات کردن
verifiability U اثبات پذیری
tenantable repair U تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره
primary U کانالی که ارسسال داده را بین دو وسیله بر عهده دارد
He undertook the primiership at the age of eighty. U درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
demonstrably U قابل شرح یا اثبات
veritable U قابل اثبات حقیقت
mend one's ways <idiom> U اثبات عادت شخصی
come in handy <idiom> U اثبات مفید بودن
provably U بطور اثبات پذیر
proving a will U اثبات صحت وصیتنامه
self evidence U بی نیازی از اثبات بدیهیت
to demonstrate a proposition U قضیهای را اثبات کردن
demonstrable U قابل شرح یا اثبات
probatory U دال بر اثبات مشروط
logical positivism U اثبات گرایی منطقی
bear record to U تصدیق یا اثبات کردن
burden of proof U مسئوولیت اثبات ادعا
vindicating U اثبات بیگناهی کردن
evidance in substanttiation of claims U ادله اثبات دعوی
probative U دال بر اثبات مشروط
vindicated U اثبات بیگناهی کردن
vindicates U اثبات بیگناهی کردن
vindication U اثبات بیگناهی توجیه
vindicate U اثبات بیگناهی کردن
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
parlementaire U کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
hanging committee U انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com